پری زنگنه در صدمین نشست از مجموعه دیدار و گفتوگوهای علی دهباشی با هنرمندان و نویسندگان، از کودکی و زندگی و آثارش گفت.
علی دهباشی درباره فعالیتهای فرهنگی و هنری پری زنگنه گفت: درباره خانم زنگنه صحبت کردن هم کار ساده ای است هم دشوار. ساده از این جهت که همه ما آگاهیهایی از زندگی و کارهای ایشان داریم و دشوار برای اینکه شما باید این را در قالب کلمهها و تعابیری بیان کنید که دربرگیرنده مجموعهای از تواناییهای یک زن در طول چندین دهه در عرصه هنر پژوهش فرهنگی و کارهایی خیریه مانند کمک و احداث مجتمعهایی برای نابینایان. اینجاست ملاحظه میکنید یک ناتوانی حادث شده بر ایشان در سنین جوانی تبدیل به یک قابلیت عظیم زندگی میشود. این قابلیت در هر زبانی قابل ستایش است. صحنههای بسیاری را از هنرمندیهای ایشان در داخل و خارج ایران به یاد میآوریم. من در سفری به مناسبت سالگرد بمباران هیروشیما در خدمت خانم زنگنه بودم و شاهد اجرای کنسرتی چند زبانه او بودیم. آن اجرا تحسین هنرمندان ژاپنی را در پی داشت. تمرینهای روزانه ایشان را در سالیان سال در ساعت مخصوصی از روز میبینم. خانم پری زنگنه سالهاست بر روی موسیقی محلی و فولکوریک ایران پژوهش میکند و از کنسرواتوار عالی موسیقی تهران در رشته اپرا فارغ التحصیل شده است. ایشان برای کودکان چندین کتاب تألیف کردهاند. همچنین کتابهای فرهنگ جامع «آوای نامها از ایران زمین» مهمترین نامنامه در زبان فارسی به شمار میآید و تألیف و تدوینش پنج سال طول کشید.
از کتابهای دیگر پری زنگنه میتوان به «پری لالاییها»، «سخنی به خوشی: حرفهایی بزرگ در کتابی کوچک»، «شما هم بامن آواز بخوانید » اشاره کرد. از فعالیتهای وسیع اجتماعی خانم زنگنه در جهت بهبود وضعیت نابینایان میتوان به برگزاری کنسرت به نفع سازمانهای فرهنگی نابینایان در سراسر کشور اشاره کرد.
در ادامه علی دهباشی از پری زنگنه و دکتر مهدخت معین دعوت کرد تا در نشستی به گفتوگو بپردازند، در آغاز گفتوگو او به پرسشی درباره کودکی و آشناییاش با موسیقی سخن گفت و اظهار کرد: وقتی این همه لطف را میبینم باید به سالهای قبل باز میگردم. زمانی که ساعتها پای پیانو مینشستم و لهجههای محلی را تمرین میکردم. سالها برای خودم نوشتههایی داشتم و نمیدانستم امروز اینقدر مورد توجه خواهد بود. هر چه دارم از همه شماست و آنچه که در بیوگرافیها در مورد من نوشته شده، برای همه گفته شده است.
من در تهران و از خانوادهای اهل کاشان متولد شدم. خانه پدری ما هنوز در کاشان هست. آن خانه قدیمی هم به هتل تبدیل شده است، وارثان سالمند بودند و توانایی رسیدگی به منزل را نداشتند. حرکتهای فرهنگی من گاهی اجباری و گاهی اختیاری بوده است. اگر در مقابل ملت ایران نشستهام به عنوان یک شاگرد هستم. آنچه از روزگار یاد گرفتم و خواندم را صادقانه در اختیار همه گذاشتم. ولی خب اگر در قسمت نابینایان توانستم کارهایی را انجام دهم و به دنیای نابینایان وارد شوم و تجربههایی بیاموزم، شاید این یک رشته اجباری بود روزگار بر گردن من گذاشت. اگر رشته آواز را پذیرفتم و نمیتوانم بگویم اختیاری است. زیرا ودیعهای بود که در من گذاشته شده بود و با من به دنیا آمد و بدون اینکه خودم بخواهم به دنبال آن رفتم تا تواناییهایی را که طبیعت در من گذاشته پرورش دهم. اما نوشتن کارهای دیگری مثل کتاب نامنامه کاملا اختیاری بود و آن را با شوق فراوان انجام دادم. در سالها زندگی در ژاپن در رشته گلآرایی فعالیت کردم. واقعا نمیشود از این هنر گذشت. مهمتر از همه کتابم در مورد آواز بود و هدفم این بود یادگاری از کارهایم باقی بماند. بسیاری از هنرمندانی که همه ما دوست داریم هیچ یک در حیات خود نتوانستند زندگیشان را مکتوب کنند. با نوشتن کتاب خاطرههایم، دوران هنرستان را تجدید کردم. اشخاصی چون «فاخره صبا» در آن زمان در هنرستان ما تدریس میکرد. نوشتههایی از ایشان مطالعه کردم و دیدم چقدر ایشان استادی فرهیخته و آواز خوانی بیادعاست. البته هیچگاه شاگرد ایشان نبودم. من شاگرد خانم باغچه بان بودم. خانم صبا خیلی با ابهت و با اخلاق بودند. نوشته ای از ایشان به دستم رسید که چقدر زیبا از زندگی و خانه پدری خود صحبت کرده اند و امیدوارم بتوانم که دست به دامن استاد دهباشی شوم و تا کتابی در زمینه زندگی استاد فاخره صبا منتشر کنیم. فرزند خوانده کوچک خانم صبا این نوشته ها در کتابخانه یافته و قرار است با کمک ایشان نوشته ها را ویرایش کنیم. با دیدن این متون متوجه شدم که چقدر خوب است که هنرمندان در دوران عمر خود آثاری از خاطراتشان به جا بگذارند که باعث شد که این کتاب را با علاقه و حسرت از روزهای گذشته بنویسم.
علی دهباشی با استناد به پیش درآمد در کتاب «آواز پریها» درباره مسئله صدا و جایگاهش در تاریخ موسیقی و آواز پرسش کرد.
پری زنگنه هم گفت: به صورت تصاویر خاطرههایی که در ذهنم مانده بود؛ چون تمام روزها و شبهایم پر از تصاویری است که در ذهنم نقش بسته است. فکر می کنم که اگر مغز من را بررسی کنند همانند عکاسخانه ای است که عکس هایی از خاطرات پدر، مادر، همسایه ها و بقال کوچه تا دوستان مدرسه، شاگردها، معلم ها و اساتید دارد. همه و همه آنچنان در نقش زندگی من حک شده اند که تمام ذهنم یک نوستالژیک است. من در کنار اینکه که خیلی زندگی را دوست دارم، همواره همه رفتگان در خاطراتم هستند؛ البته نام این شخصیت ها را یادداشت می کردم که فراموش نکنم. وقتی در دفتر با دستیارم مشغول کار بودم، نام ها را می نوشتم. خیلی طول کشید که در این کتاب نام اساتید و شاگردان دسته بندی شوند و ناچار شدیم به دلیل عدم قضاوت در ارزش گذاری های هنرمندان اسامی آن ها را به ترتیب حروف الفبا بیاوریم که کم و کاستی انجام نشود. خواستم حق دوستی و رفاقت را در مقابل اشخاصی که در ذهن ها کم رنگ شده اند به جا بیاورم. این بود که تصمیم گرفتم آنچه که در قلب من به جا گذاشته بودند را بنویسم
سردبیر مجله بخارا در ادامه این نشست گفت: «تصویر» یکی از عناصر مهم زندگی شماست. به یاد دارم که در جشن تولد هشتاد سالگی دکتر هوشنگ کاووسی اشاره کردید که روزی نیست که با دکتر کاووسی درباره فیلم های بزرگ تاریخ سینما که دیده ایم صحبت نکنیم. بعدها هم در سفر نسبتا طولانی ای که به ژاپن داشتیم و من افتخار همراهی با شما را داشتم، تمام این فیلم های مهم تاریخ سینما را یک به یک با تصاویر دقیق برای من توضیح می دادید. رابطه شما با سینما از چه دوره ای آغاز شد؟
این هنرمند نیز در اینباره پاسخ داد: اشاره به هیروشیما داشتید. ما هر چه داریم از همت شماست. در مجلسی که در منزلمان برگزار شد مرا با گروهی آَشنا کردید که توسط آن ها به هیروشیما دعوت شدم. برنامه خوبی بود. اما در مورد دکتر کاووسی و تصاویر سینما. لاله زار را خیلی دوست داشتم. با مادرم و دایی ام که اهل فیلم بودند به سینما می رفتیم. پس از ملاقات با دکتر کاووسی را ملاقات کردم و بعد که «سینه کلوب ایران» را تشکیل دادند من پانزده سال داشتم که عضو این کلوب شدم و روزهای چهارشنبه فیلم های هنری می گذاشتند این خاطره در من بوده و در ذهنم حک شده است.
پری زنگنه همچنین در توضیح برنامه یک روز کاریاش گفت: من صبح زود بیدار می شوم. صبح زود را خیلی دوست دارم و به وعده صبحانه علاقه مندم. دوست دارم روز را زود شروع کنم. قبل از هر چیز در پی تهیه ناهار هستم و برنامه روزانه ام را در ساعت چهار صبح در کتابچه می نویسم. می خواهم پرمشغله باشم و تنهایی را دوست ندارم. وقتی تنها هستم بافتنی می بافم. جدیدا با آقای مجید انتظامی و شاهین فرهت تماس گرفتم تا کاری را با هم اجرا کنیم.
در بخشی دیگر مهدخت معین از آشناییاش با پری زنگنه و آثارشن گفت: من از دوران نوجوانی و شاید سالهای آخر کودکی از طریق مطالبی که در روزنامهها مینوشتند با خانم زنگنه آشنا شدم. تمام جزئیات مربوط به آن حادثه را در مجلهها خواندم و در ذهن دارم. هر زمان که باخبر میشدم ایشان کنسرتی دارند در برنامهها شرکت میکردم. به یاد دارم در یکی از این کنسرتها برای خانمها در فرهنگسرایی برگزار شده بود درس بزرگی از ایشان آموختم. در آن کنسرت برخی از خانمها فرزندان خردسالشان را آورده بودند. اینها سر و صدا و گاهی هم گریه میکردند. خانم زنگنه وسط اجرای برنامهشان به مادرها گفتند که اصلا نگران نباشید خیلی کار خوبی کردید بچهها را با خود آوردهاید و خیالتان راحت است که اینها در منزل تنها نیستند. من در آخر برنامه برای بچهها یک آواز مخصوص خواهم خواند. برای من درس بزرگی بود. شاید بیش از بیست سال از آن کنسرت گذشته است. کتابشان در مورد نامها را دارم و استفاده کردم. کتاب خوبی است مخصوصا امروزه هفتاد درصد از کتابهایی که در مورد نام ها منتشر میشود اصلا خوب نیستند. آوازهای محلی ایشان را خیلی دوست دارم. و نواری دارم که شعری از دکتر امیرجاهد هست و ایشان خواندند.
نظر شما