پس از پخش کلیپی از صحبتهای مرحوم مجتبی عبداللهنژاد در جلسات مختلف، عباس مخبر به عنوان اولین سخنران این مراسم و به دعوت آزاد عندلیبی مجری مراسم به جایگاه رفت و ضمن اشاراتی به جایگاه و تبحر عبدالله نژاد در ترجمه، موضوع اصلی صحبت و تمرکز خود را کتاب «گفتگو با مسعودسعد سلمان» خواند و به تشریح این کتاب پرداخت.
توجه او به مرگ به عنوان یک اهل اندیشه
لطفالله ساغروانی در یاد مترجمی که ناشر اغلب کارهایش در نشر هرمس بوده است، گفت: عبداللهنژاد از من کوچکتر بود و علیالقاعده او میبایست روزی دریغا گوی من باشد اما چه میشود کرد که حالا من اینجا دریغا گوی او هستم. اگر او دریغا گوی من میشد کارش آسان بود، اما من دریغاگوی کسی هستم که اهل علم، اخلاق و فضیلت بود. آقای عبدالله نژاد گذشته از اینکه در ادبیات کلاسیک و کهن بسیار توانا و پر مطالعه بود، هم از اهالی امروز بود و هم در جریان ادبیات معاصر ایران و هم در جریان ادبیات دنیا بود. اینطور افراد خیلی کم پیدا میشوند؛ جوانان زیادی هستند که اهل فضلاند و در ادبیات قدیم یا جدید تسلط و اطلاعات زیادی دارند، اما کسی که در هر دو وجه چنین تسلطی داشته باشد و زبان فارسی و انگلیسی را به این خوبی بداند، حقیقتا وجود کمیابی است.
او ادامه داد: نکته این است که عبداللهنژاد فقط پژوهشگر نبود، اهل فکر و نظر هم بود. یکی از خصوصیات اهل نظر این است که خلاف آمد عادت صحبت میکنند؛ اگر همه درمورد شعر شاملو صحبت میکردند، عبداللهنژاد به نثر و ویژگیهای نثر شاملو هم توجه کرده بود یا اگر همه ترجمههای شاملو را چندان دقیق نمیدانستند و اشکالاتی به آن وارد میدانستند، او در این سالهای اخیر کوشید تا جنبههای مثبت و معقول ترجمههای شاملو را نشان دهد؛ اگر همه به جادوی کلمات شاملو توجه میکردند، او به آواها و اصواتی که شاملو در شعر و نثر خود بهکار برده بود، توجه داشت و این خصوصیات یک اهل فکر و اندیشه است که لزوما مطابق زمانه فکر نمیکند.
مدیر انتشارات هرمس در ادامه به توجه او به مرگ به عنوان یک اهل اندیشه اشاره کرده و اضافه کرد: هیچ متفکری نیست که به مرگ فکر نکند و و مرگ برای او جدی نباشد، شاید اگر او بیشتر میماند و و بخشی از مطالعات خود را بیشتر به مباحث فلسفی اختصاص میداد، در مورد مرگ به مطالب جدیدتر و بیشتری میرسید. افسوس که این فرصت پیش نیامد و ما محروم ماندیم.
وی ضمن اشاره به ماجرای پیشنهاد او به عبداللهنژاد برای ترجمه داستانهای پلیسی، عنوان کرد: او باعث شد برای اولینبار در ایران داستانهای پلیسی که ژانر نسبتا مظلوم و مغفولی بوده، احیا شد و اعاده حیثیتی برای این ژانر در ایران بشود. اگر او نبود قطعا مجموعه آثار آگاتا کریستی به این زودی ترجمه نمیشد.
ساغروانی در صحبتهای پایانی خود گفت: عبدالله نژاد جهانی بود، بنشسته در گوشهای و بیشتر منزل بود، کتاب میخواند و کارش را میکرد. به نسبت فضل و دانشی که داشت، اهل این نبود که با نقد نوشتن و ایراد دیگران را گرفتن، خود را مطرح یا دیگران را تخریب کند، اما اینکه او بیشتر اوقاتش را در خانه و در کتابخانه اش میگذراند، مرهون این بود که همسر ایشان یک محیط امن و آسایش را ایجاد کرده بود که هیچ وقت دوست نداشت از آن خانه بیرون بیاید. خوشبختانه فرزند برومندی دارد که امیدوارم آینده درخشانی مثل پدرش داشته باشد که خواهد داشت.
نقدهایی که عبداللهنژاد مینوشت از فرد دیگری برنمیآید
علی شاپوران دیگر سخنران این مراسم در ابتدای صحبت خود گفت: عبداللهنژاد را کمتر از سه سال بود که میشناختم و میتوانم بگویم که در سه سال گذشته برای من جایی را پر کردند که خیال هم نمیکردم که بتوانم یک نفر را در آن نقطه قرار دهم و آن ارتباطی که با ایشان داشتم را با کسی برقرار کنم و این اتفاق افتاد که متاسفانه خیلی زود گذشت و انگار تمام آن روی دور تند بود.
وی قصه آشنایی خود با عبداللهنژاد را به ماجرای اختلاف و جدال بین طرفداران نیما و دکتر شفیعی کدکنی خواند و گفت: یکی از علتهای عزیز شدن او برای من، کم سر و صدا بودن و به نتیجه یا خود کار توجه داشتن او بود. چقدر حیف شد و من بسیار به کارهای نیمه تمام ایشان دریغ دارم که بیشتر این کارهای نیمه تمام به ادبیات مربوط است و بعضا نقدهایی که بر برخی آثار باید مینوشتند که بعضی از این نقدها فقط کار خود او بود و یا آنطور که عبداللهنژاد مینوشت از فرد دیگری برنمیآمد.
شاپوران در ادامه بیان کرد: نکته مهم درباره عبداللهنژاد که باعث میشد که ما همه از او استفاده کنیم و یاد بگیریم، این بود که او فقط تتبع نمیکرد، بلکه با تامل هم همراه بود و دوم اینکه مکاتب مختلف ادبی، نقد و... را در خود درونی کرده بود.
وی در پایان همراه با چشمانی اشکبار و همراه با بغض، گفت: خلاصه اینکه من تنها شدم و هیچگاه خیال نمیکردم که یک روز قرار باشد درباره نبود عبداللهنژاد صحبت کنم.
در ادامه این نشست الوند بهاری با خواندن شعری از سید علی میرافضلی از رفسنجان که چهار روز پس از رفتن عبداللهنژاد برای او سروده بود، ابراز همدردی این شاعر را اعلام کرد و با اعلام همدردی سایه اقتصادی نیا، متنی ادبی درباره عبداللهنژاد قرائت کرد و پس از آن پگاه سلیمی از هنرمندان مشهور تنبور نواز، قطعه ای در سوگ این مترجم فقید نواخت.
شمس لنگرودی دیگر مهمان نام آشنای نشست بود که ضمن عرض تسلیت به خانواده عبداللهنزاد چند قطعه شعر در یاد بود او قرئت کرد.
خیلی دیر با او اشنا شدم
محمدرضا جعفری، مدیر نشر نو و دیگر سخنران نشست ضمن عرض تسلیت و سپاسگذاری از جانب خود و خانواده عبداللهنژاد برای حضور مهمانان در این مراسم متنی قرائت کرد که به شرح زیر میباشد:
«آشنایی من با مرحوم عبداللهنژاد به حدود 4 سال پیش برمیگردد که با وساطت دوستی با پیشنهاد ترجمه کتاب «هندرسون شاه باران» و چند کتاب دیگر به دفتر ما آمدند. من تا آن زمان از سوابق کاری ایشان اطلاعی نداشتم و این یکی از غبطههای من است، البته چه میتوان کرد؟ که من این سی و چند سال که روزگار غدار و اصحابمان، مرا در کنج انزوا قرار داده بودند، از این غبطهها زیاد داشتم. تا آن روز نمیدانستم که ایشان نزدیک به 40 اثر از آگاتاکریستی ترجمه کرده، ولی افسوس که از شاهکارهای ادبیات کلاسیک و معاصر عناوین چندانی در میان آثار ایشان نبود.
به هر حال خواست ایشان را اجابت کردم و قرار و مدار کار را گذاشتیم و بالاخره همین چندی پیش کتاب «هندرسون شاه باران» منتشر شد. ایشان نشر کتاب «مواجهه با مرگ» را هم که از برایان مگی ترجمه کرده بودند، به ما واگذار کرد که آن هم به زودی منتشر میشود.
گفتم که یکی از غبطههایم این است که خیلی دیر با او آشنا شدم و متاسفانه حالا غبطه و افسوس بسیار بیشترم این است که چه آرزوها که برای ترجمه و نشر حداقل 10 تا 12 شاهکار ادبی و کلاسیک به قلم ایشان، در سر نمیپروراندیم، البته قرار نیست که همه آرزوها برآورده شود ولی این شکل جدایی از او واقعا دردناک است. مردی نیکسرشت و متواضع، با آن همه استعداد و توانایی ادبی که دوره میانسالی را میگذراند و میتوانست خدمات شایان دیگری هم به فرهنگ ما داشته باشد، چه غافلگیرانه از میان ما رفت. بهراستی متاسفم و مراتب تسلیت و همدردی خودم را ابتدا به همسر، فرزند و اعضای خاندان محترم ایشان و سپس به اهل فرهنگ و هنر عرض میکنم.
عبداللهنژاد زبان فارسی را وطن خود میدانست
علی عبدالهی،نویسنده و شاعر مرگ عبدالله نژاد را سخت خواند و گفت: دوست داشتم در زمان زندهبودن او این بزرگداشت را داشتیم اما افسوس که چه میشد کرد؟
این مترجم ضمن اعلام سردرگمی خود در انتخاب آنچه که میخواهد بگوید، بیان کرد: هر چه که بگویم کم گفتهام، چون مجتبی هم از نظر شخصیتی انسان نمونهای بود و چون خود او از اسطوره ساختن از دیگران دوری میکرد، نمیخواهم از او اسطوره بسازم ولی واقعیت این است که مجتبی نمونه اعلای فروتنی، سختکوشی، دقتنظر و انصاف علمی بود و با شجاعت حرفهای خود را در مقالههایش بیان میکرد.
این شاعر ادامه داد: خیلی نگاه دقیق به قضایا در در ادبیات داشت و با همین دقت بود که توانستبه نثری دست پیدا کند که یکیاز نثرهای منحصر به فرد در نسل ما است و کمتر کسی اینچنین نثری دارد. کسی با این همه حوزه مطالعاتی واقعا دریغ که از میان ما رفت.
عبدالهی اظهار کرد: عبداللهنژاد زبان فارسی را وطن خود میدانست و همیشه از این ناراحت بود که اینروزها زبان فارسی بسیار بیدر و پیکر نوشته میشود. به معنای واقعی کلمه در نوشتن مستقل بود و با سواد و توانایی که داشت میتوانست به مراکز پژوهش هسته قدرت نزدیک شود ولی در خلوت و تنهایی خود نشست و کار کرد. عشقش زبان و فرهنگ فارسی بود و کاش ما میتوانستیم در زمان حیات برای او بزرگداشتی بگیریم و در مورد کارهایش صحبت کنیم.
علیرضا آبیز دوست حرفهای و خانوادگی عبداللهنژاد از دیگر سخنرانان این مراسم بود که ضمن سپاسگذاری از حضور مردم گفت: برای من سخن گفتن از مجتبی آسان نیست، چرا که هرگز نیازی نداشتم که با او سخن بگویم و هر دو میدانستیم که در ذهن دیگری چه میگذرد. کسی که از نوزده سالگی تا امروز در تمامی لحضات من حضور داشته است. مجتبی از معدود کسانی بود که هر کس او را دیده بود، عشق، مهر و عاطفهاش در دل او مینشست.
عبداللهنژاد خود را کارگر ادبی می دانست
او ادامه داد: برخلاف این نظر که ویژگیهای فردی و اخلاقی، چندان اهمیتی در کار ادبی و اجتماعی ندارد، به گمان من این رابطه خیلی هم مهم است، چون اگر مجتبی فروتن نبود، بهجای اینکه خودش را یک کارگر ادبی بداند، مثل بعضیها در پی نام میرفت، مثل بعضیها شعبه روابط عمومی برای خود باز میکرد و ما با وضعیتی روبهرو نبودیم که پس از مرگش حتی در میان ادبا، شاعران، نویسندگان و اهلقلم ناشناخته باشد. او فروتن بود و دلیل این فروتنی دانش او بود، چرا که خود را با گستره عمیق ادبیات ایران و جهان مقایسه میکرد.
وی با بیان اینکه در ادبیات هر چهره یا کار جدیدی مثل ستارهای یر یک اسمان پهناور است، افزود: اگر کسی این را درک کند، چیزی به اسم ادب کهن و ادب نو بیمعنا میشود و ادب کلاسیک و ادب امروز به یک اندازه برای او مهم است. عبداللهنژاد همانقدر که فردی متعلق به امروز بود و خود را با چهرههای ادبی امروز قیاس میکرد، به همان میزان هم با چهرههای ادبیات کلاسیک خود را قیاس میکرد و این همان فروتنی ناشی از دانش بود.
عبداللهنژاد یک پژوهشگر ذاتی بود
آبیز یکی از مهمترین دغدغههای عبداللهنژاد را دغدغه نسبت به زبان و ادبیات فارسی خواند و اظهار کرد: او به راستی بر این باور بود و هست که زبان فارسی و هویت فرهنگی ایرانی، چسبی است که همه اقوام ایرانی - نه فقط اقوامی که در جغرافیای سیاسی ایران امروز هستند، بلکه تمام کسانی که در حوزه تمدن ایران قرار دارند- را به همدیگر متصل میکند، به همین دلیل مهر و دلبستگی او همانقدر که به تبریز، شیراز، کاشمر و نیشابور بود، همانقدر هم به بلخ، بخارا، سمرقند، دکن و لاهور بود.
او در ادامه گفت: عبداللهنژاد بهراستی زبان فارسی را مایه هویت ایرانی میدانست و نسبت به آن حساسیت عمیق و واقعی داشت. در کار خود جدی بود، به همین دلیل کسانی را که ترجمه بد و ضعیف میکردند،دوست نداشت و به آنها احترام نمیگذاشت.
آبیز با بیان اینکه دوست ندارم احساس دریغ را مطرح کنم، افزود: ناچارم به این نکته اشاره کنم که آدمی مثل عبداللهنژاد که یک پژوهشگر ذاتی بود و در ذهن خود همیشه به علامه قزوینی علاقه داشت و آن نوع پژوهشگری را میدید که هرگونه سختی را در زندگی بر خودش هموار کند اما تا ذات مطلب برود و به نتیجه برساند.
وی ضمن گلایه از وضعیت ادبیات و نشر،گفت: اگر وضعیت نشر ما درست و حسابی بود و شرایط اجتماعی معقولی داشتیم، با اینکه عبداللهنژاد مترجم برجستهای بود، اصلا نباید سراغ ترجمه میرفت، او باید در کار پژوهش خود متمرکز میشد، اما معیشت او را به ترجمه ناچار میکرد. معیشت او را ناچار کرد که ترجمه کارهای آگاتا کریستی را بپذیرد، اما وقتی که پذیرفت، به عنوان یک رفع تکلیف به ان نگاه نکرد.
مطالب سخیف و گفتوگوهای تکراری جایگزین معرفی مشاهیر در مطبوعات
آبیز در ادامه اظهار داشت: نکته دیگری که باز هم از مقوله حسرت است، این است که این افراد و این چهرهها وجود دارند و کسانی که در مطبوعات و روزنامهها کار میکنند هم از حضور این افراد آگاهند، با این وجود صفحات روزنامهها را همیشه با مطالب سخیف و گفتگوهای تکراری با آدمهای تکراری پر میکنند و برای آنها اهمیتی ندارد که اگر کسی خودش جلو نمیآید و خودش را مطرح نمیکند، این وظیفه جامعه ادبی است که سراغ او برود تا زمانی که از دنیا رفت، حسرت به دل نماند.
وی ضمن گلایه از خبرنگاران ادبی که اطلاعات اولیه و بیوگرافی عبداللهنژاد را از پرسیده بودند، گفت: کسی که خودش را پژوهشگر یا روزنامهنگار ادبی میداند، شرم بر او باد که کسی با بیش از 50 اثر منتشر شده در زمینه ادبیات را نمیشناسد. عبداللهنژاد هرگز علاقهای به اینکه خودش را مطرح کند، نداشت اما آیا ما هم وظیفهای نداریم؟ نه به خاطر او، بلکه به خاطر خودمان و به خاطر چیزی که اسم آن را ادبیات و فرهنگ میگذاریم و به ظاهر عاشقان سینه چاک آن هستیم.
کاش بیشتر قدر مشاهیر را بدانیم
آخرین نفری که روی سن رفته و به ایراد سخن پرداخت خانم سهیلاقسیمی همسر مرحوم عبداللهنژاد بود که ضمن عرض سلام و تشکر از حاضرین به خاطر حضورشان گفت: خیلی دوست داشتم گوشه کوچکی از خاطرات مشترکم با مجتبی، اندکی از اخلاقیات و یا اندکی از نوشتههای او بگویم ولی متاسفانه احوال روحی مناسبی ندارم و این صحبتها را برای وقت مناسب دیگری میگذارم.
او ادامه داد: اگر اینجا مجلس بزرگداشت مجتبی در زمان حیاتش بود، مطمئنم که او قلبا دوست داشت که از مادر عزیز و خانواده گرامیاش تشکر کند که من اینجا به جای او تشکر میکنم. از همه جامعه ادبی، بزرگان، ناشران او، دوستان او و تمام کسانی که در زمان حیات او مایه تصلی و مشوق او بودند نیز تشکر میکنم و امیدوارم این مجالس بزرگداشت برای اهلقلم، بزرگان ادبیات و فرهنگ ایران در زمان حیات آنها برگزار شود
همسر مرحوم عبداللهنژاد در پایان گفت: گلهای از کسی ندارم، مجتبی هم هیچوقت گلهای نداشت، منتظر هیچ بزرگداشتی نبود، واقعا برای نفس کارش ارزش قائل بود، عاشق ایران و زبان فارسی بود و هیچ توقعی هم از هیچ کسی نداشت، ولی من که بیش از 20 سال همدم او بودم، میدانم که اهلقلم چه دغدغههایی دارند و دوست دارم چه کسانی که حاضرند و چه کسانی که نیستند، این خواهش من را بشنوند، به کسانی که هیچ چیز در زندگی نمیخواهند و همه زندگیشان را صرف علم، دانش و فرهنگ ایرانی میکنند، بیشتر توجه کنید و کاش بیشتر قدر آنها را بدانیم.
نظر شما