پناهگاه روی یک صخره است، در حاشیه دو جهان. سمت چپ مخاطب پنجرهای رو به دریاست و سمت راست وی رو به زمین است. پنجرهها بلندتر از آناند که کلاو بتواند بدون کمک نردبان از آنها به بیرون نگاه کند. چیدمان صحنه حس درون جمجمهی انسان را خلق میکند. بیرون یک زمین هرز فیزیکی است؛ درون، آگاهی منفک. اگرچه این نمایشنامه در پس آیند جنگ جهانی دوم نوشته شد، چرکنویسهای ابتدایی پس از جنگ جهانی اول نوشته میشود
«دست آخر» ترجمهای از نسخهای انگلیسیِ Fin de Partie است. این نسخه را بکت ترجمه کرده است. او ترجمه اثرش به زبانی دیگر را سخت توصیف کرد و از خروجی آن ناراضی بود، به دوستاش درباره این تجربه میگوید، «وحشت یک پردهای» بود.
در بخشی از این نمایشنامه آمده است :«کلاو میرود و زیر پنجرهی سمت چپ میایستد. تلولتو راه میرود. به پنجرهی سمت چپ مینگرد. میچرخ و به پنجرهی سمت راست مینگرد. میرود و زیر پنجرهی راست میایستد. به پنجرهی سمت راست مینگرد. میچرخد و به پنجرهی سمت چپ مینگرد از صحنه بیرون میرود، بیدرنگ با نردبانی تاشو و کوچک برمیگردد، میبردش و زیر پنجرهی سمت چپ میگذارد، ازش بالا میرود، پرده را کنار میکشد. پایین میآید، شش قدم (برای مثال) به سوی پنجرهی سمت راست برمیدارد، برمیگردد نردبان را بردارد، برش میدارد و میگذاردش زیر پنجرهی سمت راست، ازش بالا میرود، پرده را کنار میکشد. پایین میآید، سه قدم به سوی پنجرهی سمت چپ برمیدارد، برمیگردد نردبان را بردارد، برش میدارد و میگذاردش زیر پنجرهی سمت چپ...»
در تکهای دیگر از این روایت آمده است:«یه دیوونه رو میشناختم که فکر میکرد دنیا به آخر سیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. میرفتم و میدیدمش. توی دیوونهخونه. با دستهام میگرفتمش و میکشوندمش کنار پنجره. ببین! اون جا! ذرتهای در حال قد کشیدن! حالا اون جا! ببین! بادبونهای قایقهای ماهیگیری! همهی اون زیبایی! دستش رو پس میکشید و به گنج خودش برمیگشت. هراسون بود. هرچی دیده بود خاکستر بود. »
«دست آخر»، به قیمت بیست و سه هزارتومان عرضه شده است. این اثر دربرگیرنده نمایشنامه «دستآخر»، «حواشی و تعلیقات» و «زندگینامه ساموئل بکت» است. اخیرا به قلم این مترجم کتاب «مالون میمیرد» از ساموئل بکت در نشر یاد شده منتشر شده است.
نظر شما