کتاب «نظریه معنای ادموند هوسرل» نوشته جی. ان. موهانتی به ترجمه سارا قاسمی منتشر شد.
کتاب حاضر در هشت فصل با عناوین تجزیه و تحلیل تفکر، تعبیر و کارکردهای آن، تفکر و معنا، فلسفه زبان هوسرل، برونههای موقعیتی، منطق صوری و بازگشت به تجربه سامان یافته است.
در بخشی از مقدمه این اثر میخوانیم: «در این کتاب سعی دارم فلسفه تفکر و معنای هوسرل را به بهترین نحو ممکن ارائه دهم، برای انجام این امر، در ذهنم یک هدف دو وجهی دارم. از یک سو میخواهم خود را از آن چیزی که میبایست به عنوان محور اصلی تفکر در نظر بگیرم که ناشی از حجم وسیع جزئیات دو کتاب «پژوهشهای منطقی» و «منطق صوری و استعلایی» است، رها کنم.
از سوی دیگر میبایست پیشرفت گستردهای که پس از چاپ مطالعات منطقی هوسرل در حوزه منطق معناشناسی صورت گرفت را نیز مدنظر قرار دهم. به عقیده من، امروزه هیچکس نمیتواند به فیلسوفان گذشته بیندیشد مگر در پرتو پیشرفتهای شگرفی که طی سالهای اخیر در زمینهی منطق و معناشناسی به دست آمده و یکپارچه شده است. خوشبختانه، از این نقطهنظر، هوسرل جایگاه قابل توجهی را به خود اختصاص داده است.
او بسیاری از پژوهشهایی که اخیرا صورت گرفته است دقیقا پیشبینی کرده بود. علاوه بر این، درک و ارزیابی مطالعات منطقی وی، تنها با پژوهشهای مدرنِ متناظر، امکانپذیر خواهد بود. این مسئله آخر، میتواند توضیحاتی درباره یک حقیقت نسبتاً رازگونه در اختیار ما گذارد و آن اینکه، مکاتب هوسرلی ارتدکس، چه در داخل و چه خارج از خاک آلمان با مطالعات منطقی وی که از تمامی نقطه نظرها، اهمیت محوری آنها بیتردید سزاوار بوده، مطابقت نداشته است.
موضوعی مطالعه حاضر را که در باب نظریه منطقی هوسرل است محدود میکرد که به منظور عدم هرگونه سوءبرداشت از مقاصد من، در اینجا بایستی گفته شود. من در این کتاب توجه زیادی به مفهوم منطق استعلایی هوسرل که به طور قطع سرآمد تفکرات وی در این زمینه بوده است، نداشتهام.
در واقع باید گفت که ارزیابی نهایی هوسرل تنها با مدنظر قرار دادن این مفهوم میسر است. به هر حال من به صورت داوطلبانه و به دو دلیل کار خود را به شکل متواضعتری محدود کردهام: در درجه اول، نویسندگان دیگری در رابطه با این جنبه از فلسفهی هوسرل مطالب زیادی نوشتهاند، به طوری که ترجیح دادم خود را به جنبهای که کمتر مورد توجه قرار گرفته است محدود کنم. دوم اینکه بهتر دیدم مطالعه و بحث راجع به فلسفه استعلایی هوسرل را به بعد موکول کنم و در اینجا تنها میتوانم امیدوار باشم که طی سالهای آتی بتوانم پژوهشهای خود در این زمینه را پیش از اینکه در اختیار عموم قرار دهم، نهادینه کنم.
همانطور که برای خوانندگان دقیق و هوشیار کاملا مبرهن است، تمامی عقاید هوسرل برای من قابل پذیرش نیست. ارادت من به او چشمان مرا بر نقصهایی که در جزئیات تحلیلهای او وجود دارد، نبسته است. اغلب من به دنبال تفسیر کردن هستم و در کارهایی چون پژوهشهای هوسرل طبیعی است که نمیتوان شرح و تفسیر را با صراحت از یکدیگر جدا کرد. در جریان تفسیر و فرمولبند مجدد پژوهشهای هوسرل، به دو اصل اساسی رسیدم: اصل انقطاع پدیدارشناسی و اصل مکملیت.
براساس اصل اول، یک فلسفه پدیدارشناسی صحیح میبایست انقطاعهای افراطی موجود در پدیدههای مختلف را تشخیص دهد و نباید دلبخواهی و خودسرانه شکافهای موجود را پر کند. براساس اصل دم با روشهای متناوبی میتوان یک پدیده واحد را توصیف کرد که به زعم من از میان آنها ـ هستیشناختی، رسمی و یا زبانشناختی، و پدیدارشناختی یا معرفتی ـ سه روش مهم و اساسی میباشند. یک فلسفه پدیدارشناختیِ دقیق بایستی تشخیص دهد که این سه روش رقیب یکدیگر نیستند بلکه «مکمل» یکدیگرند.
امیدوارم بتوانم با دریافت جزئیات بیشتر، این اصولی که در کتاب پیشرو تنها به آنها اشاره شده را در کار بزرگتری به روی هوسرل که در حال حاضر مشغول کار بر روی آن هستم، اعمال نمایم.»
در بخش دیگری از کتاب آمده است: «هوسرل دارای این بینش و دیدگاه است که هر کنشی، عینیت یافته و یا نیافته، درون ساختار خودبخشی دارد که عینیت یافته است. هر آگاهی، هم یک آگاهی نهادی و واقعی است و هم یک آگاهی نهادی ذاتی هر کنشی و نیز هر همبستهی کنشی، به صورت عینی و ضمنی، یک عامل «منطقی» را به ذهن متبادر میکند. در حقیقت، هر بیانی یک کنش دوکسیک است.
همین امر تا حدودی توجه مدام و مستمر هوسرل نسبت به منطق را توضیح میدهد، حتی زمانی که وی پدیدارشناسی استعلایی را انجام میداد. از نظر او هم نظریه و هم منطق، کلِ تجربههای بشری و نیز کل حوزهی قصدیت را در برگرفته است. بنابراین در دیدگاه او، تمایز میان نظریه و عمل در واقع تمایزی «درون نظریه» است. در حالی که بسیاری از متفکرین بر این عقیدهاند که نظریه، خودگونهای از عمل است، همانطور که بی علاقگی، خود از مشتقات علاقه است اما به نظر میرسد هوسرل، عمل را یک نظریه و تئوری نوپا و زیست جهان را یک ساختار اولیهی منطق میداند، ساختاری که ما را با این دنیا و علاقه به آن پیوند میدهد، در واقع نقطهی شروعی برای این جدایی و عدم علاقه به دنیا وجود داد که تئوری هوسرل را تا اندازهای شرح میدهد.
او معتقد است، علم و فلسفه باید بتوانند خارج از این علاقه، زندگی خود را شکل دهند. او نمیتوانست این پارگی و عدم استمرار را که مابین این دو قالب زندگی، بسیار نمایان است مدنظر قرار دهد. سایر فیلسوفانی که هوسرل را با آنان مقایسه میکنیم نیز در این موارد بهتر از هوسرل نبودند. شاید بتوان گفت که در تفکر هوسرل، این عمومیت و جهانی بودن تئوری به شدت به ایدهی «ذهنیت استعلایی» گره خورده است.»
کتاب «نظریه معنای ادموند هوسرل» نوشته جی. ان. موهانتی با ترجمه سارا قاسمی با شمارگان 200 نسخه در 216 صفحه به بهای 18 هزار تومان از سوی انتشارات روششناسان و جامعهشناسان منتشر شده است.
نظر شما