دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۲
داستان کوتاه هرگز از دور خارج نمی‌شود/ نو بودن باید از دغدغه‌های ما بیرون بزند

احمد آرام می‌گوید: ما می‌توانیم تاریخ را واداریم تا به زبان روایی نزدیک شود بی این که برگرده‌ی داستان سوار شود. ما باید در هر ژانری انسان معاصر، با تمام دردهایش را به تصویر بکشیم. این که بعضی نویسندگان جوان در حین خلق اثر خود دست‌پاچه می‌شوند به این خاطر است که با تخیل دیگران می‌نویسند تا یک شبه ره صدساله را بپیمایند .

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مائده مرتضوی: داستان کوتاه در سال‌های اخیر در ادبیات ما جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است و  شاهد آثار درخور توجه و شایسته‌ای هم از سوی برخی نویسندگان معاصر بوده‌‌ایم. با این حال به نظر می‌رسد با وجود اقبال نویسندگان جوان به داستان کوتاه، که نتیجه آن انتشار تعداد زیادی مجموعه داستان در سال است، این قالب آن‌طور که انتظار می‌رود در ایران به کمال نرسیده و همواره نسبت به رمان با ریزش قابل توجه مخاطب روبه‌رو بوده است. نویسندگان جوان معاصر بیشتر تمایل به فرم و تجربه‌گرایی دارند و قصه‌گویی کم‌رنگ تر شده است. این موضوع شاید به دلیل عوامل مختلفی مانند تاثیر ادبیات معاصرغرب و الگوبرداری مستقیم نویسندگان جوان از آن‌ها پیش آمده است. به همین منظور برای آسیب‌شناسی داستان کوتاه در ادبیات معاصر ایران با احمد آرام داستان‌‌نویسان معاصر است گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید. 
 

رسانه‌ی ملی ما هیچ ارزشی برای ادبیات معاصر قائل نیست

با توجه به اینکه اقبال مردم به کتاب به خصوص کتاب‌های تالیفی بسیار پایین است و خواندن کتاب‌های حجیم هم در حوصله مخاطب امروز نمی‌گنجد، وضعیت داستان کوتاه و اقبال مخاطب را نسبت به این حوزه چگونه می‌بینید و به نظرتان داستان کوتاه در مقایسه با رمان چه جایگاهی دارد؟

ما در جامعه‌ای بسیار پیچیده به سر می‌بریم که این پیچیدگی وارد دنیای ادبیات و هنر نیز شده است؛ چه دنیای درونی و چه دنیای بیرونی. درواقع اقبال مردم به کتاب کم نشده، همین‌طور که شاهدیم رمان و داستان‌های کوتاه خارجی همچنان خواننده دارد، یک زمان این مسئله برعکس بود، اما در حال حاضر وزنه به نفع آثار ترجمه است. اگر بخواهیم ریشه‌یابی کنیم درواقع به نتیجه‌ی مطلوبی نخواهیم رسید چرا که با بازاری آشفته و اقتصادی پیچیده روبه‌رو می‌شویم. در این میان هیچ هماهنگی اصولی وجود ندارد تا بنشینیم ارزیابی کنیم که چرا به این بلا گرفتار آمده ایم، چرا خواندن داستان ایرانی کم‌رنگ شده است ؟ به نظر من می‌توان چند عامل را در این میان مقصر دانست؛ اول این که در رسانه‌ی ملی ما یعنی همین صدا و سیما ( البته وضعیت رادیو بهتر است) هیچ ارزشی برای ادبیات معاصر قائل نیستند، یعنی شما نمی‌توانید شاهد یک برنامه‌سازی دقیق و فارغ از رویکرد سیاسی باشید که به جدیدترین آثار ایرانی روی خوش نشان بدهند. در پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا، پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی، برنامه نقدوبررسی کتاب‌های مطرح جهان است؛ چه در حیطه‌ی ادبیات و چه موضوعات دیگر . منتقدان صاحب‌نام  و زبردست، بدون حب، بغض و فارغ از فرهنگ‌ها و ایدئولوژی‌ها ،هرکتابی را به درستی  نقد می‌کنند و پیرامون آن بررسی‌های اصولی انجام می‌دهند ؛ آنها کاری ندارند که آن آدم نویسنده بنگلادشی یا افغانی یا آفریقایی است، می‌خواهند بدانند یک نویسنده، جهان اکنون را چگونه دیده است. هدف برنامه‌سازی آن‌ها  کشف استعدادهای تازه در جهان ادبیات است. همانطور که دیدیم فرانسوی ها جایزه کنکورد را به یک افغانی می‌دهند تا بگویند در آن جا دموکراسی ادبی پا برجاست و این مسئله هیچ ضربه‌ای به سیاست کلان آن کشور وارد نمی‌کند. متاسفانه صدا و سیمای ما با این مسئله غریبه است ، حال آن که می‌تواند در این راه قدم های مثمر ثمر بردارد ؛ آثار را معرفی کند تا باب گفت‌وگو با نویسندگان گشوده شود. معلوم است که عامه‌ی مردم می‌بینند و می‌شنوند و حتماً این رویکرد تأثیرگذار خواهد بود و یکی از مصائب دیگر در حوزه ادبیات معاصر جشنواره‌های ادبی و جایزه‌هایی است که کمتر در آن ها عدالت رعایت می‌شود، به این جهت که چیدمان داورها یک چیدمان اصولی نیست که سرانجام منتهی می‌گردد به سلیقه‌های آبکی . بعضی از این داورها خودشان را محق می‌دانند تا آثار نویسندگان گرانسنگ این مملکت را داوری کنند ، معلوم است در این میان به قلع و قمع آثار خوب می‌پردازند ،چون بینش داوری ندارند . ببینید امروز چه کسانی داوران مادام العمر چنین جشنواره‌هایی هستند ، اغلب آنها (به جز چند نفر) به این کار اشراف ندارند، زدوبندهای پشت پرده این جورجوایز ادبی را لوس کرده‌اند . خود من وقتی کتاب‌هایم کاندید می‌شدند تعجب می‌کردم و وقتی خوشبختانه در مرحله‌ی نهایی انتخاب نمی‌شدند از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم . واقعاً بعضی از داوری‌ها در شأن نویسندگان شناخته شده نیست . جوایز ادبی کم‌وبیش از دهه‌ی هفتاد آن‌چنان ضد ادبیات رفتار کرده‌اند که اغلب کتاب‌های ارزشمند را به سایه فرستاده‌اند و متوسط‌ها را بالا کشیده‌اند. مردم وقتی اعتماد خودشان را از دست بدهند ،در میان این هیاهوی پوچ، سردر گم می‌مانند که کدام کتاب خوب است و کدام ارزش خواندن ندارد، آن وقت چه اتفاقی می‌افتد ؛ این که ما زنجموره بزنیم که ادبیات ازدست رفت. آن‌ها فکر می‌کنند می‌توانند تاریخ را فریب بدهند . فردا همین تاریخ که زبان بگشاید به درستی درباره‌ی این اتفاقات ناخوشایند  قضاوت خواهد کرد.

                           نوشتن یک داستان کوتاه سخت‌تر از ساختن یک فیلم بلند است

 مسئله سوم ناشران کم‌تجربه ای هستند که می‌خواهند یک‌شبه باروبندیل‌شان را ببندند. استراتژی این آدم‌ها چیست ؟ : هیاهو به راه می‌اندازند که در حال حاضر داستان کوتاه بازار دارد و رمان‌ها را می‌زنند کنار . بعضی از نویسندگان ساده‌اندیش شروع می‌کنند در ژانر داستان کوتاه قلم زدن، هنوز ممیزی کتاب‌هایشان تمام نشده که این آقایان اعلام می‌کنند مردم خواهان رمان هستند . نویسنده بیچاره کسی است که به حرف این ناشران خُرده پای نوکیسه  توجه می‌کند ، آن وقت شما می‌خواهید که مردم در سبد خانواده یک چیزی را برای خرید کتاب کنار بگذارند؟ محال است. درسال 1337 شمارگان کتاب سه هزار جلد بود و امروز در سال 1396رسیده است به پانصد یا سیصد جلد. معلوم است دانایی تحلیل رفته است و مردم رغبتی به خواندن داستان ایرانی ندارند. اگر ملت ما این واقعیت را به گفته‌ی "ریچارد کرنی" درک کنند که غذا ما را زنده نگه می‌دارد ، اما داستان به زندگی‌مان ارزش می‌بخشد و به شرایط ما صبغه‌ای انسانی می‌دهد ، آن وقت میزان دانایی را می‌توان باورداشت که البته این یک خوش‌بینی ناگزیر است. اما در مقایسه‌ی داستان کوتاه و رمان ، داستان کوتاه یک ژانر مدرن است و به مراتب از نظر تکنیک و محدودیت  سهل الوصول نیست و بسیار دشوار و دور از دسترس است،  رمان هم سختی‌های خود را دارد . شما رمان را بدون محدودیت پیش می‌برید، اما داستان کوتاه در یک بن‌بست زاده می‌شود. معلوم است که محدودیت دارد و در این محدودیت چیزی خلق می‌شود که زیبایی‌شناسی خودش را حفظ کرده است. به گفته‌ی یکی از فیلمسازان وطنی نوشتن یک داستان کوتاه سخت‌تر از ساختن یک فیلم بلند است .
 
با توجه به گذشتن چند دهه از ورود داستان کوتاه به حوزه ادبیات ایران و روی‌آوردن برخی از نویسندگان به این حوزه و خلق آثاری به نسبت قابل تامل، وضعیت داستان کوتاه معاصر ایران نسبت به دهه‌های گذشته چگونه است ؟ شکوفایی داستان کوتاه ایران را در کدام دهه می‌دانید؟
بدون تردید هر زمانه‌ای می‌تواند تأثیر خودش را در زمینه ی ادبیات به جا بگذارد، اما بحث ما این است که در چه دوره‌ای داستان‌نویسان ما، خصوصاً در ژانر داستان کوتاه، درست‌تر نوشته‌اند. با این که در این دهه‌ی  اخیر نویسندگان خوبی داریم که آثار درخشانی خلق کرده‌اند، اما بگذارید به شما بگویم اوج داستان کوتاه در اواخر دهه‌ی سی و چهل بوده است. در آن دوره ترجمه‌های خوبی از آثار فاکنر، همینگوی، جان اشتین بک، ارسکین کالدول و ...  آغاز شده بود و خوشبختانه نتیجه داد. یعنی می‌توانم بگویم در ژانر داستان کوتاه چهره‌های خوبی درخشیدن گرفتند از جمله  احمد محمود، نسیم خاکسار، عدنان غریفی، مسجدی، پرویز مسجدی، ناصر تقوایی و... در این دوره رشد خوبی داشتند . بی تردید این نویسنده‌ها از آثار صادق هدایت، صادق چوبک، جمالزاده، بزرگ علوی و... شناخت خوبی به دست آورده بودند که توانستند درست تر از امروزی‌ها بنویسند و این نشان می‌دهد که آن‌ها به چند چیز توجه خاصی نشان دادند یکی تعهد اجتماعی و دیگر اشراف به ادبیات کهن . شما وقتی به آثار آن نویسندگان توجه می کنید درمی یابید که چقدر زبان در آثارشان مستحکم و با دوام است ، و این نتیجه‌ی درک بالا از زمانه‌ی خود داشتن است . دهه‌ی چهل به حق دهه‌ای بود که برای ما حکم یک رنسانسِ داستان کوتاه را داشت؛ چون همه چیز در این راستا به درستی شکل گرفت.

 
خمیرمایه ادبیات غرب از دل جامعه و جنگ‌هایشان بیرون آمده است

داستان کوتاه در غرب به طور معمول وجه اشتراک زیادی از لحاظ درون‌مایه با موضوعاتی که در رمان پرداخت می‌شود، دارد. مضمون غالب داستان‌ها و رمان‌های ادبیات غرب دغدغه‌های انسان مدرن است. داستان کوتاه معاصر در ایران نسبت به غرب چه جایگاهی دارد و تا چه حد به لحاظ درون‌مایه با هم اشتراک دارند؟
بله، درست است . نویسندگان غربی همیشه دغدغه‌ی زمانه‌ی خود را داشته و دارند . رویدادها و رخدادهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی ، بعد از دو جنگ جهانی، شیوه‌هایی از تفکر نو را دامن زد . سبک‌هایی که پس از جنگ غالب شدند، برفضای فرهنگی و هنری اروپا و غرب ، بعدها  سبب جنبش‌های دیگری شدند. شما به دهه‌ی شصت میلادی توجه کنید ، چقدر جهان زشت و پلشت شده بود، از بمباران اتمی هیروشیما گرفته تا جنگ ویتنام و سقوط ارزش‌های انسانی و اختلافات طبقاتی ، همه و همه باعث جنبش‌هایی مثل هیپی‌گری،  تولد دوباره موسیقی جازسیاهان، استقرار سینمای موج نو و خاصه ظهور (رمان نو) و خیلی چیزهای دیگر شد. معلوم است عصیان در حوزه ادبیات و هنر به اوج خود رسیده بود . اگر دقت کنید در غرب چیزی به نام ادبیات ملی معنایی ندارد؛ نگرش‌ها جهانی شده است همانطور که ادبیات امریکای جنوبی و لاتین توانست با زبان بوم ، پهنای وسیعی از ادبیات غرب و اروپا را تسخیر کند . حتا گمانه‌زنی مارکس و انگلس هم بی‌جا نبود که اعلام کردند : یک جانبه‌گیِ ملی و تعصب ملی به طور روز افزون به امری محال تبدیل می‌شود ، و از دل ادبیات‌ گوناگون ملی و بومی ادبیاتی جهانی پدید می‌آید و امروز نتیجه داده است. اگر ریموند کارور، براتیگان، جان چیور، دن دلیلو و دیگران پرچم‌دار دردها و نابسامانی زندگی ماشینی شده‌اند، به این دلیل است که آن‌ها به عینه خطرهایی را که تهدیدشان کرده، دیده و حس کرده‌اند. به همین دلیل به ادبیاتی دست می‌یابند که خمیرمایه آن از دل جامعه و جنگ‌ها به دست آورده‌اند، همان‌طورکه تروریسم باعث خلق‌گونه‌ای از داستان‌ها و فیلم‌نامه‌‌های دهشتناک گردیده است. نسل جدید از نویسندگان غربی و اروپایی برای داستان کوتاه بسیار ارزش قائلند. از سویی ارزش‌های رمان را هم دست کم نمی‌گیرند. در آنجا همه چیز به درستی سرجای خود قرار دارد و هر ژانری کوشش دارد درون‌مایه آثار خود را مطابق با رخدادهای جهان تعریف کند . البته وضعیت داستان کوتاه در ایران به دلیل ذائقه ی بازار نمی‌تواند درون‌مایه‌های جهانی داشته باشد، به این دلیل که اغلب نویسندگان جوان وقتی می‌خواهند مدرن بنویسند فکر می‌کنند آن چیزی که در نظریه‌های ادبی جهان مطرح هست می‌تواند برایشان آموزه‌های خوبی باشد، حال آن که مدرن‌نویسی ربطی به نظریه‌های ادبی و گرته‌برداری از نویسندگان مدرن و پست مدرن نیست ، نو بودن باید از درون دغدغه‌های ما بیرون بزند ، نویسنده می‌تواند مدام جامعه‌اش را، درمیان داستان‌هایش، قابل‌قبول و سرشار از تکنیک‌های برآمده از فرهنگ نشان دهد . اما متأسفانه در ادبیات معاصر خصوصاً در داستان کوتاه این را مشاهده نمی‌کنیم . شاید هم یکی از دلایل آن کارگاه‌های داستان‌نویسی است،که این روزها مانند مغازه‌های دونبش همه جا دیده می‌شود بی این که  خروجی خوبی از خود داشته باشد. البته نمی‌شود انکار کرد که بعضی از مدرسان شناخته شده در این کارگاه‌ها کارشان را خوب پیش می‌برند اما این کافی نیست. تجربه در این زمینه دخیل است.
 
 
حیات داستان به فهم نویسنده مربوط است
 
با توجه به اینکه نوع غالب آثار ادبیات داستانی، رمان است و خوانندگان نیز به رمان توجه ویژه‌ای دارند، حیات داستان کوتاه تا چه حد تحت تاثیر این موضوع قرار می‌گیرد و تا چه حد می‌توان به ادامه روند داستان کوتاه معاصر در ایران امیدوار بود؟
ببینید همه چیز مربوط است به نویسنده بودن آن آدمی که می‌خواهد قلم به دست بگیرد . نون به نرخ روز خوردن یک خودکشی تدریجی است، بدون این که خود طرف آن حس کند . نویسنده‌ای که چشمش به دهان ناشر و خواسته‌ی بازار باشد ، نویسنده نیست . گاهی می‌شود که من ماه‌ها داستان کوتاه می‌نویسم و لذتش را می‌برم ، اما اگر گاهی موضوعی به من وحی شود که مطلوب رمان است ، حتماً رمان را سرلوحه‌ی کارم قرار می‌دهم . حیات داستان کوتاه به فهم هرنویسنده مربوط می‌شود . کسانی که سلیقه‌ی نوشتاری خود را مطابق سلیقه مردم قرار دهند، به ادبیات عامه‌پسند نزدیک می‌شوند ، گرچه این ژانر هم در ادبیات جهان بخش مهمی از بازار کتاب را به خودش اختصاص داده است، اما داستان کوتاه هرگز از دور خارج نخواهد شد همین طور که خورخه لوییس بورخس و ادگار آلن پو تا ابد زنده‌اند و روز به روز نوتر می‌شوند.

در گذشته جنبش‌های ادبی مانند سوررئالیسم و... بر داستان‌های کوتاه همان دوره در ایران تاثیر گذاشت. اما با قطع ارتباط روابط فرهنگی با غرب و کم‌رنگ‌شدن این روابط ، ادبیات ایران چه در حوزه رمان چه در حوزه داستان کوتاه از موضوعات متداول جهانی فاصله گرفته است. به نظر شما داستان کوتاه معاصر امروز تحت تاثیر چه جریانی است و آیا با لزوم الگوبرداری ادبیات معاصر ایران به خصوص در حوزه داستان کوتاه موافقید؟
البته امروز در دنیای مجازی، قطع ارتباط با هر کشوری ،خصوصاً غرب ، محلی از اعراب ندارد . دنیای مدرن می‌تواند به وسیله‌ی همین دنیای مجازی، به سرعت نور اطلاع‌رسانی کند. مشکل ما چیز دیگری است، مشکل از اینجا شروع می‌شود که ما به ارزش‌های فرهنگی خود واقف نیستیم.  شما وقتی تاریخ بیهقی را می‌خوانید متوجه می‌شوید که در زبان جادو آنقدر پیش رفته که حتا جریان سیال ذهن هم از میان ماجراهایش و نقل داستان، خودش را نشان می‌دهد. زمان و مکان مدام شکسته می‌شود و سرانجام روایت ها به هم گره می‌خورد . امروز به این می‌گویند رئالیسم جادویی و جغرافیای تکثیرش را هم مشخص می‌کنند که در کجای دنیا و توسط چه کسی کشف شده است . در دهه‌ی چهل غلامحسین ساعدی داستان‌هایی می‌نوشت که برآمده از همین جادو بود، بروید و "ترس و لرز" را بخوانید ، آن روزها هیچ‌ کس نیامد بگوید در آن دهه ما نخستین بار رئالیسم جادویی را با ساعدی شناختیم ، اما همین که صدسال تنهایی مطرح می‌شود این سبک جهانی می‌گردد. برای این که آن‌ها در خودباوری اثر خود را خلق می‌کنند ، چرا که با زبان جغرافیا و اسطوره‌هایشان غریبه نیستند  . من می خواهم بگویم اشراف ساعدی به فرهنگ این مملکت و آگاهی‌اش به ادبیات بوم او را ورزیده کرد، وگرنه دلیلی ندارد یکی از تبریز بلند شود بیاید جنوب و ترس و لرز را بنویسد. مگر غیر این است که او جغرافیای این مرزو بوم را از حفظ بود و آداب و سنن را می‌شناخت . اگر نویسنده هوشیار باشد و از ادبیات کهن گذر کرده باشد واقعاً گرفتار چنین وضعیتی نمی‌شود . ادبیات نمی‌تواند جهانی شود مگر آن که موضوعات اگزیستانسیال از درون فرهنگ بوم بیرون بزند و ما آن را درک کنیم.  مانند آن چیزی که امروز در ادبیات بوم آمریکای لاتین رخ می‌دهد. آن‌ها استقلال نسبی قلمرو ادبی خود را به جهان اعلام کردند و این حاصل سال‌ها تلاش و مبارزه با دیکتاتوری‌های گوناگون بود. نویسندگان لاتین هیچ راهی نداشتند جز این که با زبانی متکی بر بوم ، صدای‌شان را به جهانیان برسانند . به همین دلیل پس از سال‌ها مبارزه توانستند دوران طلایی ادبیات جهان را رقم بزنند .  بعضی  ازنویسندگان ما فقط می‌توانند سبک‌ها را مصادره کنند بی آن که  بتوان نقشی از فرهنگ بوم  را در آن مشاهده کرد. متاسفانه اغلب داستان‌های کوتاه تحت تأثیر گرته‌برداری‌های بی‌ثمر است . یک روز به سمت کارور و براتیگان می‌روند، یک روز دیگر از نویسندگان ترک پیروی می‌کنند و یک روز دیگر پل استر می‌شود پیش قراول . در واقع هر نویسنده‌ای که تکلیف خودش را نداند در این میان مدتی سرگردان می‌ماند، و اندک اندک از گردونه ادبیات معاصر بیرون می‌افتد .البته تحت تأثیر نویسندگان بزرگ بودن کاری عبث و بیهوده نیست ، اما به این شرط که بتوانی یک روز خودت تأثیر گذار باشی.
 
 
از باورها و افسانه‌های بومی باید زبان تازه‌ای خلق کرد
 
داستان‌های کوتاه امروز به نوعی با فقدان فضاهای خاص مواجه‌اند. در اکثر داستان‌های کوتاه امروز با فضاهای کلیشه‌ای کافه، کوچه‌ و خیابان‌های بدون جغرافیا مواجه هستیم. شما به عنوان نویسنده‌ای که در خلق فضاهای بکر تبحر ویژه‌ای دارید، علت این کمبود جغرافیا را در ادبیات امروز چه می‌دانید و  به نظرتان تجربیات زیستی یک نویسنده چه نقشی در این میان ایفا می کند؟

البته که تجربه زیست محیطی می تواند به اثر قوام ببخشد ، اما همه چیز به این آسانی به دست نمی‌آید . همان‌طور که گفتید گاهی فضای داستان‌های امروزی بسیار کسل‌کننده و یکنواخت شده است و گاهی رمانی می‌خوانید که در واقع  قابلیت یک داستان کوتاه را دارد، گاهی  داستان کوتاهی را مطالعه می‌کنید که از مؤلفه‌های رمان استفاده نموده و فشردگی آن داستان کوتاه شما را به جایی نمی‌رساند . این‌ها نشان از آن دارد که بعضی از نویسندگان جوان با ساختار داستان کوتاه و بلند آشنا نیستند . ببیند توی این یکی دوسال چقدر رمان نوشته شده که از میان آن‌ها به سختی می توان10 رمان خوب را بیرون کشید . آخر کُتره‌ای نوشتن یا زور زدن که نمی‌تواند ما را به یک رمان خوب برساند. یک زمان داستان‌های آپارتمانی مد نظر قرار می‌گیرد و زمانی موضوعات کافه‌نشینی، و اخیراً رفتن به سمت و سوی ادغام داستان و تاریخ، پیش روی‌مان هم جز 28 مرداد و انقلاب مشروطه هیچ چیز دیگری نیست. یعنی همان تاریخی که تو از آن اطلاعات موثق داری این بار درمیان دیالوگ‌ها تکه تکه می‌شود تا به اصطلاح به نوآوری برسد. بیایید "پاییز پدر سالار" از مارکز ، یا "سور بُز" از یوسا را بخوانید، همین‌طور اغلب آثار فوئنتس که پشتش تاریخ خوابیده است. هر سه‌ی آن‌ها با هوشمندی داستان را فدای تاریخ نکرده‌اند. یعنی از تاریخ اطاعت نکرده‌اند و حتا با شهامت بهش خیانت هم کرده‌اند تا از درون‌اش یک زیبایی‌شناسی حیرت‌انگیز بیرون بکشند. تاریخی که همه از آن مطلع هستند که نباید دوباره تعریف شود.  

                                      بعضی نویسندگان جوان با تخیل دیگران می‌نویسند

من نمی‌گویم فضاهای معاصر مثل کافه‌ها یا آپارتمان‌ها مضراند. نه، اما ما می‌توانیم همین مکان‌ها را معنادار کنیم، همین‌طور می‌توانیم تاریخ را واداریم تا به زبان روایی نزدیک شود بی این که برگرده‌ی داستان سوار شود. ما باید در هر ژانری انسان معاصر، با تمام دردهایش را به تصویر بکشیم. این که بعضی نویسندگان جوان حین خلق اثر خود دست‌پاچه می‌شوند  به این  خاطر است که با تخیل دیگران می‌نویسند تا  یک شبه ره صدساله بپیمایند . بعضی از آن‌ها سوادشان از ادعای‌شان کمتر است . شناخت از بوم  و شناخت از زبانی که قرار است کنار بوم بنشیند و یک باور بومی را روایت کند، کار سختی است و گرنه شما می‌توانید مانند بعضی از نویسندگان  ادبیات اقلیمی فقط عین باورها را به همان شکلی که مردم عادی تعریف می‌کنند، در داستان‌ها بچسبانید. ممکن است مردم را حیرت زده بکنید، اما مطمئن باشید که این حیرت دیری نمی‌پاید و داستان از کیفیت می‌افتد. چرا که مردم، بیرون از فضای داستان، اینگونه روایت‌ها را بهتر از هر نویسنده‌ای تعریف می‌کنند . بحث ما در باره‌ی بازسازی روایت‌های بومی است. یعنی تو از باورها و افسانه ها و اساطیر بومی بتوانی زبان تازه‌ای خلق کنی که روایت را نو بکند. همان کار که با تاریخ می‌شود انجام داد. باورها، مَتَل‌ها، افسانه‌ها و رویکردهای فولکلوریک بهانه‌ای بیش نیست، مثل خود تاریخ.
                                               
 
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهرداد ۱۸:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۳۰
    ما که نهمیدیم چه می گوید...نویسنده جوان هم نداریم.نویسنده نویسنده است.
  • یاسمین ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۳۰
    کاملا مشخض است این آقا مخاطب خاصی داشته که جرات نکرده اسمش را بگوید و این روشی کاملا بزدلانه و دور از اخلاق است...از آنجا که می دانم مخاطبش آقای اسدی است آن هم به خاطر یک صفحه انتقاد در سایت الف...باید این خبرنگار و آقای آرامی خجالت بکشند و عذرخواهی کنند بابت این بی اخلاقی
  • فرزاد ۰۱:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
    این اقای ارام که فقط اتهام زنی کرده و به نظر شخص خاصی مدنظر بوده..کلا خیلی ضعیف و بهم ریخته بود مصاحبه اش...سیوالات هم سیوالات بدی بود
  • بهناز ۰۳:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
    اگر آقای آرام وجودش رو دارند می تونند از آقای اسدی دعوت کنند برای مناظره تا مشخص بشه کی بی سواده...خانم خبرنگار و آقای ارام قوزک پای اسدی هم نمی تونند بشند...این روش اتهام زنی کار ترسوهاست...خوشم نیومد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها