گزارش ایبنا از نشست نشست «اندیشه ایرانشهری: تواناییها، ضعفها، فرصتها، تهدیدها»
پورحسن: فهم طباطبایی از امت درست نیست/ میری: خودآگاهی در گفتمان طباطبایی مغفول است
مدتی است که پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سلسله نشستهایی را به بررسی اندیشههای صاحبنظران و متفکران اختصاص داده است. پس از اینکه مرحوم علی شریعتی و آثارش بارها مورد نقد و بررسی منتقدان قرار گرفت این بار نوبت به سید جواد طباطبایی رسیده که اتفاقا این روزها نیز بازار نقد و بررسی آرا و اندیشههایش دوباره گرم شده است. آخرین سخنرانی سید جواد طباطبایی با عنوان «ایران به عنوان ایران شهر» بهانه برگزاری نشست «اندیشه ایرانشهری: تواناییها، ضعفها، فرصتها، تهدیدها» از دیدگاه اساتید جامعهشناسی و فلسفه شد.
قاسم پورحسن نخستین سخنران این نشست بود که سخنانش را درباره ایرانشناسی با رویکرد فلسفی و پدیدارشناسی آغاز کرد و گفت: دیدگاهم به لحاظ فلسفی و پدیدارشناسی با سایر رویکردهایی که در ایران از منظر تاریخی، فرهنگی و نقد ایرانشناسی به معنای ناسیونالیستی آن مطرح است، متفاوت است. من معتقدم چهار سنخ ایرانشهری را میتوان عرضه کرد که اندیشه من درون یکی از آنها قرار دارد. نخستین رویکرد تاریخی است که درون نظریه پیچیده تاریخ ساختار قرار دارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی دیدگاه دوم را جهانبینی خرد ایرانی یا نظام فکری ایرانی دانست و افزود: رویکرد سوم مبتنی بر عنصر جغرافیاست که بسیاری از نقدها درون این دیدگاه مطرح میشود و رویکرد چهارم هم براساس مساله فرهنگ و تداوم آن است. رویکرد من نیز در دیدگاه دوم قرار میگیرد و بنابراین من از نظام خرد ایرانی سخن میگویم.
به گفته این استاد دانشگاه، نخستین بار واژه ایرانشهری در دوره ساسانی طرح شده و این برخلاف این دیدگاه است که بیان میشود واژه ایرانشهری در دوره اشکانیان و یا هخامنشیان مطرح شده است چرا که اسناد و مدارک نشان میدهد که در دوره ساسانیان اردشیر خودش را با عنوان شاه ایرانیان نام میبرد و همچنین القاب ایراندخت، ایرانگشسب، ایرانخرد و ... در این دوره مطرح میشود.
پورحسن در ادامه تاکید کرد که در راستای سخنان سیدجواد طباطبایی حرف نمیزند و بیشتر از دیدگاه سهروردی به این موضوع نگاه میکند و ادامه داد: ما انواعی از منابع تاریخی داریم به طور مثال 50 سنگنوشته شامل 3 سنگنوشته کوروش، 32 سنگنوشته درباره داریوش و 18 سنگنوشته درباره خشایار داریم منابع دوم تاریخی اساطیری ما منابعی است که در بخش نخست شاهنامه وجود دارد بخش دیگر منابع غیرایرانی است که در وداعها، هرودوت و کتابهایی چون «گزنفون» و ... وجود دارد و دسته دیگری از منابع آثاری هستند که در تاجنامهها، آییننامهها، عهد اردشیر، کارنامه اردشیر و ... دیده میشوند. اینها منابع اندیشهای نظام خرد ایرانی هستند.
این استاد فلسفه به دو بحث افراطی و تفریطی از اندیشه ایرانشهری اشاره کرد و گفت: فهم افراطی همان فهم ناسیونالیستی از اندیشه ایرانشهری به معنای فهم فاشیسمی و نژادی از ایرانشهر است. این نگاه را نگاهی غیرعلمی و ایدئولوژیک به نظریه ایرانشهری میداند که توانایی بازسازی خرد ایرانی را ندارد چرا که در این نگاه جغرافیا، تاریخ و ساختار مهم است و ما یک ایرانشهر تنها در این دیدگاه نمیبینیم. سیدجواد طباطبایی در دیدگاه خود نسبت به اندیشه ایرانشهری دچار تناقض میشود چرا که این سوال مطرح میشود که چگونه میتوان پرسش تجدد را به یک نگاه ساختاری و تاریخی تطابق داد؟
پورحسن در توضیح دیدگاه تفریطی بیان کرد: ایران پس از حمله اعراب تنها کشوری است که فرهنگ، زبان و قلمروش باقی مانده است و نمیتوان مانند شامات، مصر و ترکیه به آن نگاه کرد. اگر ما نگاه تفریطی به ایران داشته باشیم بدین معنی است که ایران از بین رفته و نظام ایرانی هم از هم پاشیده شده است. وقتی درباره ایران حرف میزنیم در نگاه خلافت حرف میزنیم و اگر الان درباره ایرانشهری سخن میگوییم آن را تنها به دیدگاهی که خواجه نظام داشته محدود کردهایم و نه به فهمی که ابنسینا و سهروردی داشته است.
این محقق فلسفه بیان کرد: ما همواره وقتی از ایران سخن گفتهایم آن را ذیل تفکر اسلامی فهم کردهایم. فهم سیدجواد طباطبایی نیز از مفهوم امت فهم درستی نیست چرا که مفهوم امت به معنای عربیت و خلافت نیست بلکه امت به معنای همه مسلمانان است یعنی تمدن اسلامی بر ساخته عرب و خلافت نیست.
این استاد دانشگاه در بخش پایانی سخنانش با بیان اینکه ما اندیشه ایرانشهری را به سلطنت تقلیل دادهایم توضیح داد: در صورتی که قوام این اندیشه، وابسته به خِرد ایرانی است. الجابری میگوید عقل و فرهنگ عربی، قبل از اسلام بوده است و بعد از اسلام هم بوده و تا الان هم ادامه دارد. اگر ابن سینا نبود، سهروردی هم وجود نمیداشت. بعد از ابن سینا، هر کس بخواهد فیلسوف شود، باید آثار ابن سینا را مطالعه کند. ابن سینا در منطق المشرقین می گوید: از یونانی ها دانشی به ما رسیده است و هر کس به این دانشها اتکا کند، دچار انحراف خواهد شد.
قرائت طباطبایی از دید ایرانشهری تقلیل امر واقع است
میری در این نشست به آخرین سخنرانی سید جواد طباطبایی با عنوان «ایران به عنوان ایرانشهر» اشاره کرد و تاکید کرد که میخواهد در سخنانش برخی از سخنان این اندیشمند سیاسی را نقد کند.
وی با تاکید بر اینکه خودآگاهی در گفتمان سید جواد طباطبایی مغفول مانده گفت: قرائت طباطبایی از دید ایرانشهری تقلیل امر واقع است. چشماندازی که او از تاریخ توضیح منطق ایران ارایه میکند مطابق واقعیتی است که بیرون اتفاق افتاده است و هرکس با این واقعیت مخالفت میکند انگار با کل وحدت ایران مخالفت کرده است در حالی که یکی از نکاتی که باید به آن توجه کرد این است که حدود 80 سال است که در موزه تفسیر متون و هرمنوتیک در علوم انسانی شکل گرفته است و اینکه امروز کسی بگوید هرکسی با من مخالف است با کل تاریخ مخالف است جمله بسیار اشتباهی است.
به گفته این استاد جامعهشناسی، طباطبایی به این موضوع اشاره کرده که در گفتمان شاهنامه نژاد به معنای نژادهای بیولوژیکی است.
میری در همین باره توضیح داد: به نظر میآید که طباطبایی به گونهای حرف میزند که باید ما تأملات 70 ساله درباره فهم متون را نادیده بگیریم. خوانشی که از فردوسی در ایران معاصر شده و او را تبدیل به نگاهبان معاصر ایران در برابر اعراب کرده و اگر غیر از این بگوییم ضد وحدت است باعث شده که بگوییم گویی سیدجواد طباطبایی نماینده این بخش در ایران شده است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بخش پایانی سخنانش تمایزی که طباطبایی بین شریعتنامهنویسی و سیاستنامهنویسی را قایل شده نقطه تمایز و قوت اندیشه ایرانشهری دانست و گفت: طباطبایی در واقع با طرح موضوع جدایی سیاست نامهها از شریعت نامهها، میخواهد بیان کند که چگونه میشود دیدگاه و نظریه ولایت فقیه را از مسیر شریعت نامه به مسیر سیاست نامه وارد کرد. اگر تمدن ایرانی توانسته است ماندگار شود به این علت بوده است که در این تمدن هیج ردپایی از شریعت نامهها نمیبینیم و به همین دلیل نیز بوده است که خلافت در ایران شکل نگرفته است.
به گفته میری، طباطبایی معتقد است که اگر ولایت فقیه میخواهد در ایران به مثابه یک ایده سیاسی دوام داشته باشد و استمرار یابد، باید در قالب سیاست نامه ادامه یابد و ایدهاش را از شریعت نامه، به سیاست نامه تغییر دهد. باید گفت که این مطلب دقیقاً همان مسئلهای است که تضادهای اتفاق افتاده در این چهار دهه از عمر انقلاب از همین آبشخور نشأت گرفته است.
مرادی پژوهشگر فلسفه نیز سخنران پایانی این نشست بود. وی با طرح این گزاره که ما در مقابل پرسش زمان حال به اندیشه ایرانشهری سخنان خود را آغاز کرد و ادامه داد: در گذشته روشنفکرانی مانند ذبیح بهروز میخواستند پدیده ایرانشهری را در مقابل اسلام قرار دهند. این افراد به جای وحدت علمی به دنبال تفرقه ملی بودند. این بحثها در پیش از انقلاب نیز بین افرادی مانند شهید مطهری(ره) و زرین کوب مطرح بود.
وی افزود: پس از انقلاب اسلامی نخستین بار در سال ۶۵ و در مقالهای به قلم سید جواد طباطبایی در حوزه سیاست خارجی، مقوله ایرانشهری مطرح شد. آن زمان این گروه و بینش، با این القائات، در پی این بودند که ایران، قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را بپذیرد و این مفهوم از آن زمان شکل گرفت. در آن دوران بسیاری از بچههای مذهبی نیز طرفدار ایده ایرانشهری شدند و به همین دلیل، ایده اسلامی را رها کردند و سوار قطار ایرانشهری شدند.
مرادی با اشاره به اینکه باید در برابر ایده ایرانشهری، مؤلفههای خرد ایرانی را تبیین کنیم یادآور شد: فلسفه، پاسخ به زمان حال است ولی با لسان و فرهیختگی فلسفی نه با جدال سیاسی و حزبی. ایده ایرانشهری، نقاط قوتی دارد و با ایده باستان گرایانه در تضاد است. ایده ایرانشهری در تداومش، دوران اسلامی را طی کرده و اوجش به سده سوم تا هفتم هجری میرسد. ایده باستان گرایانه سعی دارد اسلام را بیرون بیندازد و بر وجه ایرانیت تمرکز دارد.
این پژوهشگر فلسفه نقاط ضعف ایده ایرانشهری را نیز تبیین کرد و گفت: یکی اینکه در منشأ، واجد دو مؤلفه است و آن وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است. همچنین خِرد ایرانی این ظرفیت را دارد که در ثبات و تغییر وحدت و کثرت را با هم ببیند.
مرادی در پایان به فرصتهایی که اندیشه ایرانشهری به وجود آورده اشاره و بیان کرد که زمانی دفاع از ایران فحش بود و موضوع دفاع از ایرانیت هیچ معنایی نداشت، چون نهادهای علمی تمرکز نیافته بود. ایده ایرانشهری هم قابلیت این را نداشت که تبدیل به فلسفه شود به همین دلیل اغلب تبدیل به ایدئولوژی یا تئوری میشد.
این محقق فلسفه گفت: ما باید بتوانیم مفاخری مانند شریعتی و جلال آلاحمد را علمی معرفی کنیم تا از خصلت تخریبی آنها دست بکشیم و باید به ساختار تولید علمی به صورت انتقادی نگاه کنیم.
نظر شما