ابوالحسن تهامی در گفتوگو با علی دهباشی از سالهای کودکی و نوجوانی و نخستین تجربههای تئاتریاش گفت.
ابوالحسن تهامینژاد، در روایت کودکی و نوجوانیاش گفت: من و پدرم هر دو زاده تهران هستند. ولینژاد من به ترکها باز میگردد. گرچه زبان ترکی را خیلی بلد نیستم. در محله بسیار فقیری در تهران با نام محله «آب منگل» در دوره پادشاهی رضاشاه به دنیا آمدم. محلهای که توسط محمدعلی سپانلو معرفی شده است. این مکان در بخشی از خیابان ری قرار دارد. در همانجا در مدرسهای به نام «ترقّی» تحصیل کردم. دوران دبیرستان را در دارالفنون گذراندم. در سال 1336 از آن دبیرستان فارغ شده و وارد دانشسرای عالی در رشته زبان شدم. در همین دوران بود که یک موقعیت بسیار خوبی در تهران به وجود آمد. شخصی به اسم دکتر فتح الله والا درس تئاتر را در فرانسه و انگلستان خوانده بود و برادرش مدیر تئاتر تهران بود، تصمیم داشت راه جدیدی در تئاتر با تربیت هنرآموزان جوان بگشاید و من موفق شدم در آزمون آن کلاس هنرپیشگی پذیرفته شوم. زیرنظر اساتیدی چون هوشنگ سارنگ، هنرپیشه نامدار آن زمان بود و نصرتالله محتشم و صادق بهرامی و استپانیان و والا مراحل مختلف کار تئاتر را بیاموزم. در این زمان که در سن نوزده سالگی، داستان رستم و سهراب را از آغاز تا پایان از حفظ بودم. یکی از درسهای ما درس رستم و سهراب و بررسی این کار بود. درهمان زمان این داستان بر روی صحنه بود و سارنگاش نقش رستم را بازی میکرد. در ادامه تصمیم گرفت یک رستم و سهراب دیگری بر روی صحنه ببرد و نقش رستم را به من بدهد. تصور بکنید من یک جوان نوزده ساله باریک اندام بودم و به قول معروف در آن زمان میگفتند که من با گاندی در زیبایی اندام برابری میکنم. ریشه مجموعه امروز رستم و سهراب من به آن زمان باز میگردد. متاسفانه یا خوشبختانه بعدها نتوانستم به راه دبیری که فارغ التحصیلان دانشسرای عالی می روند، بروم و راه تئاتر را انتخاب کردم و از این راه به دنیای دوبله آمدم. به دلیل داشتن بضاعت اندکی در زبان انگلیسی خیلی زود در این زمینه ترقی کردم البته صدای خداداد هم در این بخش کمک بسیاری برایم بود. بعد از یکی دو سال توانستم مدیر دوبلاژ شوم و در همان زمانها به یاری اساتیدم که بیشتر از انگلستان و فرانسه بودند، متنهای فیلم را هم ترجمه میکردم، البته گاهی از اوقات اساتید در دسترس نبودند و من نیاز داشتم جملهای را به صورت محاورهای نوشته شده بود. در خیابان فردوسی نزدیک انجمن ایران و انگلیس یک شخص خارجی را که میدیدم به دنبالش میدویدم و معنای جمله را از او میپرسیدم و او میایستاد و خندهای میکرد و بعد معنای آن جمله را برای من میگفت. در کار دوبله خیلی زود پیشرفت کردم؛ به گونهای که بعد از چهار سال فعالیت به دلیل اینکه صاحبان فیلم از صدای من برای آنونسهای فیلمهایشان راضی بودند، کارهای بسیاری برای من میآوردند. به لحاظ مالی هم کارم رونق گرفت و بعد از چهار سال صاحب استودیو شدم. بعد از هفت تا ده سال صاحب سینما و جزو وارد کنندگان فیلم شدم. بعد از انقلاب اسلامی به دلیل شرایط و زمان جنگ و نبودن زمینههای کاری کمی کناره گرفتم و به سمت بخش فرهنگی گرایش بیشتری پیدا کردم. ترجمه کتاب و خواندن کتاب و کمی رونق دادن به زبان انگلیسیام از فعالیتهای آن دوران بود. امروز که در خدمت شما هستم چیزی حدود بیست و دو کار ترجمه کردم و نوشتهام. آخرین کارم هم چهار اثر از شکسپیر هست. رومئو ژولیت امسال منتشر شد و در اسفند سال 95 هملت و هنری پنجم و جولیس قیصر را کار کردم. اینها البته ترجمههای پیشین هم داشتند ولی ترجمه من شاید با آنها متفاوت باشد، از اینرو که من بیشتر هنرآموخته تئاتر بودم و میدانستم که نویسنده تئاتر هر چه مینویسد برای گوش است نه برای چشمی که نوشته را بخواند، در نتیجه آنچه که گفته میشود مخاطب بایستی با یکبار شنیدن به خوبی دریابد. من بیشتر اصل ترجمهام را بر این امر گذاشتم و پایه کار من همین بوده است.
وی متذکر شد: اما در مورد کار آخر، همان مجموعه دراماتیک صوتی رستم و سهراب است باید بگویم که من از کودکی به شاهنامه علاقه بسیار داشتم و این علاقه را خانوادهام در من به وجود آورده بودند. پدرم و عمهام شاهنامه میخواندند و من آرزو داشتم که همیشه یک شاهنامه داشته باشم، چون کتابهای خانه، شاهنامههایی مندرسی بودند. با جمع کردن پولهای تو جیبیام اولین شاهنامه را خریدم در سال 1335 از فروشگاه محمدرمضانی خریدم. به یاد دارم نزد آقای رمضانی رفتم و به ایشان گفتم که من همین مقدار کم پول دارم و نمیتوانم همه جلدها را بخرم. گفت که خب بیا جلد به جلد بخر. پدرم برای من جایزه تعیین کرده بود که اگر رستم و سهراب را حفظ کنم، پولی به من بدهد. در زمانهای کودکی جایزه برای ما تعیین میشد اگر یکی از داستانهای سعدی را از حفظ میداشتیم جایزهای به ما میدادند. مادر و مادربزرگ از طرفی دیگر جایزهای در برابر حفظ یکی از سورههای قرآن برایمان در نظر میگرفتند.
علی دهباشی، درباره تجربه بازیگری تهامی پرسید و او گفت: اولین کارم نمایشی به اسم شاهزاده خانم تاتیانا بود. داستانش در مورد خانواده سلطنتی ای بود که در فرانسه مدعی این بودند که شاهزاده خانم تاتیانا - پنداشته میشد در روسیه به قتل رسیده است- به فرانسه آمده و وطنپرستان روسی را برای درست کردن یک نهضت مقاومتی گرد آورده است. من در آنجا نقش کنت روسی را داشتم. البته نقش کوچکی بود که با آقای رحیم روشنیان در کنار هم ظاهر میشدیم. نقش نخست را نصرتالله وحدت داشت و نقش مقابل را خانم معینی بازی میکردند. خانم اسودی که با نام فخری خوروش در سینما بودند اولین بازی خود در تئاتر را در این نمایش داشتند. «افیون» نمایش بعدی بود که نقش بزرگی در آن داشتم. دیگر کار «مُحلل» بود و نمایشنامههای دیگری که در تنظیم آنها دخالت داشتم. استپانیان کارگردان تئاتر بودند و زبان فرانسه و روسی را به خوبی میدانستند. با فارسی آشنایی داشتند حتی هر روز روزنامه میخواندند، ولی به صورت ادبی فارسی را متوجه نمیشدند.
نظر شما