شنبه ۹ دی ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۴
جسارت او تعهدش بود

فروغ محصول و فرزند زمان و شرایط خودش بود و به‌طورقطع اگر در دنیای شیشه‌ای امروز زندگی می‌کرد به شکل دیگری می‌زیست و می‌سرود.

خبرگزاری کتاب ایرانی_ رویا تفتی: تا جایی که خوانده‌ام شاملو ستایشگر شعرهای فروغ بوده و در مصاحبه‌ای با حریری می‌گوید: «شعرهای فروغ هرگز تکلیف من را به صراحت روشن نکرده. به همین دلیل است که می‌خواهم بگویم حرف زدن درباره‌ او برایم آسان نیست. گاهی این شعر برایم چنان اثیری می‌آید که حیرت زده‌ام می‌کند و گاهی چنان کلی‌بافی به نظرم می‌آید که احساس می‌کنم یکی کلاه گشادی سرم گذاشته یا دستم انداخته و این است که خیال می‌کنم برای برآورد آثارش متر جداگانه‌ای لازم باشد. از یک طرف این تصور پیش می‌آید که آنچه شعر او را تا این حد ترد و شکننده کرده رمانتیسم کهنه‌ای ا‌ست که سبک هندی تغزل را هم پشت سر گذاشته، و از طرف دیگر اعتراف می‌کنی که اگر بخواهی ایسمی برایش پیدا کنی هیچی بیشتر از رآلیسم بهش نمی‌چسبد. شعر رئالیستی که مستقیما از زندگی برداشته شده.»

فکر نمی‌کنم بشود به این صورت مرزبندی کرد و مثلا گفت هر شعری که حدیث نفس است و عریان بیان شده متعهد نیست و برعکس. شاید در این جامعه‌ای که دست به عصا راه رفتن و کنایه و ایهام و پرده‌پوشی زیر ساخت فرهنگ و ادبیاتش است، داشتن جسارت و رک و صریح بودن، متعهد‌ترین کاری باشد که یک هنرمند انجام می‌دهد، آن هم یک هنرمند زن! و البته که کافی نیست.


فروغ، به قول شاملو، همیشه شعرهایش را مستقیم از زندگی و به‌ویژه زندگی خودش برمی‌داشت و خب رفته رفته و در برخورد بیشترش با اجتماع، از شعرهای شخصی عبور کرد و معلوم ‌شد که اتفاقا از چه بینش اجتماعی و سیاسی و حتی فلسفی بالایی هم برخوردار است. «ای مرز پرگهر» او به زعم من از آوانگاردترین شعرهای زمان خودش بود و نیشخند تلخ آن را هنوز هم در کمتر شعری می‌شود دید. او که در ابتدا به بی‌نقابی،آزادی و عصیان خودش تعهد داشت، رفته‌رفته این تعهد را خرج شعرش کرد تا توانست به زبانی برسد که بدون اینکه اسمش را بخوانی به تو این احساس را بدهد که یک زن دارد از میل‌ها و آرزوهایش می‌گوید، یک زن دارد مسائل پیرامونی‌اش را تشریح می‌کند. اگر همین تعهد فروغ به شعر و شعرش نبود بعید به‌نظر می‌رسید که بتواند به جایی برسد که برای نقد شعرهایش متر جداگانه‌ای لازم باشد. و چه تعهدی به دنیای شعر و به دنیای زن‌ها از این بالاتر!

در‌حال‌حاضر هم در بین زنان، شاعران توانایی داریم که نفس حرکت فروغ را دریافته‌اند و شاهد آثار بسیار باارزشی از آن‌ها در هر دو حوزه شخصی و اجتماعی، یا بیشتر تلفیقی از هر دو که نمی‌شود مرز مشخصی بین‌شان کشید، هستیم. چیزی که باعث اهمیت و پویایی یک شعر می‌شود طرز بیان آن است نه موضوع… فروغ محصول و فرزند زمان و شرایط خودش بود و به‌طورقطع اگر در دنیای شیشه‌ای امروز زندگی می‌کرد به شکل دیگری می‌زیست و می‌سرود.
و شاید مجموع همین تعهدات است که باعث قدرت پیشگویی در شعرهای فروغ می‌شود که کمتر در شعر دیگر هم‌عصرانش دیده می‌شود. یک نمونه بسیار کوچک عینی‌اش: «من زنده‌ام، بله، مانند زنده رود، که یکروز زنده بود/ و از تمام آنچه که در انحصار مردم زنده‌ست، بهره خواهم برد.»

و شاید سطرهایی نظیر سطر دوم بالاست که کلی‌گویی به‌نظر می‌رسد و خواننده را دچار احساس کلاه گشادی سرش رفتن و دست انداخته شدن می‌کند… و شعر شاید یعنی کنار هم قرار گرفتن جزء و کل‌هایی از این دست… شاید.
منبع: روزنامه جامعه فردا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط