گروس عبدالملکیان، در گفتوگویی مفصل درباره شعر و مخاطبهایش و شاعری سخن گفت، او معتقد است:شاعر باید فلسفه، شعر کلاسیک، شعر معاصر، شعر جهان، نظریههای ادبی و تاریخ بخواند و از همه مهمتر استعداد داشته باشد و بداند که چطور استعدادش را با زبان شعر به نمایش بگذارد. شاید جالب باشد، بدانید بعضی از این افراد که وارد کلاس میشوند فکر میکنند احمدشاملو و فروغ فرخزاد هستند و اینجاست که ما آنها را با واقعیتها روبهرو میکنیم تا متوجه شوند که برای شاعر شدن نیاز است، سالها تلاش و کوشش مستمر داشته باشند و هیچکس از روز نخست شاعر نبوده است.
به نسبت یک دهه گذشته کتابهای شعر بیشتری از شاعران جوان منتشر میشود و عملا شاعران از مخاطبهای شعر بیشتر شده است. دلیل این موضوع چیست؟
نموداری مثلثى شكل با حضور شاعر، متن و مخاطب داریم. يعنى هر يك از اينها بر ديگرى تاثير مىگذارند يا از هم تاثير مىپذيرند. اگر ما در همین مثلث بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که هر کدام از این رئوس نقش مهمی را در بهبود يا سقوط وضعیت کتاب در حوزه شعر ایفا میکنند. این سه راس را باید در پروسهای مفصل بررسی کرد اما براى اينكه عملیتر وارد ماجرا شوم، در فضاى همين مثلث اين سوال را مطرح مى كنم كه شعر و نشر در چند دهه گذشته چه وضعيتى داشته و به چه شکلی درآمده؟ اين تحول چه عكسالعملى را در رابطه با اقبال از كتابهاى شعر در مخاطب ايجاد كرده است؟ البته در اين گفتوگو بيشتر نگاهم متوجه كتابهاى شعر در قالب آزاد است تا بتوانیم نتیجهای بگیریم.
در این مورد بیشتر توضیح دهید.
ترديدى نيست در دهه شصت به دلایل مختلف، فضای شعر کلاسیک پررنگتر بوده است و صرفاً چند شاعر محدود مانند قیصر امینپور، طاهره صفارزاده، موسوى گرمارودى، پدرم محمدرضا عبدالملکیان، سيدحسن حسينى و چند نفر ديگر در فضايى از شعر آزاد و شمس لنگرودى، فرشته سارى، رضا چايچى و چند تن ديگر در فضايى ديگر از شعر آزاد فعال بودند و مجموعههايى منتشر كردند كه به نسبت هم مخاطب داشت و هم ديده شد. در آن دوره بهخصوص تا اواخر دهه شصت به دلايل سختگيرىهاى وزارت ارشاد شاعرانى مانند احمد شاملو ، اخوانثالث و برخى چهرههاى ديگر مجوز نمىگرفتند. از بزرگان شعر آزاد معاصر فقط سهراب سپهری بود كه مجوز داشت و اين مسئله در كنار بعضى ريشههاى ديگر موجب شده بود كه فضاى غالب فضاى شعر كلاسيك باشد و بنابراين مخاطب شعر آزاد هم محدودتر بود. این فضا در سالهای بعد تلطیف شد اما در دهه هفتاد وضعیتی ديگر حاکم شد که نهايتاً باز هم شمار چشمگيرى از مخاطبها را نصيب شعر نكرد. نتيجه اين بود كه ناشران جدى روى كار اكثر شاعران سرمايهگذارى نمىكردند. در این بین، جریانهایی از شاعران دهه هفتاد از جمله بهزاد خواجات، بهزاد زرینپور، مهرداد فلاح، علی عبدالرضایی و ... با فراز و فرودهای مختلف، زحمت زیادی کشیدند و دستاوردهایی نیز داشتند. جريانهايى كه در تقابل با محتواگرايى دهه شصت دغدغه پررنگترشان فرم و صورت شعر بود. در کل باید گفت میانگین جریانهای دهه هفتاد در تقابل با دهه شصت بود. در دهه شصت شاهد فعالیت جریانی متعهد و محتواگرا بودیم اما در دهه بعد شاعران به شعر فرمگرا، صورتگرا، زبانگرا و شعر زیباشناسانه آن هم در فرمی خاص روی آوردند.
این جریان را دلیل اصلی کاهش مخاطب شعر آزاد در دهه هفتاد میدانید؟
بله، همین وضعیت مخاطبهای دهه هفتاد را محدود کرد؛ به هر حال آنها داشتند، سبک های جدیدی را تجربه میکردند که بخشى از آن تحت تاثير انتشار ترجمه نظريههای ادبى غرب و يا اروپاى شرقى بود. شعر دهه هفتاد از برخى مناظر دستآوردهايى داشت و از برخى مناظر در بسيارى از نمونهها نيز شاهد بوديم كه تصنعى با مقولههای صورى زبان برخورد كرده و نتوانسته بود رابطه ارگانيك درونى در ميان لايههاى صورى، تخيل و محتوا برقرار كند. سرانجام كليت اين وضعيت نيز مخاطبهای شعر را محدود كرده بود. کتابها فروش چندانی نداشتند به همین دلیل تعداد ناشرانی که شعر چاپ میکردند، بسیار محدود بود و ناشران بزرگى چون نشر چشمه، مرواريد و نگاه كه امروز بخش شعر دارند، در آن دوره فقط آثار شاعران ثبیت شده مانند فروغ فرخزاد و احمد شاملو و معدود شاعران قبل انقلاب چاپ میکردند. در دهه هشتاد اتفاق دیگری رخ داد، فضای طبیعیتری بر شعر حاکم شد، فضایی که شاید بیشتر از درون شکل گرفت، فضایی که رویکرد دقیقیتری نسبت به دیدگاه دو دهه گذشته داشت؛ یعنی تاحدود زيادى هم به محتوا و هم به رابطه درونى تخيل و صورت اهميت مىداد. شاعران جدى اين دوره بيشتر در فضاى سهل و ممتنع شعر مىنوشتند؛ فضاى سهل و ممتنع كه در طول تاريخ ادبيات نيز از غزليات مولانا و حافظ گرفته تا فروغ فرخزاد و سهراب سپهری در مدلهاى مختلف شكل گرفته بود. این فضا در شعر شاعران مطرح جهان مانند پابلو نرودا، ناظم حكمت، یانیس ريتسوس و شيمبورسكا هم وجود داشت و همواره نيز شعرهای خلاق از این دست مخاطب داشته است. به هرحال شعر دهه هشتاد با اين جريان شكل گرفت و صداى اصلى شعر در آن دهه بود. تا امروز هم اين صدا در كنار جريانهاى ديگر به كارش ادامه مىدهد. جريان دهه هشتاد را غالباً با نام كسانى چون شمس لنگرودى، حافظ موسوى، رسول يونان، عباس صفارى، من، شهاب مقربين، غلامرضا بروسان و يكى دو تن ديگر مىشناختند. خوشبختانه از شعر اين جريان استقبال چشمگيرى شد و كتابهاى جدى اين جريان بارها و بارها تجديد چاپ شدند. ناشران مهمى روى اين مجموعهها سرمايهگذارى كردند، نتيجه هم گرفتند و نشر شعر به كل رونق گرفت.
چه ناشرانی در آن دوره پیش قدم شدند؟
در آن دوره انتشارات مرواريد، چشمه و آهنگ ديگر از جمله ناشرانی بودند که با اعتماد، این کتابها را وارد بازار کردند و همه دیدند که مجموعههای شعر که غالباً در سالهاى قبل تيراژ محدودى داشتند، در دهه هشتاد درمدت کوتاهی چندین بار تجديد چاپ شدند. براى مثال در همان دوره بود که چشمه تصمیم گرفت یک بخش اختصاصی شعر راهاندازی کند؛ به همین دلیل مسئولان نشر چشمه با من صحبت کردند و قرار شد تا من بهعنوان دبیر این بخش با آنها همکاری داشته باشم. ما این مسیر را آغاز کردیم و فکر میکنم يكى از موثرترین جریانهايى بوديم که از اواخر دهه هشتاد تلاش کرديم تا صداهای متنوع شعر آزاد را به گوش مخاطبها برسانيم. مجموعههاى تازه و متنوعى از سيد على صالحى، محمدعلى سپانلو، شمس لنگرودى، جواد مجابى، شهاب مقربين، على باباچاهى، رضا چايچى، بهزاد خواجات و بسيارى از شاعران صاحب صداى ديگر منتشر كرديم. مجموعههاى تازه رضا براهنى را در ارشاد داريم كه چند سالى است منتظر مجوزند و اميدوارم زودتر فضايى فراهم شود تا بتوانيم منتشرش كنيم. اما در كنار اين چهرههاى شناخته شده از سبکها و صداهاى مختلف، افتخار ما اين است كه بر كار شاعران جوان مستعد سرمايه گذارى كرديم و استعدادهايى جدى را طى همين چند سال گذشته به فضاى شعر ايران معرفى كرديم. این شاعران مجموعههايى خواندنى و صداهايى تازه دارند و روز به روز بيشتر از آنها خواهيم شنيد. كسانى چون رضا جمالى حاجيانى، حسن همايون، ادريس بختيارى، مجيد رفعتى، بهزاد عبدى، كاظم واعظ زاده، عطيه عطارزاده و بسيارى دوستان ديگر كه به واقع استقبال كيفى و كمى از كارشان ما را به ادامه اين مسير اميدوار مىكند. ضمن اينكه در كنار اين فضا از امسال بخش شعر كلاسيك چشمه را نيز راهاندازى كرديم و مجموعههايى از غلامرضا طريقى، عليرضا بديع، محمدسعيد ميرزايى و ايرج زبردست منتشر شد كه استقبال از اين مجموعهها نيز بسيار خوب بود.
به نظر شما چرا این روزها همه دوست دارند شاعر شوند؟
اگر بخواهم درباره روى آوردن پررنگ مردم و جوانها امروز به سمت شعر صحبت کنم و به این سوال پاسخ دهم که چرا آنها علاقهمندند شاعر باشند، میتوان به دلايل مثبت و منفى مختلفی اشاره كرد. از جنبههاى مثبت ماجرا پيشينه پررنگ شعر و شاعرى بهعنوان مهمترين هنر ايرانى از گذشته تا امروز است كه طبيعتاً باعث شده اين علاقه در ايرانيان نهادينه شده باشد. اما متاسفانه امروز بخش عمدهاى از تمايل جوانان براى شاعر شدن، به خاطر ذات شعر و شاعرى نيست. خيلى از عزيزان شعر را به خاطر چيزهاى ديگر مىخواهند. به خاطر جايزه گرفتن، به خاطر انتشار كتاب، به خاطر ديده شدن، شهرت، جايگاه اجتماعى و چيزهايى ديگر. در جايى ديگر گفتهام كه شعر حسودترين معشوقه دنياست. به محض اينكه احساس كند شما او را به خاطر چيز ديگرى مىخواهيد از شما خداحافظى مىكند و مىرود. شعر اگر هدف باشد با شما مىماند و اگر وسيله باشد شما را ترک خواهد كرد. طبيعتاً اول بايد استعدادمان را بررسى كنيم و بعد از مدتى به واقع تعارف را با خود و شعر كنار بگذاريم و اگر واقعا مرد اين راه نيستيم نه وقت خود را تلف كنيم، نه وقت شعر را. چارلیچاپلین جمله خوبى دارد، میگوید «در این دنیا برای همه، جا هست فقط کافیه بگردیم و صندلی خودمان را پیدا کنیم»؛ در این جمله حکمت عمیقی نهفته است و شاید کلمه کلیدی فراتر از هر چيز «تلاش و گشتن» باشد. تلاش و جستجو كردن براى يافتن استعداد اصلىمان. در تجربههایکسب شده در پانزده سال برگزاری کارگاههای شعر ، ديدهام واقعا براى برخى جوانهای مستعد، شعر هدف است و با سختكوشى کار را جدی میگیرند، بر سواد و دانششان مىافزايند و طبیعی است که بهمرور زمان نتیجه خواهند گرفت اما بعضیها فقط قصد دارند زودتر نام شاعر را به خود بگيرند و حتی با چاپ يک كتاب راضی مىشوند. در كارگاه های آموزشی، هنرجويان درک مىكنند كه مسير شاعرى مسيرى جدى است و تنها سواد بالاى شاعر است كه به كمک استعدادش مىآيد. شاعرى به واقع راه آسانی نیست و اندک اندک باید این مسیر را ساخت. این کار طاقتفرساست؛ در نتیجه استعداد و تلاش بسیار زیادی میطلبد. متاسفانه این روزها عدهای نه شعر را میشناسند و نه شاعر را اما میخواهند بدون زحمت و عرقریختن نام شاعر را یدک بکشند. لازم است راه به این افراد نشان داده شود تا بدانند شاعری کار پر زحمتى است.
چرا چنین تصوری دارید؟
شاعر باید فلسفه، شعر کلاسیک، شعر معاصر، شعر جهان، نظریههای ادبی و تاریخ بخواند و از همه مهمتر استعداد داشته باشد و بداند که چطور استعدادش را با زبان شعر به نمایش بگذارد. شاید جالب باشد، بدانید بعضی از این افراد که وارد کلاس میشوند فکر میکنند احمدشاملو و فروغ فرخزاد هستند و اینجاست که ما آنها را با واقعیتها روبهرو میکنیم تا متوجه شوند که برای شاعر شدن نیاز است، سالها تلاش و کوشش مستمر داشته باشند و هیچکس از روز نخست شاعر نبوده است.
چرا چنین تفکری در شعر ایجاد شده و افرادی برای مطرح شدن به سراغ شعر میآیند؟
متاسفانه این روزها فضای دروغ و ریا در جامعه بسیار پررنگ شده است، افراد نقاب میزنند و جعلی بودن به یک شیوه عادی تبدیل شده است، اما باید به این نکته توجه داشت که آنكس كه دروغ مىگويد، هميشه پيش از ديگران خود را فريب مىدهد و البته خوشبختانه روح هنر اين اجازه را نخواهد داد تا بتوانند کاری مشخص انجام دهند. بهدلیل اینکه کتابهايى از بنده به زبانهاى مختلف و در چند كشور منتشر شده است و در فستیوالهای مختلف جهانی شرکت کردم. چیزی که غالباً در کشورهاى توسعه يافته مشهود است اين است که در این کشورها غالباً هرکس روی صندلی خودش نشسته و جالب است بدانید كه صندلى يک نجار يا یک فیلسوف عليرغم تفاوتشان براى آن نجار يا فيلسوف ارزشمند است. اين موارد به ذات اخلاقى برمىگردد. اينكه بسيار كمتر دروغ مىگويند و پيش از هر كس ديگر با خودشان صداقت دارند. در آن کشورها افراد تلاش میکنند تا به کشفهای جدیدی در حرفهشان دست بزنند، حتى كشفهايى كوچك و نوآورىهايى جزئى. برايشان اين مقوله اهميت دارد كه صداى خودشان را داشته باشند. هدف نخست برایشان كارشان است، لذت اصلىشان در كارشان است و حجم مخاطب مسئله ثانويه است. خود بودن و نزديک بودن به خود مسئله اصلى است. اینها را گفتم تا از جوانهایی که به سمت شعر میآیند، خواهش کنم، برای دیده شدن به سراغ شعر نیایند و اگر هدف آنها دیده شدن است، راه هاى بهترى هم هست؛ بروند خواننده يا بازیگر شوند. متاسفانه این روزها شعر به یک وسیله و ابزار برای دیده شدن تبدیل شده است و عدهای میگویند که نگاه کن که چگونه گروس، رسول یونان و شمس لنگرودی طرفدارهایی دور خود جمع کردهاند؛ اما باور کنید هدف هیچکدام از ما معروفشدن نبود. اگر رسول یونان امروز به یک شخصیت مطرح در حوزه ادبیات تبدیل شده به این دلیل است که او شبانه روز تلاش کرده است تا به این موفقیت دست پیدا کند.
برخی هر متن احساسی، را شعر تلقی میکنند و چرا برخی ناشرها هر کتابی را به عنوان شعر منتشر میکند؟
اينکه هر متنی را شعر تلقی میکنند از ناآگاهى درباره شعر ناشى مىشود. اولين قدم اين است كه سعى كنند بيشتر بخوانند و با شاعران جدى درباره شعر گفتوگو كنند و نوشتههايشان را بدون ترس در معرض نقد افراد آگاه حوزه ادبيات قرار بدهند. متاسفانه برخی ناشرها از فضای موجود شعر سوءاستفاده کردند و وقتی دیدند عدهای هستند که میخواهند جلوی خانوادهشان بگویند من شاعرم. در ازای پرداخت هزینه چاپ کتاب وسود ناشر، صاحب کتاب میشوند؛ چنین دیدگاهی باعث شده، امروزه برخى بنگاههای فرهنگی به بنگاههای اقتصادی تغییر کاربردی دهند.
نظر شما