جمالالدین اکرمی در کتاب «شب بخیر تُرنا» از چالشهای مهاجرت برای نوجوانها میگوید. او معتقد است: رویای مهاجرت ذهن بسیاری از نوجوانها را به مشغول کرده است.
چه شد در این داستان به چالش نوجوانها بر سر مساله مهاجرت پرداختید؟
بسیاری از نوجوانها و جوانها به دلائل دشواریهای اجتماعی در گفتوگوهایشان با همسن و سالها یا اعضای خانواده به موضوع رفتن از سرزمین مادری و جستوجو برای شرایط بهتر کار و زندگی در کشورهای دیگر علاقه نشان میدهند. رؤیای مهاجرت ذهن آنها را به حدی مشغول کرده است؛ اما به دشواریها و ناهمسازیها توجه نمیکنند و فقط به رفتن فکر هستند. هرچند ممکن است شرایط موفقیت در کشورهای پیشرفته، آمادهتر باشد، اما نباید آسیبشناسیهای پیش رو را نادیده گرفت. من در این رمان تلاش کردهام آنها را با واقعیتهای پیشِ رو آشنا کنم. بهویژه واقعیتهایی که کمتر از آنها گفتوگو به میان آمده و به آن پرداخته شده است.
با توجه به اینکه در این داستان مشکلات مهاجرت و کارکردن و زندگی کردن در شرایط سخت به تصویرکشیده شده است، آیا هدفتان منصرف کردن نوجوانان از مهاجرت بوده است؟
پدیده مهاجرت و جذابیتهای آن را نمیتوان نادیده گرفت. همه ما در شرایطی زندگی میکنیم که افراد خانوادههای دور و نزدیکمان در مهاجرت به سر میبرند. هرچند ممکن است مهاجران از شرایط بهتری برای درس و کار برخوردار شده باشند، اما نباید در کنار آن از فروپاشی خانوادهها و محروم شدن سرزمین مادریمان از خلاقیتها و تأثیرگذارشان غافل باشیم. در این رمان قصد اصلی من ایجاد بدبینی به پدیده مهاجرت نبوده، همچنان که سینا، نوجوان پسر رمان، ترجیح میدهد باتمام دشواریهای پیشرو، در مهاجرت بماند، در عینحال به تُرنا، خواهر بیمارش برای برگشتن به ایران کمک میکند. هدفم منصرف کردن نوجوانها از مهاجرت نیست، بلکه میخواهم توجه آنها را به نیازهای سرزمین مادریشان، حفظ کانون خانواده حتی از راه دور، توجه به آسیبهای پیشِ رو، و همسازی رؤیاهای مهاجرت با واقعیتهای موجود جلب کنم.
چرا عنوان «شب بخیر ترنا» را برای این رمان انتخاب کردهاید، این نام بیشتر تداعی کننده مرگ «ترنا» در داستان است که اینطور نمیشود.
کلید جملهای «شببهخیر تُرنا» در این رمان، کُد ارتباطی میان سینا و ترنا، خواهر و برادری است که تلاش میکنند در شرایط بحرانهای پیش آمده در مهاجرت، به همدیگر قوّت قلب بدهند و به دلیل وابستگی عاطفی شرقی، مراقب هم باشند. من خودم شیفته این نوع رابطه هستم و توجه به خواهر همیشه برای من یک پدیده مقدس بوده است. پدیدهای که سعی کردهام آن را در شخصیت سینا بگنجانم. این دو شخصیت، که هر دو به نوعی از کانون خانواده ساختگی در مهاجرت فرار کرده و به محیط نامناسب دیگری روی آوردهاند که برای آنها ساخته نشده است. (یکیشان در پناهگاه و دیگری در بیمارستان) همه تلاششان را به کار میگیرند تا این جدایی رسمیت پیدا نکند. آنها با هم قرار گذاشتهاند هر نیمه شب پیش از خواب رو به ماه برای هم «شب به خیر» بگویند. این به معنای بریدن و رفتن نیست، به معنای یک پیوند مجازی است. پیوندی که سرانجام آنها را به یکدیگر نزدیک میکند، نه در پناهگاه و نه در بیمارستان، بلکه در آپارتمان کوچک مشترکی که موقتاً برای خودشان دست و پا کردهاند.
چرا رفتار تُرنا به عنوان یک دختر جوان و خواهر بزرگتر، بچگانه است و نسبت به برادر کوچکترش احساس مسئولیت نمیکند؟
تُرنا با وجود آن که از برادرش بزرگتر است، اما عاطفیتر، حساستر، تأثیرپذیرتر، وابستهتر و احساسیتر است. این ویژگیها چندان ربطی به جنسیت او ندارد و به پس زمینههای کودکیاش برمیگردد. کانون خانواده برای او اصل اول زندگی است و توجه به مادر و نیازهای عاطفی او، برایش اهمیت زیادی دارد ضمن آنکه شاهد درگیریهایی در روزهای مهاجرت بوده که در تاب و توان تحمل او نبوده است. رشته تحصیلیاش و واکنشهای او در برابر رویدادهای پیش رو نشان دهنده آن است که شخصیت ترنا بسیار شکننده و آسیبپذیر است و نمیتواند واقعیتهای پیش رو را به درستی هضم کند. احساس مسئولیت او نسبت به برادر کوچکترش چنان عاطفی است که حاضر نیست او را در جریان ماجراهای تلخی که پدرشان عامل اصلی آن بوده، قرار دهد و حاضر میشود بارِ تلخ آن را به تنهایی به دوش بکشد. همان شرایطی که سینا قهرمان پسر رمان هم از سوی دیگر دارد بهتنهایی تحمل میکند و تمام تلاشاش دورکردن خواهر از واقعیت تلخ درخواست جدایی پدر از مادر است.
در این رمان «پدر» نماد فردی بیمسئولیت است؛ کسی که تلاش میکند فرزندانش را پیش خودش در خارج از کشور ببرد اما آنها را تقریبا رها کرده و به زندگی خودش میپردازد.
کمبودهای موجود در قوانین خانواده در ایران سبب شده بسیاری از پدرها بدون داشتن شرایط مناسب، حق حضانت را از مادرها بگیرند، تنها به این انگیزه که بچهها را از آنِ خود کرده باشند. بدون آنکه به تبعات بعدی آن و به ضرورت استمرار مهرورزیهای پدرانه و مادرانه توجه نشان دهند. شکی نیست که لیاقت مادرها بسیار بیش از پدران در این مورد ویژه است. در این رمان هم پدر فقط سعی دارد حق مادر را از آنِ خود کرده باشد، بدون آنکه به نیازهای عاطفی مرتبط به آن آگاه باشد و به آن توجه نشان دهد. آسیبشناسی این پدیده در محیطی خارج از ایران، برای مهاجران ایرانی، بسیار پیچیدهتر و دشوارتر است و من سعی کردهام در کنار دیگر دشواریهای مربوط به مهاجرت، به این موضوع هم بپردازم.
چرا «مادر» در این رمان هیچ تلاشی برای دیدن یا برگرداندن فرزندانش نمیکند و به دروغهایی که سینا به او میگوید بسنده میکند؟
شخصیت «مادر» در «شب به خیر تُرنا» از یکسو درگیر نگهداری از پدر پیر خودش در ایران است و از سوی دیگر باید منتظر همسرش بماند تا برای او دعوتنامه بفرستد. رویکردی که بدون تلاش همسرش امکانپذیر نیست، چرا که طبق قوانین موجود هنوز فرزندانش امکان فرستادن دعوتنامه برای او را ندارند و خودشان هم به شرایط پدر وابستهاند. با این همه مادر تمام تلاشش را میکند تا دستِکم در نیمه راه در ترکیه موفق به دیدار بچهها و پیدا کردن راهی برای رساندن خودش به آنها شود.
باوجود اینکه داستان در خارج از ایران رخ میدهد شما به خوبی و کاملا ملموس مکانها را به تصویر کشیدهاید آیا نسبت به این مکانها شناخت قبلی داشتهاید؟
من قهرمانهای این رمان را در شرایط کار و رنج و سختی در روزهای سخت بحران مهاجرت از نزدیک دیدهام. کشور کانادا جذابترین مقصد مهاجرت برای ایرانیها بوده و هست. به این دلیل اصلی که این سرزمین خود آمیزهای گوناگون از مهاجرهای دور و نزدیک است و چهره خوشی به مهاجران نشان داده است. سرمای طاقتفرسا و فاصله بسیار دور دو کشور ایران و کانادا از جمله عوامل جغرافیایی اجتنابناپذیری است که مهاجران ایرانی کم و بیش از آن رنج میبرند. تغییر مقررات اقامت و رفتوآمد شرایط از آن رنج میبرند. تغییر مقررات اقامت و رفت و آمد و شرایط دریافت ویزا و موانع سیاسی موجود در میان روابط دو کشور از دیگر موانع موجود بر سر راه مهاجران، بهویژه مهاجران کمسن و سالتر است. من چهار فصل این سرزمین را دیدهام، به پناهگاههای مهاجران سرکشی کردهام، از شرایط کارِ سیاه نوجوانها و جوانها کموبیش خبر داشتم و پای حرفهاشان نشستم. یادداشتهای من در آن روزها به من کمک کرد که بتوانم به رمانم شکلی واقعیتر و مخاطبپذیرتر بدهم. از آن گذشته، بحرانهای پیش روی داوطلبان مهاجرت را، بهعنوان یک ایرانی مشتاق مهاجرت، تجربه کردم، هرچند به مسیر اصلی خودم، که نوشتن به زبان مادری، آن هم در سرزمین مادری، بود، برگشتم و حسهای تجربه شدهام را به زبان رمان برگرداندم.
این رمان پایانی باز دارد و مخاطب منتظر ادامه داستان است، آیا میخواهید این رمان را ادامه دهید؟
تسلط فانتزی بر رمانهای نوجوانان در کشور ما به حدی است که ما نویسندهها بسیاری از واقعیتهای موجود را به فراموشی سپردهایم و چنان مجذوب دنیای رؤیای و فراواقعی فانتزی شدهایم که تندادن به طرح واقعیتهای گاه تلخ دو رو برمان، اغلب شکل و درونمایه سیاسی پیدا کرده و از آن، به هر دلیل، دوری میکنیم. رویکردی که به شدت بر نگرش داوران جشنوارههای ادبی و حتی ناشران ما همسایه انداخته است. من در این رمان سعی کردهام به تلخیها و شیرینیهای پدیده مهاجرت توجه نشان بدهم و از آنجا که این روند هم چنان ادامه دارد و با افت و خیز همیشگی روبهروست، به نوعی تلاش کردم از پایان باز برای رمانم استفاده کنم. پایانی که میتواند شروع تازهای برای هر کدام از شخصیتهای رمان باشد. شروع زندگی تازه تُرنا در برگشت به ایران، و بازگشت سینا به کانادا در واقع دو قطب بسیار متفاوت برای دو انتخاب است.
نظر شما