گفتگوی ایبنا با میرجلالالدین کزازی، شایسته تقدیر در جایزه کتاب سال در بخش مستندنگاری
سفرنامهنویسی گزارشی است پندارینه و آفرینشگرانه
نویسنده کتاب «آنک!... پاریس» گفت: نوشتن سفرنامه به شیوه گذشته در این روزگار، کارآیی ندارد. روزگار ما، روزگار گسترش آگاهی است. میتوانم گفت از نگاهی فراخ، روزگار برهنگی است. فنآوری رسانهای جهان را به شیوهای برهنه و آشکار فراپیش ما نهاده است. از همین روست که یافتن رازها، گوشههای نهفته و ناشناخته در این روزگار، کاری است بسیار دشوار.
در ابتدا کمی درباره سفرنامهنویسی توضیح دهید و این که چه نگاهی به این ژانر دارید؟
باید درباره این موضوع به فراخی سخن گفته شود؛ درباره این گونه ادبی، پیشینه آن، چگونگی آن در گذشته، در این روزگار تا سرانجام درست و سنجیده و روشن، همگام با سفرنامهنویسی که من در «آنک!... پاریس» و چند کتاب دیگر به کار گرفتهام، پرداخت. اگر کوتاه بخواهم این زمینه را بکاوم، میتوانم گفت که نوشتن سفرنامه به شیوه گذشته در این روزگار، کارآیی ندارد. سفرنامهنویسان پیشین، در سفرنامههای خود به پدیدههای نادانسته، ناآشنا، شگفتانگیز باز میخوردند. در سفرنامهای که مینوشتند با آب و تاب، با قلمفرسایی، از آنها یاد میکردند. از آن روی که خوانندگان سفرنامه هم مانند آن جهانگرد با این پدیدهها بیگانه بودند، سفرنامه را با شور و شرر میخواندند.
روزگار ما، روزگار گسترش آگاهی است. میتوانم گفت از نگاهی فراخ، روزگار برهنگی است. فنآوری رسانهای جهان را به شیوهای برهنه و آشکار فراپیش ما نهاده است. از همین روست که یافتن رازها، گوشههای نهفته و ناشناخته در این روزگار، کاری است بسیار دشوار. آن یافتهها را هم کمتر در سفرنامه میتوان نوشت. از روشهای دیگر مانند نمایش، نمایش-عکس، نمایش-نگارههای جنبان یا فیلم در نشان دادن آنها بیشتر بهره برده میشود. به ناچار سفرنامهنویسی در راهی نو میباید بیفتد از شگفتیهای بیرونی-آشکار به شگفتیهای درونی-نهان راه ببرد. سویمندی ذهنی، اندیشهای، روانشناختی بیابد به سخن دیگر، درست است که سفرنامه گزارش سفری است در جهان برون اما گزارشی که سفرنامهنویس از این سفر میدهد، میباید گزارشی باشد از جهان درون او، در پیوند با سفر در جهان برون.
به سخنی دیگر، بازتاب و کارکرد سفر در جهان برون را در جهان درونی و ذهنی و عاطفی خویش بنگارم و فراپیش بنهم.
به جز «آنک!... پاریس» شما سفرنامههای دیگری هم دارید؟
من گزارش چندین سفر خود را نوشتهام. یکی؛ «روزهای کاتالونیا» نام دارد که گزارش سفری دیریاز به اسپانیا است. دو دیگر، کتابی است با نام «دیدار با اژدها» که گزارش سفری است به چین، پکن و شانگهای. سه دیگر؛ کتابی است با نام «از دهلی نو تا آتن کهن» گزارش چهار سفر؛ سفر به یونان و ارمنستان و هندوستان و تاجیکستان در آن آمده است. سفرنامه دیگر «یورکنامه نو» نام دارد. این سفرنامه نوشته نیست، سروده است. چامهای است در نزدیک به سیصد بیت که من در آن گزارش سفر به آمریکا را یا به سخنی روشنتر، به نیویورک و واشنگتن آوردهام. «آنک!... پاریس» هم گزارش سفری به پاریس است که در روزهای واپسین سال 94 و روزهای آغازین سال 95 انجام گرفت.
سفرنامه دیگری که به زیر چاپ رفته است؛ «در سرزمین سایهها» نام دارد. در آن گزارش سفر من در تابستان امسال به انگلستان و اسکاتلند آورده شده است. هر کس این گزارشهای سفر یا سفرنامهها را بخواند، با آنچه در این سفرها بر من گذشته است، آشنا خواهد شد. بازتاب و اثر دیدهها، شنیدهها، آزمودهها، اندیشیدهها در گیراگیر این سفرها بر او آشکار خواهد شد. این شیوه در سفرنامهنویسی، تنها شیوهای است که در روزگار ما به کار گرفته میتواند شد. سفرنامه از این پس، گزارش سفری است در درون؛ گشت و گذاری در نهاد نویسنده خواهد بود، به بهانه سفری که به کشوری یا شهری انجام داده است. در «آنک!... پاریس» هم بدان سان که گفته شد؛ من همین شیوه را به کار گرفتهام. شاید از همین روست که این سفرنامه با رویکرد خوانندهها همراه بوده است.
آیا این سفرنامهها، منبعی پژوهشی برای دیگر نویسندگان و مولفان به شمار میرود؟
نه! زیرا اگر سفرنامه به شیوهای که شما گفتید نوشته شود، دیگر گرم و گیرا نیست. آبشخوری برای پژوهشگران هست. اما آفریده ادبی شمرده نمیتواند شد. از سوی دیگر ابزارها و توانشهای دیگری هست که بیشتر از سفرنامهای از این گونه، در پژوهش به کار گرفته شود. جستاری یا کتابی دانشگاهی که پژوهشگری در زمینهای نوشته است، مگر آن که سفرنامهای که نوشته میشود از پیش سپارش داده شده باشد. کارفرمایی یکی از کارمندانش را به سفر فرستاده باشد تا در زمینهای بپژوهد. آنچه کارمند خواهد نوشت، گزارشی پژوهشگرانه خواهد بود و نه سفرنامه که به هر روی، گونهای از ادب داستانی است.
پس شما سفرنامه را وارد حوزه ادبیات خلاقه میکنید و در واقع به نوعی آن را به ادبیات داستانی نزدیک میبینید؟
سفرنامه همیشه از این گونه بوده است. آنچه که من در این گفت و شنود با شما در میان نهادم، این بود که سفرنامه در روزگار ما بسیار بیش از گذشته به جهان داستانی میگراید. به سخن دیگر، درونی، نهادینه یا پنداری میشود. خاستگاه هنر، میدانید که پندار است. نویسندهای بر پایه رخدادهای راستین و واقعی داستانی مینویسد. اما آن داستان، گزارش آن رخدادها نیست. گزارش رخدادهایی است که با جهان درونی نویسنده درآمیخته است. از همین رو، داستان را پدیدهای پنداری میدانیم. در روزگار ما، بر پایه آنچه که گفته شد، سفرنامه بیش از هر زمان، ساختاری داستانی دارد. میتوان آن را از دیگر داستانهایی که میتوانند یک سره پندارینه باشند، جدا میدارد و باز میشناساند، آن است که بنیاد این داستان که سفرنامه است بر رخدادهای راستین و واقعی نهاده شده است. اما گزارشی است درونی، پندارینه، آفرینشگرانه، از همین روی هنری از این رخدادها.
کمی بیشتر درباره سفرنامه «آنک!... پاریس» توضیح دهید.
این کتاب، گزاش سفری است که یک هفته به درازا کشید. من سهشنبه واپسین سال 94 به پاریس رفتم و سهشنبه آغازین سال 95 به ایران بازگشتم. این سفر، سفری فرهنگی بود. نخست برای دو سخنرانی انجام گرفت؛ یک سخنرانی در یکی از شهرهای پاریس انجام شد به زبان فرانسوی برای دانشگاهیان و فرهیختگان پاریسی. این سخنرانی را شهرداری پاریس با همکاری خانه فرهنگ ایران سامان داد. سخنرانی دیگر به زبان پارسی بود، برای ایرانیان باشنده در پاریس. هر دو سخنرانی هم درباره نوروز بود و رازها و آئینهای آن. اما برنامههای دیگر فرهنگی هم بر این دو افزوده شد. گزارش این برنامهها به فراخی در این کتاب آورده شده است.
نمونهای از آن؛ هنگامی که از گنجخانه لوور دیدار میکردم و آن آفریدههای شگرف هنری را در زمینهها و هنرهای گوناگون میدیدم، دریافت و برداشت خود را از این گنجینه کم مانند هنری را به گستردگی در کتاب نوشتم. آنجا همچنان برای نمونه میگویم؛ بر این نکته انگشت نهادم که بیننده در این گنجخانه و دیرینکده -موزه- به گونهای ستوهیدگی هنری دچار میشود. زیرا به هر سوی که مینگرد، پی درپی با آفریدهای هنری روبهروست که در گونه خود بیهمتا یا کم مانند است. نخست خیره و به درنگ آنها را مینگرد، اما اندک اندک، نگاهی لغزانتر به آنها میافکند. سرانجام، تنها مینگرد و میگذرد. سپس در پی دیدار از این گنجینه و دیرینکده به این پرسش بنیادین در هرشناسی و دبستانهای هنری پاسخ دادم که چرا خاستگاه هنری که آن را هنر نوگرایانه یا مدرن مینامند، پاریس بوده است و فرانسه.
از این نمونهای که من، سخت کوتاه از آن سخن گفتم ساختار و چگونگی این سفرنامه، به روشنی آشکار میشود. سفرنامه، گزارش رخدادها نیست. من برای نمونه، نگارهای بسیار زیبا را که دیدهام و بر من کارگر افتاده است، باریک و موی به موی گزارش نکردهام. گزارش من از گنجخانه لوور گزارشی بوده است فراگیر و فرآیندی. گزارشی که دیدار از گنجخانه لوور در من پدید آورده است.
چه نگاهی به بخش مستندنگاری جایزه جلال دارید؟
پاسخ روشنی به این پرسش نمیتوانم داد و کاری را با کار و ساز و چگونگی داوری و گزینشی که در این پیشجست یا مسابقه انجام میگیرد، ندارم. آنچه میتوانم گفت این است که داوری درست و بداد آن است که تنها، یکسره به کتابی بازگردد که سنجیده و داوری میشود. هر انگیزه و گرایش دیگر را داور میباید به کناری بنهد. برای نمونه نویسنده کتاب را و زمینه آن را، آنچنان که اگر کسی دشمن من است، کتابی نوشته باشد، زمینه کتاب هم زمینهای باشد که من یکسره با آن ناسازم، من چونان داور، آن دشمنی و آن ناسازی را به کناری بنهم و پایه را در سنجش و داوری بر ساختار کتاب بگذارم. از دیدگاههای گوناگون، ساختار هنری، ساختار نگارشی، یا به گفتهای دیگر بر پیکره کتاب و بر پیام کتاب از این دید که آن پیام هر چه هست، چگونه در این پیکره جای گرفته است. این داوری، داوری درست، سنجیده، بداد از آفریدهای هنری است. اگر انگیزهها و گرایشهای دیگر در کار بیاید، آن داوری، به ناچار داوری کتاب نخواهد بود. داوری نویسنده یا جهانشناسی، سامانه اندیشگی یا کیش و آئین او خواهد بود.
نظر شما