دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰
چگونه ایدئولوژی‌ها سرنوشت انسان‌ها را رقم زده‌اند؟/اهمیت «اندیشه‌سازیِ سیاسی» در سیر تاریخ

مهدی تدینی، مترجم کتاب «قرن بیستم: ایدئولوژی‌های خشونت» می‌گوید: وقتی سخن از «تاریخ‌نگاری بر مبنای ایدئولوژی» می‌کنیم، تازه به اهمیت ایدئولوژی‌ها پی می‌بریم. بسیار مایه شگفتی است وقتی می‌بینیم چگونه ایدئولوژی‌ها سرنوشت انسان‌ها را رقم زده‌اند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- «در اتحاد شوروی در زمانی که جذابیت واژه‌های «سوسیالیسم» و «صلح» همچنان بی خدشه مانده بود از مدت‌ها پیش با «یکسان‌سازی» مقابله می‌شد و نیرومندترین قدرت نظامی جهان در حال شکل گیری بود. به بهانه‌های عوام فریبانه محض تفسیرهای نادرستی از این مفاهیم کانونی ایدئولوژیک ارائه می‌شد. این مفاهیم جایگاه مستقل خود را دارند و گواهی وجود ندارد که نشان دهد استالین به سوسیالیسم باور نداشته است.

به همین دلیل نباید در صداقت هیتلر در اعتقادش به ضرورت «معکوس سازی» دچار تردید شد. او ایدئولوگی باورپذیر بود، و نمی‌توان گفت او تنها پی شوراندن مردم بوده است. در مورد نظریه‌ای که ادعا می‌کرد یهودیان عاملان انقلاب اکتبر بوده‌اند نیز باید یادآوری کرد این تصور در سال‌های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ تنها در جنبش قومی آلمان ـ که حزب ناسیونال سوسیالیست مهم‌ترین نماینده‌اش شده بود ـ رواج نداشت. موسولینی و چندی بعد حتی چرچیل بلشویسم را دسیسه همه یا بخش اعظم یهودیان معرفی می‌کردند. درست است که به سادگی می‌توان توضیح داد چرا یهودیان با درصدی بسیار فراتر از نسبت جمعیتی شان در انقلاب روسیه نقش داشتند، اما به همین سادگی هم شمار بالای نام‌های یهودی در حلقه رهبران بلشویک در نظر مردم آن عصر می‌توانست مشکوک به نظر رسد.»

این جملات بخش‌های از کتاب جدید «قرن بیستم: ایدئولوژی‌های خشونت» نوشته ارنست نولته است که مهدی تدینی در ادامه کارهایی که از این اندیشمند ترجمه کرده، روانه بازار نشر کرده است. انتشار کتاب توسط نشر ققنوس بهانه‌ای شد تا بار دیگر با تدینی درباره این کتاب گفت‌وگویی داشته باشیم که در ادامه آن را می‌خوانید:

آیا این کتاب را نیز می‌توان در ادامه پروژه فکری نولته درباره فاشیسم‌پژوهی و ... قلمداد کرد؟

ارنست نولته، متفکر و تاریخ‌نگار آلمانی، زندگی پژوهشی و اندیشمندانه خود را با «فاشیسم‌پژوهی» آغاز کرد، در دهه 1960 و 1970. اما او در فاشیسم‌پژوهی متوقف نماند و با گسترش دادن دامنه کار نظری خود، به «ایدئولوژی‌پژوهی» رسید. در واقع، نولته با مبنا قرار دادن ایدئولوژی، بستری برای فهم و روایت تاریخ گستراند و کتاب «قرن بیستم: ایدئولوژی‌های خشونت» همین نگرش را بازتاب می‌دهد. البته این کتاب در واقع درسگفتارهایی است که مخاطبانی دانشگاهی و غیردانشگاهی دارد، به همین دلیل، کتاب روایت ساده‌ای دارد و در میان کتاب‌های نولته کم‌حجم‌ترین کتاب اوست.
 

به نظر می‌آید که نولته در این اثر، تاریخ قرن گذشته را تاریخ ایدئولوژی‌ها می‌داند. او در این کتاب چگونه این ایدئولوژی‌ها را شرح می‌دهد؟

در واقع می‌توان گفت نولته تاریخ قرن بیستم را از دریچه ایدئولوژی‌ها روایت و تفسیر کرده است. به خصوص قرن بیستم، قرنی است که ایدئولوژی‌ها مسیر آن را رقم زده‌اند. قرن بیستم کوتاه، یعنی سال‌های 1917 تا 1991، آغاز و پایان نیرومندترین ایدئولوژی عصر جدید، یعنی مارکسیسم است. اما فقط مارکسیسم نبود، فاشیسم (و ناسیونال‌سوسیالیسم به عنوان شکل رادیکال فاشیسم) در سیر تحولات و سرنوشت این قرن تأثیر بسیار تعیین‌کننده‌ای داشت. اگر فاشیسم ظهور نمی‌کرد، جهان هرگز به این شکلی که پس از جنگ جهانی دوم به خود گرفت، درنمی‌آمد. اما ایدئولوژی‌ها روابط متقابلی با یکدیگر داشتند که بدون شرح این روابط متقابل و کنش و واکنش میان آن‌ها، نمی‌توان خود آن ایدئولوژی‌ها را به درستی فهمید. لیبرالیسم در ظهور مارکسیسم نقش داشت و مارکسیسم در ظهور فاشیسم. کاری هم که نولته انجام می‌دهد همین است، میان‌کنش ایدئولوژی‌ها را شرح می‌دهد.

تشریح ایدئولوژی‌های خشونت در قرن بیستم قرار است مخاطب را در این کتاب به چه نتیجه‌ای برساند؟

وقتی سخن از «تاریخ‌نگاری بر مبنای ایدئولوژی» می‌کنیم، تازه به اهمیت ایدئولوژی‌ها پی می‌بریم. بسیار مایه شگفتی است وقتی می‌بینیم چگونه ایدئولوژی‌ها سرنوشت انسان‌ها را رقم زده‌اند. جنگ‌های بزرگ جهان، آرایش‌های قدرت در عرصه جهانی و پیروزی و شکست ملت‌ها و قدرت‌ها همگی پیامد تأثیرات ایدئولوژی‌ها در قرن بیستم بوده‌اند. چند جنگ به نام ایدئولوژی در قرن بیستم به پا شد؟ جنگ ویتنام، جنگ کره، خودِ جنگ جهانی دوم و از همه مهم‌تر جنگ سرد با همه پیامدهای گرانبار آن. مگر نه این است که این منازعاتِ عالمگیر در بستری از جنگ ایدئولوژیک جریان داشت؟ نتیجه‌ای که مخاطب می‌تواند از این نگرش بگیرد این است که به اهمیت «اندیشه‌سازیِ سیاسی» (یعنی همان ایدئولوژی‌سازی) در سیر تحولات تاریخ پی می‌برد. نمی‌خواهم همه چیز را به «ایدئولوژی» فرو بکاهم؛ اما سه عامل اصلی، درهم‌تنیده و سرنوشت‌ساز روند تاریخ را رقم زده است: اندیشه (که ایدئولوژی شکل سیاسی آن است)، فرد (به عنوان فاعل تاریخی) و ساختارها (ی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی).

وجه تمایز این اثر را در چه شاخصه‌ای می‌دانید؟

به نظرم این کتاب را می‌توانیم پاسخی «لیبرال‌ ـ محافظه‌کارانه» به روایت اریک هابسبام از تاریخ جهان در قرن بیستم دانست. هابسبام، تاریخ‌نگار مارکسیست، در کتاب «عصر نهایت‌ها» ـ که با ترجمه خوب مرتضوی در دسترس است ـ جهان و روند آن را با نگرشی مارکسیستی روایت می‌کند. این کتاب ارنست نولته را شاید بتوان پاسخی به آن دانست. البته این دو کتاب با هم قابل مقایسه نیستند، زیرا کتاب هابسبام مفصل و پر از جزئیات است، اما این کتاب مختصر است و در واقع تنها تفسیر و تحلیل قرن بیستم را در آن می‌خوانیم و به جزئیات هیچ اشاره‌ای نشده است. در میان کتاب‌های نولته نیز این کتاب دریافتی کلی از بسیاری از نگرش‌ها و نظریه‌های نولته به دست می‌دهد که به گمانم برای آشنایی با نولته درآمد خوبی است.
 
روایت نولته از ایدئولوژی‌های خشونت قرن بیستم می‌تواند در شرایط امروزی هم برای ما کارآمدی داشته باشد؟

به طور کلی تاریخ‌اندیشیِ نولته برای ما ایرانی‌ها راهگشا می‌تواند باشد. چه از این نظر که دریافت‌هایی عمومی از جهان و سیر تحول آن و فراز و فرود جنبش‌های سیاسی بزرگ به دست می‌دهد و چه از این لحاظ که با ساختارهای تفسیری و تحلیلی‌ که فراهم می‌آورد، ما می‌توانیم رخدادهای تاریخ معاصر خودمان را نیز بازتفسیر کنیم یا دست‌کم به دریافت‌های عمیق‌تر یا متفاوتی از آن‌ها برسیم. نولته الگوهای اندیشه تاریخی به دست ما می‌دهد که ما می‌توانیم این الگوها را در مورد رخدادهای بومی و ملی خودمان به کار گیریم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها