شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_حمید بابایی: آرش آذرپناه دانش آموخته ادبیات فارسی است. مجموعه شماره ناشناس و جرم زمانه ساز از او منتشر شده است. به بهانه چاپ سوم مجموعه شماره ناشناس با وی گفتگویی ترتیب دادیم تا با جهان وی بیشتر آشنا شویم.

شما هم مجموعه داستان کوتاه دارید و هم رمان و هر دو اثر به نوبه خود خوب دیده شده اند، اما به نظر می‌رسد تبحر شما در نوشتن داستان کوتاه باشد، قائل به چنین تفکیکی هستید که یک نویسنده در یک حوزه بهتر می‌نویسد؟
بله من آشکارا قائل به چنین تفکیکی هستم و همانطور که گفتی خودم هم خود را بیشتر داستان کوتاه نویس می‌دانم تا رمان نویس. درحقیقت من به تکنیک و جزء نگاری خیلی اهمیت می‌دهم و مدیوم داستان کوتاه این علاقه و اهمیت را بیشتر از رمان ارضا می‌کند. درمجموع من داستان کوتاه را حامل بار روشنفکری و تکنیکی بیشتری می دانم و درمجموع پیشروتر از رمان. گرایش و علاقه‌ام در نوشتن هم طبیعی است که به سمت داستان کوتاه باشد. علاوه بر این سنت داستان کوتاه‌نویسی ما از رمان نویسی مان قدر‌تر است. نمونه‌اش گلستان و گلشیری و ساعدی و من هم خودم را برآمده از این سنت می‌دانم.

چطور شد بعد از نوشتن مجموعه سراغ رمان رفتید؟
راستش من هم رمان کسی گلدان‌ها را آب نمی‌دهد و هم جرم زمانه‌ساز را قبل از شماره ناشناس نوشته بودم اما جرم زمانه‌ساز به واسطه مسائل مربوط به مجوز و تعطیلی نشر چشمه بعد از شماره ناشناس درآمد. یک رمان دیگر هم هست که چندین سال منتظر مجوزش هستم و منتظر پاسخ آخرم تا بدهم افغانستان چاپ شود. این رمان بعد از اکثر داستان‌های شماره ناشناس نوشته شده. در مجموع نظمی برای نوشتن رمان یا مجموعه ندارم. هر وقت ایده‌ای بیاید شروع به کار می‌کنم

مجموعه شماره ناشناس، داستان‌های جالبی دارد، که از نظر بن‌مایه به هم شبیه هستند، این مجموعه آیا سیر نوشتن شما در یک دوره خاص است یا داستان‌ها را این چنین جدا کردید و آن‌هایی را که به هم نزدیک بودند، برای انتشار انتخاب کردید؟
راستش داستان‌های من همیشه بن‌مایه‌های مشترک دارند. درست است که داستان‌های شماره ناشناس را از میان نوشته‌های آن چند سال جدا کردم اما در دست چین کردن داستان‌ها بیشتر به قوت تکنیکی آن‌ها و از آب درآمدن روایت نظر داشتم تا بن‌مایه‌های مشترک. با این وصف من در تمام داستان‌هایم نوعی تعهد اجتماعی دارم که بن‌مایه‌ها را به هم نزدیک می‌کند


به قول برخی دوستان الان مد شده همه رمان می‌نویسند و گویا شما باز هم درگیر مجموعه داستان هستید، چرا سراغ رمان نمی‌روید؟
این رمان‌هایی که ماها می‌نویسیم که رمان نیستند. قصد توهین به کار دوستانم را ندارم. انتقادی است که به رمان‌های خودم هم وارد است. رمان‌های ما داستان‌های کوتاه کش آمده‌اند یا در بهترین حالت داستان بلندند. آدم وقتی سور بز یوسا و حکومت نظامی دونوسو و پایان رابطه گرین را می‌خواند می‌فهمد رمان واقعی یعنی چی ... این که یک زن از اول قصه از زندگی ناله کند و آخر قصه دوباره به همان زندگی تن بدهد که نشد رمان. من ترجیح می‌دهم کاری را که بلدم بکنم وگرنه نوشتن رمان‌هایی مثل روی ماه خداوند را ببوس و چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم و پرنده من برای من کاری ندارد. سالی دو سه تا مثل این واگویه‌ها می‌توانم بنویسم... من دنبال کار درست و درمان می‌گردم و به توانایی‌هایم نگاه می‌کنم و فقط دنبال بازار یا درست کردن قطر برای کتاب‌هایم نیستم.

می‌دانم شما ادبیات ایران را به خوبی می‌خوانید و رصد می‌کنید، آیا اوضاع ادبیات ایران به این بدی‌هاست که می‌گویند یا کمی اغراق در گفته دوستان هست؟
راستش نه، من فکر می‌کنم وضعیت خیلی بهتر شده است. در این سال‌ها من کارهای خوبی خوانده‌ام. مشکل از ضعف ادبیات ما نیست... مشکل از تشخیص کار خوب است. این نویسندگان ما نیستند که ضعف دارند بلکه منتقدان ما ضعیفند یا درگیر دوستی و زد و بند و این جوری مخاطب‌ها آدرس غلط می‌گیرند و نمونه‌های تبلیغ شده را نمونه‌ای از ادبیات امروز ایران می‌پندارند. از این ادبیات تین ایجری و ادبیات خنثی که بوسیله گفتمان مسلط به طور سیستماتیک از تریبون‌های بظاهر مستقل تبلیغ می‌شود که بگذریم از نویسندگان مستقل داستان‌های خوبی در این سال‌ها خوانده‌ایم

مجموعه داستان شما به چاپ سوم رسیده است و نشان می‌دهد مخاطب هم داشته است، این که می‌گویند داستان کوتاه مخاطب ندارد، پس خیلی مصداق ندارد، حداقل می‌شود به مجموعه شما اشاره کرد، وضعیت داستان کوتاه را در این چندساله چطور می‌بینید؟
راستش میزان مخاطب را توی این آشفته بازار نشر نمی‌شود از تعداد چاپ یا فروش برآورد کرد. مثلا الان چه کسی می‌داند کتاب دا که نام نویسنده‌اش را نمی‌دانم چقدر مخاطب داشته یا کتاب آن هوادار دولت قبل که چشمه چاپ کرده بود و نه اسم خودش و نه اسم نویسنده‌اش را بخاطر ندارم چقدر مخاطب واقعی داشته. نمی‌شود تعریف درستی از مخاطب داشت. اگر نویسنده‌ای ترجیح می‌دهد به جای من هزار تا آدم عادی کتابش را بخوانند و این جوری مثلا تیراژش را بالا ببرد از همین حالا می‌شود شکستش را اعلام کرد. بنابراین به نظرم نقل نقل مجموعه یا رمان نیست. یک بازار کاذب و توخالی است که اصلا نباید به میزان مخاطبش توجه کرد. من کار خودم را می‌کنم و به این که رمان بیشتر می‌فروشد یا داستان کوتاه توجهی نمی‌کنم. بگذار دانیل استیل و فریبا‌ وفی و فهیمه رحیمی و جزء از کل از بورخس بیشتر بفروشند.

چرا رمان‌های این روزگار را خوب نمی‌بینید؟ مثلابه کار مستور اشاره کردید و خانم وفی ایراد این گونه رمان‌ها به نظر شما چیست؟
واقعا این طور نیست که من کارهای آقای مستور و خانم مرعشی یا وفی را خوب نمی بینم، اما این‌ها را در زمینه خودشان باید سنجید نه با رمان من و تو و منصور علیمرادی و کورش اسدی و دیگران... متاسفانه این رمان‌ها امروز با رمان الیت مقایسه می‌شوند که خب آن ویژگی‌ها را ندارند و اشتباه است دسته بندی‌شان در ادبیات جدی. وگرنه ادبیات عامه پسند در همه جای دنیا می‌فروشد و قابل احترام هم هست.
معیارهای این نوع رمان‌ها مشخص است. پایان خوش، فقدان اعتراض اجتماعی یا فلسفی و برهم نخوردن تعادل داستانی در انتهای رمان نسبت به ابتدای آن. شما این ویژگی‌ها روی هر رمانی منطبق کنید عامه پسند است. این رمان‌ها قطعا خنثی است و ذهن را تکان نمی‌دهد و به مخاطبش می‌گوید برو خدا را شکر کن که الان بهترین وضعیت را داری و هر حرکتی تعادل روحی تو را به هم می‌زند بنابراین برای مخاطب بهترین مسکن به شمار می‌آید چون به صورتش نمی‌کوبد بلکه به او می‌گوید راه درست همین است که داری می‌روی و می‌گذارد در خواب خرگوشی‌اش باقی بماند. همین است که به طور آشکار و پنهان این ادبیات خنثی ترویج می‌شود و کتاب‌هایشان را ارگان‌ها می‌خرند و نویسنده‌هاشان را به عنوان نماینده ادبیات ایران می‌فرستند به این کشور و آن کشور. خب ما فریب این قضایا را نمی‌خوریم‌. تاریخ ادبیات هم نمی‌خورد
 
در چند جایزه ادبی شما داور بوده اید، داوری جشنواره‌ها به واقع مشکل دارد یا خیر‌
راستش داوری زیاد کرده‌ام و این داوری ار علایق شخصی من است بخصوص داوری در مسابقات داستان کوتاه آماتوری. اول به این دلیل که داستان کوتاه علاقه شخصی من است و دوم بخاطر این که گاهی ایده‌ها و استعدادهای درخشانی میانشان پیدا می‌کنم، که برای من به عنوان یک مدرس داستان الهام بخش و امیدوار کننده است. درمجموع فضای داوری در جشنواره‌های اینچنینی داستان کوتاه را نسبتا سالم می‌دانم اما داوری در جایزه‌های ادبی را خب فکر نکنم لازم باشد درباره شان صحبت کنم چون به اندازه کافی شکست خورده اند و هجو شده‌اند.


همکاری شما با مطبوعات بسیار کم شده، این امر دلیل خاصی دارد؟
راستش مطبوعات وقت و انرژی زیادی از آدم می‌گیرد. من بک زمانی زیاد یادداشت می‌نوشتم و دیدم از یک جایی به بعد مرا بیشتر به عنوان منتقد و تئوریسین می‌شناسند تا داستان نویس. این بود که فکر کردم زمان کمتری بگذارم برای نقد و یادداشت. از سوی دیگر الان بیشتر انرژی‌ام را دارم در آموزش داستان صرف می‌کنم. تربیت داستان نویس به من انرژی و امید فراوانی می‌دهد که کم از نوشتن نیست. به نظرم این آموزش حتی می‌تواند رسالت اساسی من باشد. در میان هنرجوهایم چند تا استعداد درخشان دارم که به حیات ادبی‌ام معنا بخشیده اند و مطمئنم که به زودی کارهایشان در سطح کشور خوانده می‌شود. همه این دغدغه‌ها باعث می‌شود این روزها کمتر سراغ مطبوعات بروم.

شما دانش آموخته ادبیات فارسی هستید، زبان و نثر رمان های این روز ها را چطور می‌بینید؟
خب این مشکل زبان به راستی بزرگترین مشکل داستان امروز است. نویسندگان ما هنوز به ساخت زبانی درخوری دست پیدا نکرده‌اند برای همین در بهترین حالت اگر درام داستان هم درآمده باشد ، داستان به سمت مدیوم سینما می‌غلتد و وابستگی‌اش به ادبیات ناپیداست.  حال آن که ما برای تولید ادبیات به تولید زبان متشخص از سوی نویسنده نیاز داریم که به کارش هویت ادبی ببخشد. مثلا به رمان مرحوم کورش اسدی، کوچه ابرهای گمشده نگاه کنید تا ببینید وقتی از تشخص زبانی حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم.

شما کارگاه داستان نویسی هم دارید، نقش کارگاه‌های داستان نویسی را چطور می‌بینید؟
با این حال یک مساله را نباید فراموش کرد یعنی همان چیزی که باعث انتقاد به کارگاه ها می‌شود. و آن هم داستان‌های کارگاهی است. بله، اشتباه اداره کنندگان کارگاه ها این است که به شاگردانشان نوشتن یاد می‌دهند و آن ها هم داستان کارخانه‌ای و باسمه ای را مطابق آموزشی که داده شده تولید می‌کنند و مشمول انتقاد ادبیات سری دوزی می‌شوند. من در کارگاه‌هایم به شاگردانم یاد نمی‌دهم چطور بنویسند بلکه یاد می‌دهم چطور بخوانند. شاگردان من در عرض شش ماه یاد می‌گیرند چطور باید از جویس و فاکنر و گلشیری و کورش اسدی لذت ببرند... یاد می‌گیرند که رمان این نیست که چهار تا دختر دانشجو توی خوابگاه به هم چی می‌گویند بلکه رمان را یوسا نوشته، فاکنر نوشته و امثال آن. من ذائقه و سلیقه شان را دستکاری می‌کنم تا بر موج داستان‌های خانم مرعشی و پیرزاد سوار نشوند. بعد خود بخود نوشتن را می‌فهمند و آثارشان را با بارقه خودشان تولید می‌کنند برای همین آثار بچه‌های کارگاه من هی‌چکدام شبیه دیگری نیست

جوایز ادبی در حوزه کتاب را چگونه می بیند جوایز خصوصی و دولتی را؟
درباره جوایز دولتی راستش نظری ندارم چون دنبالشان نمی‌کنم. حتی خبرشان را هم نمی‌خوانم هرچند شنیده‌ام این اواخر انتخاب‌های قابل دفاعی هم داشته‌اند. به هر حال ارگان‌های دولتی هم حق دارند جایزه داشته باشند و بدهند. خصوصی‌ها هم که به اندازه کافی آسیب شناسی شده‌اند. هر داوری به ده تا کتابی که خوانده یا نویسنده رفیقش است رای می‌دهد و بقیه هم دیده نمی‌شوند. بعد کتاب جایزه می‌گیرد و باز هم دیده نمی‌شود. یک زمانی مجموعه شیوا ارسطویی جایزه گلشیری را برد، کرور کرور آدم می‌آمدند کتابفروشی برای خرید آن. بعدش چی شد؟ کتاب‌های برنده این دو سه دور آخر کجا هستند؟ همه چیز را خراب کرده ایم دیگر. معیار‌ها کارکرد واقعی خودشان را از دست داده‌اند.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۵:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۰
    نویسنده ای که جز از کل را با ملت عشق یکی می داند بی نهایت نادان و کم سواد است.
  • ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۰
    خوب شد تو هنوز کسی نشدی. :)))
  • ۲۳:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۱
    معلوم است که کسی نمی آید رمان جرم زمانه ساز ایشان را بخواند که نمی دانم چطور نشر چشمه آن را با وجود ضعف‌های زیاد منتشر کرده است.
    • ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۳
      یعنی بدترین کتاب چشمه در چند سال اخیر همین رمان آبکی بوده که کپی دست صد سرخ سفید است
  • ۱۲:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۳
    ایشان از روی جز از کل هم نمی تواند بخواند. چرا آدم ها خودشان را مضحکه می کنند. ایشان چقدر بی سواد است متاسفانه.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها