نیمی از «درباره نوشتن: زندگینامه» که اولین بار در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، بیوگرافی است و نیمی مجموعهای از نکات برای نویسندگان جویای نام.
نیمی از «درباره نوشتن: زندگینامه» که اولین بار در سال ۲۰۰۰ توسط انتشارات پسران چارلز اسکریبنر منتشر شد، بیوگرافی است و نیمی مجموعهای از نکات برای نویسندگان جویای نام.
کینگ درباره نوشتن چیزی نمیگوید که چندان واضح نباشد: «به نظر من داستان و رمان از سه بخش تشکیل میشود» استادمآبانه و بامتانت توضیح میدهد: «داستان، توصیف و دیالوگ». او به ما هشدار میدهد: «قید دوست شما نیست.» او توصیه میکند در یک اتاق در بسته بنویسید: «از این راه میتوانید به خودتان و دنیا بفهمانید که به کارتان به عنوان یک شغل نگاه کنند.» بیشک کینگ در نوشتن خیلی بهتر است تا حرف زدن درباره نوشتن. اگرچه بدون تردید طرفدارانش چیزهای جالبی در این کتاب پیدا خواهند کرد، علیالخصوص زمانی که از عادتهای عجیب و غریبش هنگام نوشتن میگوید.
استفن کینگ در کتاب زندگینامه خود میگوید: «دوست دارم روزی ۱۰ صفحه بنویسم که میشود تقریبا دوهزار کلمه. با این حساب در طول سه ماه ۱۸۰ هزار کلمه خواهم داشت که برای یک کتاب مقدار مناسبی است.» وقتی که کینگ در حال کار روی یک کتاب است (یعنی اغلب اوقات)، هر روز سال مینویسد، که شامل کریسمس و روز تولدش هم میشود.
او سالهای ابتدایی زندگیاش را فرامیخواند و برایمان از پرستار ۹۰ کیلویی دوران کودکیاش میگوید که او را دست میانداخت و دکتری که گوش عفونیاش را با شکنجه تخلیه کرد. او زیرزمین کثیف با دیوارهای سنگی و تار عنکبوت گرفتهای را توصیف میکند که او و برادرش، دیو، در آنجا روزنامه خانگی درست و پخش میکردند و از تجربه سازندهاش از کار کردن در خشکشویی یک رستوران دریایی میگوید، جایی که بوی گند رومیزیهای کثیفش تا آسمان میرفت.
به عبارت دیگر ساختن یک تخیل هولناکِ پرطرفدار هیچوقت فشاری به او وارد نمیکرد. او خیلی پیش از آنکه سبک نوشتن استفن کیگ زاده شود، در دنیای استفن کینگ زندگی میکرد. و هنگامی که توصیف این دنیا را روی کاغذ آورد، ناگزیر با معلمی مواجه شد که به او گفت: «چیزی که نمیفهمم این است که چرا از اینجور مزخرفات مینویسی. تو بااستعدادی. چرا میخواهی تواناییهایت را حرام کنی؟»
اما حالا نوبت آقای کینگ است که دستورالعمل بدهد. بنابراین به نویسندگان نوپا رویکردی مفید و اساسی با یک پیچش کینگ-مانند نشان میدهد. او مینویسد: «در کلاسهای نویسندگی همیشه میگفتند «هرچه را که میدانی بنویس» که به نظر خوب میآید، اما اگر بخواهید درباره ستارهپیماهایی بنویسید که در سیارات دیگر در حال کاوشاند چطور؟ یا مردی که زنش را کشته و بعد تلاش میکند با یک چوببر از شر جسدش خلاص شود؟»
اول چیزهای مهم. کینگ با لحن آدمی که همیشه از او سوال میشود که چطور سی و خردهای کتاب به این معروفی نوشته و چطور به برند ادبی محبوب هالیوود تبدیل شده، از چند اصل ارزشمند حمایت میکند. مثلا توصیه میکند که اگر توقع دارید کتاب بنویسید، تا میتوانید کتاب بخوانید. مطمئن شوید که در محل کارتان تلویزیون و بازی ویدیویی وجود نداشته باشد و یک روز کاری منظم داشته باشید.
در فصلهای پایانی کینگ داستان تصادف اخیرش را با جزئیات تصویری تعریف میکند. بهترین بخش کتاب وقتی است که برایمان شرح میدهد نوشتن چطور توانست بعد از تصادف مرگباری که با یک ون داشت، زندگیاش را نجات دهد. داستانی عجیب و جذاب که توسط یکی از برجستهترین داستانسرایان عصر ما به زیبایی هرچه تمامتر گفته میشود. کسی که آرزویش این است که بیشتر زنده بماند تا کتابهای بیشتری بنویسد.
ايبنا: اين كتاب به تازگي در نشر نگاه با نام َ«راز نوشتن» با ترجمه علي حاج قاسم منتشر شده است.
نظر شما