زندگی و مبارزات سرلشکر سید موسی نامجوی در رمانی تحت عنوان «پروانهها زیر باران» از طرف انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران منتشر شد.
سید موسی نامجوی از نیروهای موثر ارتش بود که در زمان پهلوی دوم با بر تن داشتن لباس نظامی، مخفیانه علیه رژیم حاکم مبارزه کرد و با راهاندازی گروههای زیرزمینی، همراه یارانش به این مبارزات در ارتش و خارج از آن نظم و انسجام بخشید، از کارهای مهم او در سال اول انقلاب، جلوگیری از فروپاشی دانشگاه افسری و احیای آن بود و از ویژگیهای برجسته او این است که حدود دو دهه قبل از انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی- مذهبی مستمر داشته است.
تواناییهای کمنظیر او باعث شد که بعد از انقلاب سمتهای مهم و تعینکنندهای مانند فرماندهی دانشگاه افسری امام علی علیهالسلام نیروی زمینی ارتش، نماینده امام در شورای عالی دفاع و وزیر دفاع کابینه شهید محمدعلی رجایی به طور همزمان به او محول شود. مسئولیتهایی که حتی انسانهای توانا و نخبه با تلاش شبانهروزی تنها قادر به انجام یکی از آنها هستند.
در پشت جلد این کتاب به قلم رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) آمده است: «آقای سرهنگ نامجوی که به حمدالله وزیر دفاع میشوند و شدند، ایشان جزو بهترین عناصر است؛ جزو آن نظامیهای مومن و خوبی که دیگر در او حرف نیست.»
کتاب به دلیل قالب داستانی که دارد این مجال را فراهم کرده تا عمق و ارزش از خودگذشتگیها و فداکاریهای شخصیت مورد نظر بیشتر خود را نشان دهد. همچنین در لابهلای حوادث و ماجراهای کتاب علاوه بر شخصیتهای اصلی و حقیقی با کسانی آشنا میشویم که برای پیش بردن ماجراها و جلو بردن داستان خلق شدهاند.
«پروانهها زیر باران» روایتی داستانی از زندگی سرلشکر نامجوی است که در هشت فصل نگاشته شده و هر فصل از چند بخش کوتاه تشکیل شده و داستان یک گذر کوتاه به لحظه شهادت او از زبان و دید همسر شهید دارد، سپس یک فلاش بک میخورد به دوران کودکی، جوانی، رزم و... نامجوی و در انتها دوباره به شهادت نامجو میرسد، داستان با لحظه شهادت نامجوی از دید خودش به پایان میرسد.
در بخش پایانی این کتاب میخوانیم: «ناگهان نور سفیدی همه جا را پر کرد. بوی منبر کهنه مسجد محلهشان توی سرش پیچید. نگاه گرم آقا سیدرضا و لبخند مهربان مادر جلوی چشمش آمد. مهرزاد را میدید که نوزادی را در آغوش دارد و کنار مریم و ناصر ایستاده و همه دارند به او نگاه میکنند و هر لحظه از او دورتر میشوند. روزهای عمرش بد و خوب، تلخ و شیرین، یکی یکی به سرعت از جلوی چشم موسی گذشتند. لحظه به لحظه سبکتر میشد. حس میکرد دوباره هواپیما از زمین برخاسته و دارد پرواز میکند، اما این خودش بود که داشت اوج میگرفت، تنهای تنها! به بالا نگاه کرد.
آسمان هیچ شباهتی به آسمانی که تا آن روز دیده بود و میشناخت، نداشت. رنگهای زیبا و دلفریب در هم میآمیختند و هر لحظه رنگ زیبای دیگری میساختند. صدای خوشایند اما مبهمی از دور به گوش میرسید. انگار کسی چیزی را با صوت خوش میخواند. هرچه بالاتر میرفت این صدا واضحتر میشد. ناگهان صدا در تمام وجودش طنین انداخت: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاهم عند ربهم یرزقون...
موسی سبکتر شد و باز هم بالاتر رفت. از آن بالا پروانهها را میدید که برای در امان ماندن از باران، به سایهبان مسجد پناه آورده بودند.»
رمان «پروانهها زیر باران» در 344 صفحه، شمارگان 2000 نسخه با بهای 16000 تومان، توسط انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما