چهارمین جلد از مجموعه قهرمانان المپ با عنوان «سرای هادس» به دست نوجوانان رسید.
ریک ریواردان، نویسنده این مجوعه پنج جلدی، داستانهای قهرمانان المپ را نخست به عنوان قصههای وقت خواب برای دخترش تعریف میکرد اما اکنون این داستانها در میان پر طرفدارترین رمانهای فانتزی قرن بیست و یکم جای گرفتهاند.
مجموعه قهرمانان المپ داستان عشقها، شکستها و فدارکاریهاست. هفت دورگه، الههای انتقامجو و ارتشی از هیولاهای بیرحم و نامیرا بازیگران این مجموعه پنج جلدی هستند.
در جلد نخست این مجموعه با عنوان «قهرمان گمشده» داستان اینگونه است که الههای به نام هرا حافظه پرسی جکسون و جیسون گریس دورگههای یونانی و رومی را پاک کرده تا راه آشتی رومیان و یونانیها را هموار کند، حتی اگر این کار به بزرگترین قتل عام دورگهها ختم شود. پرسی و دوستانش باید با هوشیاری و تیزبینی با هیولاها، ربالنوعها و موجودات کینهتوز رو به رو شوند، و در هیچ شرایطی پا پس نکشند چون سرنوشت انسانها به این نبرد بستگی دارد.
در جلد دوم این مجموعه با عنوان «پسر نپتون» نیز روزهای مبارزه و نبرد برای پرسی جکسون پسر ربالنوع دریاها، به انتها نرسیده است. او از گذشتهاش تنها یک اسم به خاطر دارد: آنابث. در این کتاب پرسی، فرانک و هِیزِل، باید با مهمترین آزمون زندگیشان رو به رو شوند: پیشگویی هفت دورگه، اگر در این نبرد شکست بخورند، نه تها کمپ ژوپیتر بلکه زندگی پرسی و عزیزانش، ربالنوعها و همه جهان در خطر نابودی قرار میگیرد.
در سومین جلد از این مجموعه با عنوان «نشان آتنا» شخصیت آنابث و دوستانش در کمپ ژوپیتر فرود آمدهاند. زمان آن رسیده که رومیها و یونانیها با هم متحد شوند. حالا که پرسی جکسون، کسانی همچون هیزل و فرانک را کنار خود دارد، باید با کمک هم دروازههای مرگ را پیدا کرده و آنها را ببندند. اما آنابث رازی سر به مهر دارد: فرمانی از طرف مادرش الهه جنگ و خرد: نشان آتنا را دنبال کن. انتقام من را بگیر. در این کتاب دورگهها باید سفرشان را بر فراز زمین و دریا آغاز کنند و به رم برسند. اما این بار هم باید فداکاری و خطرهایی کنند. این رمان با ۵۲ فصل چاپ شده و انتهایش، یک واژه نامه درباره شخصیت های داستان درج شده است.
در چهارمین جلد از این مجموعه با عنوان «سرای هادس» هِیزِل سر تقاطع ایستاده است. او و خدمه کشتی آرگو دو میتوانند با مجسمهای آتنای پاکدامن به خانه بازگردند و جلو سرگرفتن جنگ میان کمپ دورگهها و ژوپیتر را بگیرند؛ یا به نبردشان برای یفاتن سرای هادِس ادامه دهند، دروازههای مرگ را باز کنند، دوستانشان را از تارتاروس نجات دهند و جلوی بازگشت هیولاها به جهان فناپذیران را بگیرند. هر مسیری را که انتخاب کنند، باید زودتر دست به کار شوند، چون فرصتشان رو به پایان است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «سومین حمله که اتفاق افتاد، کم مانده بود هِیزِل یک تخته سنگ را قورت بدهد. او با دقت به مه خیره مانده بود و نگهبانی میداد. پیش خودش فکر میکرد چرا پرواز بر فراز یک رشته کوه احمقانه باید اینقدر سخت باشد. در هیمن حین، صدای آژیر خطر کشتی بلند شد. نیکو از جلوی کشتی پرنده فریاد کشید: «حمله از سمت چپ!»
لئو که عقبتر کنار سکّان کشتی ایستاده بود، ناگهان سکان را به سوی دیگر کشید. کشتی آرگودو به سمت چپ تغییر مسیر داد و پاروهای هواییاش ابرهای اطراف را مثل ردیفی از چاقوهای تیز شکافتند.
هِیزِل اشتباه کرد و از بالای نردههای کشتی به هوا زل زد. تودهای تیره و کُروی شکل با شتاب به سمتش میآمد. پیش خودش فکر کرد: چرا ماه داره بهمون نزدیک میشه؟ بعد جیغ کشید و محکم روی عرشه کشتی کوبیده شد. سنگی بزرگ که به سمتشان پرتاب شده بود، به کمترین فاصله از بالای سرش گذشت و باد ایجاد شده در اثر حرکت سنگ، موهای روی صورت هِیزِل را کنار زد.»
انتشارات افق کتاب «سرای هادس» را در قالب 664 صفحه با شمارگان هزار و 500 نسه و قیمت 280 هزار ریال منتشر کرده است.
نظر شما