فرهود صفرزاده، نویسنده کتاب «چرخ بیآیین» و «باد خزان» در توضیح انتخاب شخصیتهایی که راجع به آنان نوشته، میگوید: اگر امروز میتوانیم در آثار مکتوب به بعضی از اهالی موسیقی بپردازیم و به برخی دیگر نه، دلیلی بر ارزشگذاری این افراد نیست بلکه دلیل بر خوشاقبالی یا بداقبالی آنهاست.
انگیزه شما از تألیف دو کتاب «چرخ بیآیین» و «باد خزان» در فضای امروز موسیقی ایران، چه بوده است؟
درباره این دو کتاب و بهطورکلی مجموعه زمرد در نشر فنجان، باید گفت، زمانی که مطالعات تاریخ موسیقی داشتم، موضوعی که خیلی فکرم را به خود مشغول کرد و الان هم ذهنم را درگیر کرده است؛ این بود که ما در ایران کتابهای مرجع درباره تاریخ موسیقی ایران نداریم. کتابهای موجود با همت شخصی افراد و با نگاه و نظری که در دوره خودشان داشتهاند، نوشته شده است. همینجا میخواهم به خدمات و کارهای مرحوم روحالله خالقی اشارهای کنم. واقعاً من نمیدانم اگر ایشان کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» را ننوشته بودند، ما الان چه منبع و مأخذ قابلاعتماد و اعتنایی در موسیقی ایران داشتیم؟ کتابهایی که پس از انتشار این اثر، نوشته شدند «سرگذشت موسیقی ایران» را مبنای کار خودشان قرار دادند. مرحوم خالقی در خاطراتش به این نکته اشاره کرده که در حمام زیرزمین منزل خود، فرشی پهن میکرد و در اوقات فراغت کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» را مینوشت. جالبتر این است که ایشان از فروش کتاب هم ناراضی نبوده و در نامهای به آقای محمدحسن عذاری، از نوازندگان تار در تبریز، نوشته است: «کتاب من که فروش نرفته است، امیدوارم اگر شما کتاب مینویسید، فروش داشته باشد.» همیشه دغدغه فکری من این بوده که بتوانم کتابهایی بنویسم که هم قابل استناد باشند و هم چیزی بر گفتههای پیشینیان اضافه کنند، نه اینکه تکرار حرفهای گذشته باشند. در این مسیر بیشتر تمرکزم بر روی افراد بهویژه دوره قاجار بوده است. مدیران انتشارات فنجان به من گفتند که میخواهند مجموعهای درباره شخصیتهای تأثیرگذار موسیقی منتشر کنند. برای هر کتاب از این مجموعه هم استانداردهایی از نظر تعداد صفحه، نحوه پرداختن به افراد، نحوه نگارش و در مجموع استانداردهای خاص خود را داشتند. موضوع را با من مطرح کردند و در این مورد رایزنی کردیم. از بخت خوب هم مشغولیت ذهنی خودم انجام این کار بود و هم یک ناشر میخواست این کار را انجام دهد و به سراغ من آمد. با هم به توافق رسیدیم که این کار را شروع کنیم. با عارف قزوینی و درویش خان شروع کردیم و انشاءالله این کار را با دیگر شخصیتها ادامه خواهیم داد.
معیارهای نشری که گفتید برای پرداختن به شخصیتها چه بود؟
معیار آنها این بود که بتوانیم مطلبهای نویی درباره شخصی که در موردش نوشته میشود، پیدا کنیم و بیاوریم و با ارجاعات آنها را مطرح کنیم. بیشتر دوست داشتند کتابها به شیوه دائرةالمعارفی نوشته شود. البته نه دائرةالمعارفی صرف، ولی میخواستند کتاب با ارجاع و با ذکر منبع و مأخذ باشد، نه اینکه شکل داستانی به خود بگیرد. البته من هم روی آن مُصر بودم. شاید در جزئیات، نکات دیگری را مدنظر داشتم اما سرانجام به یک توافق رسیدیم و نتیجه کار به شکلی درآمد که الان دست خوانندگان است.
چرا به سراغ درویش خان و عارف قزوینی رفتید؟ در انتخاب شخصیتها معیار و ملاک خاصی وجود داشت؟
وقتی کتاب درویش خان منتشر شد یکی از دوستان اهل موسیقی به من گفت که «فلانی در مورد درویش خان کتاب نوشتید اما درباره استادش، میرزا عبدالله چیزی ننوشتید. حق این بود که اول درباره میرزا عبدالله نوشته شود.» من به او گفتم که «متأسفانه ما آنقدر فقر منابع و مآخذ در تاریخ موسیقی ایران داریم که نمیتوانیم درباره کسانی که دوست داریم، کتاب بنویسیم. ما میتوانیم در مورد کسانی بنویسیم که حداقل منابع و مآخذی درباره آنها داریم.» برای این دوست این مثال را زدم که «من با دوستم، علی صمدپور کاری درباره علیاکبر شیدا انجام میدادیم. وقتی آمدم نوشتن درباره زندگی علیاکبر شیدا را آغاز کنم و تمام منابع و مآخذی که به آنها دسترسی داشتم را دیدم، حداکثر چهار، پنج صفحه شد.» وقتی در مورد علیاکبر شیدا کتابی نوشته نمیشود، چیزی از اهمیت او کم نمیکند. این مسئله از شوربختی علیاکبر شیدا بوده که چیزی از او در منابع و مآخذ نمانده است تا بتوانیم در مورد او کتاب بنویسیم. هر چه قدر که گشتیم بیش از چهار، پنج صفحه نتوانستیم جمعآوری کنیم. میرزا عبدالله هم جزو این دسته است. یعنی با همه بزرگی و استادی و حقی که بر گردن شاگردانش از جمله درویش خان دارد، متأسفانه اگر ما بخواهیم درباره میرزا عبدالله مطلبی بنویسیم نهایتاً همان چهار، پنج صفحه را بتوانیم جمعآوری کنیم نه بیشتر. البته من همان چهار، پنج صفحه را هم بعید میدانم. اگر به بعضی از اهل موسیقی میتوانیم بپردازیم و به برخی دیگر نمیتوانیم، دلیلی بر ارزشگذاری این افراد نیست بلکه دلیل بر خوشاقبالی یا بداقبالی آنهاست که راجع به آنها چیزی مانده است یا خیر.
از چه منابع و مآخذی استفاده کردید تا حرفی نو درباره درویش خان و عارف قزوینی بزنید؟
بیشترین تکیه من بر روزنامهها و مطبوعات بود. ما در حال حاضر مطمئن هستیم که کتابهای تاریخی تا اینجایی که در عرصه موسیقی منتشر شده را داریم، آنها را خواندهایم و میدانیم که کتاب جدیدی کشف نخواهد شد. بنابراین نمیتوانیم بگوییم کتابی پیدا میشود و میتوانیم فلان مطالب جدید را از آن پیدا کنیم. تنها چیزی که میتوانیم روی آن تمرکز داشته باشیم و مطالب جدیدی از درون آنها پیدا کنیم، مطبوعات و نشریات هستند. در این دو کتاب بهخصوص در کتاب «باد خزان» این موضوع کاملاً به چشم میخورد چون رفاقتی که درویش خان با مدیر روزنامه «ناهید» و ارادتی که مدیر این روزنامه یعنی میرزا ابراهیمخان ناهید نسبت به درویش خان داشته، باعث شده که بعد از فوت درویش خان، آنها چند شماره ویژه درباره درویش خان مطلب منتشر کنند. حتی یک طرح درباره تشییع جنازه او چاپ کرده بودند که متأسفانه ما نتوانستیم آن را به خاطر مسائل فنی، در کتاب بیاوریم. مسئولان روزنامه با انتشار این طرح از رجال دولتی انتقاد کرده بودند که چرا در تشییعجنازه حاضر نشدند و به آنها نقد وارد کرده بودند. آن شمارههای «ناهید» اطلاعات خیلی دستاول و بکری به ما داد. از بین کتابهای غیر موسیقایی هم مثلاً در خاطرات عباسقلی گلشائیان، اطلاعات خیلی ناب و بکری راجع به درویش خان پیدا کردیم. این مسائل باعث شد که بتوانیم این جسارت را به خودمان بدهیم که در مورد درویش خان کتاب بنویسیم و بتوانیم چیزی بر نوشتههای گذشتگان اضافه کنیم.
ظاهرا اوضاع کتاب آن هم در میان اهالی موسیقی چندان به سامان نیست؛ از حضور در عرصه مکتوب موسیقی پشیمان نیستید؟
در گذشته، بخش تولید آثار مکتوب جذابیت چندانی برای اهالی موسیقی نداشته است، چه از بابت کیفیت چاپ و نحوه عرضه و چه از نظر نوشتن و محتوای کتابها. البته همه این موارد نه تنها مرا دلسرد نمیکند بلکه اتفاقاً به من انگیزه بیشتری برای نوشتن میدهد تا بتوانم تمام سعیم را به کار بگیریم تا کتاب را از نظر محتوایی، مستند و قابلاعتماد بنویسم. در این صورت خواننده با اعتماد کتاب را میخواند اینکه ناشر نیز تمام هموغم خود را روی این موضوع بگذارد که کتابی بدون غلط چاپی، با ظاهری شکیل و چشمنواز چاپ کند، خواننده را متوجه مسئولیتپذیری ناشر خواهد کرد. امروز خوشبختانه بنا به همین تلاشها میبینیم که سطح مطالعه نسل جوان موسیقی خیلی بهتر شده است. به نظر من با گسترش دانشگاهها و مراکز آکادمیک، رغبت به مطالعه نسبت به نسلهای گذشته بیشتر و بهتر شده است. این مسئله برای من انگیزه مثبتی میشود که به سهم خودم، بیشتر وقت بگذارم تا بتوانم کارها را به سرانجام برسانم تا اهالی موسیقی هم با کتاب بیشتر آشتی کنند و وضعیتی که در گذشته داشتیم، بهتر شود.
انتشار کتابهای موسیقی، گاه حاشیههایی به دنبال داشته است، نمونهاش هم انتشار کتاب «خسرو خوبان» و «آوای مهرآیین» بود که اولی درباره محمدرضا شجریان نوشته شد و دومی درباره مرحوم مشکاتیان. نسبت به کتابهای شما هم واکنشهایی صورت گرفت یا نه؟
خوشبختانه من تا امروز، چنین واکنشهایی نداشتم و فکر میکنم در آینده هم نخواهم داشت چون من اصلاً با زندهها کاری ندارم (خنده). من هم همیشه این موارد را دیده و شنیدهام و از آنها درس گرفتهام. هر چیزی که نوشتهام، درباره کسانی بوده که درگذشتهاند. البته درگذشت شخصیت هنری، تنها ملاک من برای نوشتن نیست. آن شخصیت باید ارزش نوشتن هم داشته و هنرمند ارجمندی باشد. از تاریخ درگذشت او هم مدتزمانی گذشته و دعواها تمام شده باشد تا ما راحت بتوانیم درباره او قلم بزنیم. این را هم بگویم که بیشتر درباره موسیقی دوره قاجار مینویسم. حتی به نوشتن درباره دوره پهلوی هم تمایلی ندارم. فکر میکنم که در همان دوره قاجار خیلی کارهای نکرده وجود دارد که من اگر بخشی از آنها را انجام دهم به نظر خودم کار بزرگی کردهام، چه برسد به دورههای دیگر. آنهایی که در موسیقی دوره پهلوی بهخصوص دوره دوم و یا بعد از انقلاب مینویسند با این مشکلات و این درگیریها دستبهگریبان هستند و چارهای هم برای آن نیست چون ظاهراً در همه جا این مسائل وجود دارد، اصلاً ربطی به هنر و موسیقی هم ندارد. ذات آدمی این است که وقتی ببیند درباره همصنفش و همکارش چیزی نوشته میشود یا کاری صورت میگیرد، واکنش نشان میدهد. خوشبختانه تا حالا چنین واکنشی نصیب من نشده است.
شما در کتابهایتان درباره کسانی نوشتهاید که در گذشته دورتری از دوران انقلاب قرار دارند. اما تاریخ بُریدهبُریده نیست و موسیقی امروز ایران نیز همچنان از نگاه فقهی برخی علما، محل مناقشاتی است. به نظر شما نوشتن از تاریخ موسیقی این سرزمین چگونه باید باشد که بیآنکه تاریخ نوشته شده خدشهدار شود، از مراحل کسب مجوز عبور کند؟
من فکر میکنم یا ما در ایران درباره ممیزی، قانون و قاعده نوشتهشدهای نداریم یا اگر قانونی هم وجود دارد گاه به آن سلیقهای عمل میشود. شاید بخت و اقبال نویسنده در اینکه چگونه با او رفتار میشود، تعیینکننده باشد. گاهی بحث اعمالنظر شخصیِ بررس مطرح است. به عنوان مثال سال ۱۳۸۹[دولت دهم]، انتشارات سوره یک کتاب چاپ کرد که در آن تصویر آوازهخوانی آمده بود ولی یکی از دوستان ما کتابی را برای چاپ داده بود اما به او گفته بودند باید عکس حذف شود، در حالی که عکس تصویری از همان خانم بود. چاپ کتاب انتشارات سوره با درخواست چاپ دوست ما در همان سال ۱۳۸۹، فاصله زمانی خیلی کمی داشت. یعنی یکی دو ماه پیش از آنکه ایشان کتاب را برای دریافت مجوز داده بود، کتاب مذکور با همان عکس چاپ شده بود. ایشان همان کتاب را برده و گفته بود چطور است شما به این کتاب مجوز دادهاید ولی به کتاب من مجوز نمیدهید؟ آنها هم در جواب گفته بودند در آن کتاب نظرشان این بوده ولی بررس کتاب شما نظر دیگری دارد. در نهایت هم قبول نکردند و دوست من هم از چاپ عکس منصرف شد. این موضوع نشان میدهد که گاه در بررسیهای کتاب، اعمال سلیقه هم وجود دارد و آنچه به عنوان قواعد ابلاغ میشود به شکل کلی است، بنابراین در اجرا ممکن است کسی اهل تسامح و مدارا باشد ولی فرد دیگری سختگیر باشد. همانطور که گفتم این دیگر به شانس و اقبال آن نویسنده بستگی دارد.
گفتوگو از خبرنگار حوزه هنر و رسانه؛ علی نامجو
نظر شما