«ایرانشهر امروز» نشریه مطالعات ایرانی و نقد کتاب به سردبیری سیدعلی آلداوود به شماره پنجم رسید. در این شماره مطالب متنوعی از فرهنگ، تاریخ، ادب، نسخههای خطی و دانش گنجانده شده است.
«مطالعات ایرانی»، «ادبیات معاصر»، «اندیشه و فرهنگ در جهان»، «نقدکتاب»، «مطالعات اسلامی در جهان معاصر»، «اسناد و نسخههای خطی»، «در جهان دانش و هنر» و «معرفی کتابهای تازه» عناوین این شماره «ایرانشهر امروز» را تشکیل میدهند.
تضاد گفتههای هرودوت با گزارشهای منابع مصری
دکتر علی بلوکباشی در مطلب «نوروز در یک نگاه»، بازخوانی تحولات شکلی و معنایی آئینهای نوروز مینویسد: «حفظ و استمرار میراث فرهنگ معنوی و مادی گذشتگان بههمان شکل و معنا در دوره مدرنیته، و تلاش در کُند یا متوقف کردن روند تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی، کاری عبث و بیهوده خواهد بود. ما نمیتوانیم مردمی را که امروز در جهانی پیوسته و بههم زندگی میکنند، وادار به زندگی کردن به سبک و سیاق زندگی مردم گذشته و نیاکانشان بکنیم. مردم ایران اگر میخواهند انسان زمان خود باشند و در کنار و همراه مردم سرزمینهای دیگر دنیا در جامعه نوین جهانی زندگی کنند، ناگزیر باشد پذیرای تحولات و نوآوریهایی باشند که در فضای فرهنگی زندگی امروز جریان دارند.» (ص 17)
بهار رضایی باغبیدی در مقاله «هخامنشیان در مصر» آورده است: «مورخان یونانی در رأس آنان هرودوت رفتارهای کمبوجیه را در مصر جنونآمیز و ستمگرانه توصیف کردهاند و کارهای ناشایستی را بدو نسبت دادهاند، همچون تخریب آرامگاه آماسیس و سوزاندن مومیاییِ او، بیاحترامی به خدایان مصری، سوزاندن و غارت معابد، و کشتن گاو مقدس آپیس در مِمفیس. اما منابع مصری مربوط به آن روزگار این گزارشها را تأیید نمیکند (برِشانی 1985: 504). برای نمونه، در سمت چپِ سنگ تابوت گاو آپیس، تصویر کمبوجیه در حالی که در برابر آپیش زانو زده دیده میشود. بهعلاوه، بر کتیبه این سنگ تابوت، کمبوجیه «مظهر هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، شاهنشاه دو مصر علیا و سفلی، و بازمانده و پسر پروردگار بزرگ «را» (=رع) خوانده شده است (قائممقامی 1348: 132 و 135). کمبوجیه، پس از شنیدن شورش بردیا در پارس و تصاحب تاج و تخت هخامنشی، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت، اما در میانه راه به طرز مرموزی درگذشت.» (ص19)
«آغاز پخش رادیویی به زبان فارسی(1317- 13219 ه.ش)» عنوان مطلبی به قلم ناصرالدین پروین است که در سطوری از آن میخوانیم: «از مهمترین پیامهای تبلیغی بیبیسی بزرگنمایی وابستگی سران ایران به آلمان و بهویژه اغراق درباره حضور و نفوذ کارشناسان آلمان در ایران بود تا زمینه حمله به ایران فراهم آید. بیبیسی شایعه و ضدشایعه میپراکند، مزیتهای دموکراسی و اجرای قانون اساسی را برشمرد و این طعنهای برخودکامگیهای شاه بود. مکی نوشته است: «نقطهضعف رضاشاه به دست رادیو لندن افتاد. آن را گرفت و هر شب ساعتی پیرامون آن حرف زد. حرفهایی که به دل مینشست؛ در افکار مردم رخنه و نفوذ میکرد؛ معایب و مضار ملکداری رضاشاه را میگفت، ساختمانهای بزرگ و عالی مهمانخانهها را تشریح میکرد، از کاخها و عمارتهایی که در تمام شمال ساخته شده بود صحبت میکرد و در دنبال آن از گرسنگی و بدبختی و بیماری مردم بحث میکرد [...]. حرفهای رادیو لندن با حقیقت وفق میکرد و در مقابل این حملات هم هیچگونه دفاعی نمیشد.» (ص42)
افشای اعترافهای خصوصی و سربسته یغما
«دین در حیات شخصی و اجتماعی یغمای جندقی ( 1196 - 1276 ه.ق)» تالیف رکسانه هاگ - هیگوچی دانشگاه بمبرگ ترجمه منوچهر پزشک که در بخشی از آن آمده است: «هرچند نامههای «خصوصی» یغما و متضمن برخی آگاهیهای جزئی و روشنگر از زندگانی او هستند. بهترین نظر درباره آنها این است که مانند متنهایی ساختاری و بهدقت پیرو شیوه و قاعده دستوری و بلاغی ملاحظه شود. آنها مربوط به رویدادهای پیشین واقعی زندگی و گاه تجدیدپذیر هستند، اما نباید آنها را چونان گونهای منبع افشای اعترافهای خصوصی و سربسته به شمار آورد. بهعنوان مثال، شخصیت دینی یغما در نامهها محافظهکارانهتر از آن چیزی است که تذکرهها نشان میدهند.
جُنگها او را به گرایشهای صوفیانه منسوب میدارند، در حالی که این امر در نامهها رد میشود و تنها چونانی انحرافی در روزگار جوانی مطرح میشود. تصور یغما از مسؤلیت دینی در نامهها ثابت نیست: در حالی که یک نام برضد صوفیگری (بهویژه در باب تاثیر زبانآور آن بر جوانان) استدلال و به رعایت شریعت فراخوان میکند، نامه دیگر موضع سختگیرانه دینی را رها کرده شرب خمر را به جای کشیدن تریاک مینشاند نامههای مربوط به رویا نیز دین را در چارچوبی ارتدوکسی نشان میدهند. اما با وجود این اختلافها، نامهها هرگز از حد آنچه که به طور کلی در جامعه پذیرفته شده، تجاوز نمیکنند.» (ص55)
«مهر ایران»، جست و جویی در فرهنگ نسل ایرج افشار به قلم مهدی جامی صفحاتی از «ایرانشهر امروز» را به خود اختصاص داده که در سطوری از آن میخوانیم: «ایرج افشار در پایان نسلی قرار داشت که فرهنگ گردآوری را بهعنوان یک اصل عام تحقیقی تحقق بخشیدند. هنر او و یاراناش گردآوردی را به عنوان یک اصل عام تحقیقی تحقق بخشیدند هنر او و یاراناش گردآوردن نسخ خطی و نوشتههای قدیمی و اسناد و نامهها و خاطرات و مانند این بود آن را به کمال رساندند و گنجینهها ساختند. حجم بزرگ آثار ایشان از یک نگاه در واقع خرمن بزرگ آثار ایشان از یک نگاه در واقع خرمن بزرگی است که خوشه خوشه از اینجا و آنجا فراهم آمده است. درست به همان روش که کتابخانههای بزرگ شخصی خود را درست کردند و بعد به کتابخانههای بزرگ شهری و دانشگاهی که تأسیس کرده یا تقویت کرده بودند بخشیدند. اندیشه اصلی آنها گردآوری بود تا به احیای میراث قدیم کمک کنند.» (ص70)
«آوازه خوان نه آواز، نویسندگان بیکتاب» از حسن میرعابدینی به انتشار کتاب در روزگار گذشته پرداخته و در سطوری از آن آورده است: «امروزه، با مشاهده علاقه نویسندگان جوان به چاپ زودهنگامِ کتاب، شاید کار نویسندگانی که از آنها یاد کردیم عجیب بهنظر آید. در آن سالهای بهتاریخ پیوسته، خیلی از نویسندگان سعی میکردند آثارشان در مجلاتی چاپ شود که ارج و قربی داشتند و سایه اثر آفرینِ ناموری بر سرشان بود، مثل سخنِ دکتر خانلری و آرش و پیام نوین (دوره بهآذین) و خوشه (دوره شاملو). چاپ داستان در این نشریات نویسنده را ارضا میکرد؛ و او وقتی حس میکرد کارش به درجهای از پختگی رسیده، گزیدهای از داستانهایش را بهصورت کتاب درمیآورد. زیرا مجلات ادبی تأثیرگذار ارکان زندگی فرهنگی بهشمار میآمدند و فضایی برای چاپ تجربههای تازه و معرفی نویسندگان جدید فراهم میآوردند؛ و نقش موثری در تغییر و تحول معیارهای نظام ادبی ایفا میکردند.» (ص76)
«فروغ فرخزاد، اسطورهای سترون» نوشته سایه اقتصادینیا به تاثیر نقش فروغ بر شعر زنان پرداخته و درباره این تاثیرگذاری اشاره میکند: «شعری که تاکنون باید با عرصه مردسالارانه میجنگید، حالا باید با خود، و با الگوی فروغسالارنهای بجنگد که سالهاست در زایمانهای پلشت فرزندان ناقصالخلقه میزاید. تاریخ ادبیات به ما میگوید که این تلاشها بیفرجام نخواهد بود. همچنان که غزل، پس از اوج شکوهمندی که حافظ بدان بخشید تمام نشد، سرانجام شعر زنان، و سنجش موقعیتها و گذرگاههای پیش روست. تنها از رهگذر این شناخت است که هم فروغ اسطوره خواهد ماند و هم شعر زنان به پویایی و بالندگی درخور خواهد رسید.»(ص84)
حس ستایش و احترام نسبت به آشنایان دوزخ
«داستایفسکی به اختصار» به قلم توماس مان ترجمه سعید رضوانی است. در این مجال مولف در مقایسه داستایوفسکی و نیچه مینویسد: «توماسمان در این متن داستایوفسکی و نیچه را نظر به شباهت اندیشه و از آن مهمتر، سرنوشت آن دو؛ هم نظر به تاثیر عمیق داستایوفسکی بر نیچه کنار هم مینهد و به این ترتیب از نیچه نیز زیاد مینویسد. او داستایوفسکی و نیچه را با زوج دیگری قیاس میکند که به زعم وی درست قطب مخالف این دو هستند: گوته و تولستوی. تضادی که نویسنده میان این دو زوج میبیند، از سویی به آثار آنان مربوط است: گوته و تولستوی نویسندگانی برونگرایند، «فرزندان طبیعت»اند؛ برخلاف داستایفسکی و نیچه که درونگرایند و «فرزاندان اندیشه». از سوی دیگر سرنوشت و شخصیت این دو زوج آنان را در نظر توماسمان دو قطب مخالف جلوه میدهد. مان، گوته و تولستوی را «اصحاب نعمت و اولیا» میخواند و برخوردار از سلامت و نیرو میشناسد؛ اما نیچه و داستایفسکی را «مصیبتزده» و گناهکار و بیمار میبیند. نویسنده در میدان جاذبه این دو قطب به گفته خود بیشتر مجذوب نیچه و داستایفسکی است: «در واقع حس ستایش و احترامم نسبت به آشنایان دوزخ، مذهبیون و بیماران بزرگ، بسیار عمیقتر است تا در قبال پسران روشنایی.» (ص87)
سجاد آیدنلو در «نقدی بر نقد چاپهای انتقادی شاهنامه» با اشاره به فواید نقد بر تصحیح شاهنامه آورده است: «دکتر خالقیمطلق و دو همکارشان، دکتر محمود امیدسالار (در تصحیحِ دفتر ششمِ چاپِ پیشین) و دکتر ابوالفضل خطیبی (در تصحیح دفتر هفتم)، تقریبا از همه امکانات (نسخههای مهم، منابعیِ جنبی، روشها و مبانی نظری) فعلا موجود برای تصحیح شاهنامه بهدرستی استفاده کردهاند و در بیشترِ ابیات به صورتِ نهایی و اصلی رسیدهاند اما دشواریها، مبهمات یا مواردِ بحثبرانگیزی نیز همچنان باقی است که فقط با بررسیهای چندباره شاهنامهپژوهان و تبادل/ تضاربِ آرا میتوان درباره آنها به نتیجه درست و روشنی که مورد اتفاق اغلب صاحبنظران باشد، رسید. از همین روی هر نقدی را که بر این تصحیح منقح نوشته میشود هم باید به فال نیک گرفت و هم به ارزیابیِ دقیقِ آن پرداخت تا مواردِ درست و نادرست بازشناخته شود.» (ص104)
«جادوی جنکشی»، بررسی داستانهای هوشنگ گلشیری به قلم مصطفی حسینی در سطوری از این نقد میخوانیم: «بازخوانی انتقادی آثار گلشیری جسارتآمیز است، زیرا پیشینه آثار او را باید، به وام از رولان بارت، از مقولة متون نویسنده ـ محور دانست. آثاری که به دلیلِ ابهام ذاتی و تودرتو بودن، دریابند و راه بُردن به لایههای زیرین معنائی آنها کار آسانی نیست. با این همه، نویسنده دلیرانه تن به آزمونی دشوار داده است. القصه، در جادویِ جنکُشی از کلیگوئیهای ژورنالیستی خبری نیست، بلکه نقدی است در معنی درست و دقیق کلمه که تحلیلی، مفید و آگاهیبخش است. خواننده در این اثر با منتقدِ متخصص بیغرض رو در روست که زیر و بَم ادبیات داستانی را به نیکی میشناسد.» (ص 129)
کتاب «ایران باستان در عصر هخامنشی» اثر مت واترز نیز مورد نقدی قرار گرفته که در بخشی از آن آمده است: «در این متن، اثری از جانبداری یونانی و غربی مشاهده نمیشود و مورخ با دیدگاه کاملا علمی و مستند بهتاریخ هخامنشی پرداخته است. واترز به دلیل تخصصی که در زمینه مطالعه متون یونانی کتیبههای سلطنتی، گلنوشتهها، وقایعنامههای بابلی و نامههای یافت شده در مصر دارد، توانسته به خوبی تاریخ هخامنشیان را بازسازی کند. همچنین پژوهشهای پیشین او درباره تاریخ ایلام نو و روی کار آمدن هخامنشیان، پژوهش او را غنی ساخته است.» (ص 132)
ذخیرهسازی اطلاعات در بانکهای اطلاعرسانی
جعفر شجاعکیهانی نیز در مطلب «نقد کتاب فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی» آورده است: «از ابتکارات مولف در اثر، ذکر شماری اصطلاحات است که دستورپژوهان فارسی متعرض آنها نشدهاند اما در توصیف زبانهای غربی به کار میروند در توصیف زبان فارسی کاربرد دارند و نیز مفاهیمی که در کتابهای دستور شرح شدهاند اما نامی برای آنها اختیار نشده یا نامی اختیار شده که مفهوم را نمیرساند.» (ص 134)
دکتر محسن جعفریمذهب در مطلب «بانک میراث ناپایدار ایرانشناسی» با اشاره به توجه حراجهای خصوصی میراث کهن مینویسد: «یکی از وظایف سازمانهای فرهنگی بهویژه در بخش ایرانشناسی و اسلامشناسی، شناسایی و گردآوری آثار مکتوب و ملموس ایرانی و اسلامی در کتابخانهها، آرشیوها، موزهها و مجموعههای عمومی و خصوصی جهان است تا یاور پژوهشگران عرصه ایرانشناسی و اسلامشناسی باشد. اطلاعات علمی این آثار پس از کاتالوگشدن و انتشار کاغذی یا مجازی، باید تهیه در بانکهای اطلاعرسانی سازمان ذخیره، سازماندهی، و اطلاعرسانی شود. بخشی از اینگونه آثار ناپایدار و میرا هستند و کمی پس از تولید، از عرصه اطلاعرسانی خارج میگردند و معلوم نیست چه زمانی به عرصه اطلاعرسانی بازگردند.» (ص 172)
نظر شما