دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۰
طباطبایی مدعی تبیین تاریخ ایران است اما آن را درست فهم نمی‌کند

داریوش رحمانیان در دومین هم‌اندیشی باب اندیشه‌های دکتر سید جواد طباطبایی گفت: طباطبایی مدعی تبیین تاریخ ایران است اما حواسش نیست که تک عامل بینانه نمی‌شود تاریخ یک جامعه و منطق تحولات آن را فهم کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)  هم‌اندیشی دوم در باب اندیشه‌های دکتر سید جواد طباطبایی با محوریت کتاب «خواجه نظام الملک طوسی و تدوام فرهنگی ایران» یکشنبه (20 فروردین‌ماه) در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

داریوش رحمانیان در بخشی از این نشست با اشاره به اینکه باید فرهنگ نقد و گفتگو را در ایران پدید بیاوریم، گفت: باید نقدپذیری، نقد گفتن و ادب نقد را پدید بیاوریم و این هم به صورت تدریجی است و متاسفانه ما در این زمینه بسیار ضعیف هستیم.

وی ادامه داد: من شاگرد طباطبایی بودم اما به ایشان نقد دارم. در آن زمان که من شاگرد وی بودم تنها کتاب ایشان که منتشر شده بود «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه‌ سیاسی در ایران» بود، من سال‌های بسیار طولانی با پروژه طباطبایی درگیر بودم.

استاد تاریخ دانشگاه تهران افزود: طباطبایی در زمان نوشتن این نسخه ۵۱ سال داشته و همان‌طور که می‌دانید متون زندگی دارند و طباطبایی جزو متفکران صاحب پروژه و برنامه ما است. ما دو گونه متفکر داریم افرادی که دستگاه فکری ندارند مانند ژیژک و افرادی که دستگاه فکری دارند مانند گادامر. طباطبایی در رابطه با پروژه‌اش آثار متفاوت نوشته و نقد او فقط با نقد یک اثر ممکن نیست. اگر بخواهیم این کتاب را نقد بکنیم باید این کتاب را در رابطه با آثار دیگر ایشان نقادی کرد چرا که اینها به صورت زنجیره‌ای به هم پیوسته‌اند.

وی با بیان اینکه مسئله طباطبایی، ایران است و تمام هدف تاملات او به تعبیر خود ایشان تامل فیلسوفانه درباره مسئله‌ای به نام ایران است و برای این تامل دنبال تجهیزات روشی و مفهومی است، گفت: از این بابت او متفکری است که هدفش تاسیس نظریه‌ای مدرن برای فهم ایران آن هم به شکل تاریخی است. تمام آثار دکتر طباطبایی حکایت از خلاء، بن بست و ... دارد. بارها در همین کتاب به وضعیت سست تاریخ‌نگاری و فلسفه در ایران اشاره می‌کند و خودش اقرار می‌کند که من در حد توانم تلاش می‌کنم که نظریه‌ای را مطرح کنم اما بارها اشاره می‌کند که وضعیت علوم انسانی به گونه‌ای است که به من اجازه بیشتر نمی‌دهد.

رحمانیان تاکید کرد: بنابراین طباطبایی به وضعیت علوم انسانی در ایران یک نگاه آسیب شناسی دارد که بسیار مهم است. در کتاب خواجه نظام الملک دغدغه ایشان این است مفهوم‌هایی بسازد که منجر به ایجاد چهارچوب نظری برای تدوین یک نظریه عمومی و فراگیر برای تاریخ شود. تاثیرپذیری او از ذهنیت برخی از شهرشناسان در برخی قسمت‌ها مشهود است اما وابستگی نیست و اسیر آن قالب‌ها و دوگانگی سازی‌ها نیست.

استاد تاریخ دانشگاه تهران با اشاره به اینکه شرق‌شناسان بومی، شرق شناسان وطنی اصطلاحاتی است که من برای برخی از اندیشمندان ایران به‌کار می‌برم، گفت: برخی نظریه‌پردازانی داریم که اسیر ذهنیت شرق‌شناختی‌اند یعنی دوگانه شرق و غرب را به مثابه جوهر نگاه می‌کنند و می‌پذیرند. یکی از این شرق‌شناسان بومی کاتوزیان است. تاریخ ایران در روایت کاتوزیان یک کل یک تکه است و هیچ تفاوت‌هایی بین دوره‌های مختلف دیده نمی‌شود در صورتی که طباطبایی این گونه نیست.

به گفته رحمانیان، طباطبایی کوششی در درون ایران دارد. طباطبایی مفهوم استمرار ایران که شرق‌شناسان به‌وجود می‌آورند را به وام می‌گیرد و از آن استفاده می‌کند.

وی با بیان اینکه یکی از مفاهیم کلیدی پروژه دکتر طباطبایی تداوم در ایران است، توضیح داد: طباطبایی به درستی می‌گوید که شرق‌شناسان از آنجایی که حوزه مطالعه‌شان از زبان و ادبیات شکل گرفته استمرار تاریخ را هم متاثر از زبان و ادبیات می‌دانند. بعد از آن به کربن می‌رسد. استمرار و پیوستگی به روایت کربن از فلسفه است نه زبان‌شناسی. به سخن دیگر کربن مطالعه شرق‌شناسان را تکمیل می‌کند. طباطبایی معتقد است استمرار ایران در بعد اندیشه سیاسی ایرانشهری مغفول مانده است و این پیام محوری این کتاب و کتاب‌های دیگر طباطبایی است. اما این سخن به اینجا ختم نمی‌شود طباطبایی می‌گوید اگر بخواهیم در راه تدوین نظریه‌ای برای فهم منطق و تحولات ایران گام برداریم شرطش این است که متون ادب فارسی را در حوزه تتبعات ادبی ببریم و کوشش کنیم جوهر اندیشه آن‌ها را به‌ویژه در بعد اندیشه سیاسی دریابیم.

رحمانیان با بیان اینکه در ایران منطق پژوهش درباره متون نداریم گفت: متاسفانه ما در روش‌ها و چهارچوب‌های متن پژوهشی بسیار ضعیف هستیم. در تحقیقات مربوط به تاریخ اندیشه هم بسیار ضعیف هستیم و می‌توان گفت اصلا آن را نداریم. دکتر طباطبایی ادعایش این است که می‌خواهد تاریخ اندیشه بنویسد اما آیا ایشان روش و مقدمات این کار را دارد؟ در تاریخ‌نویسی ما یک ژانر به‌نام تاریخ فکری داریم که خود تاریخ موضوع آن است و متاسفانه در ایران آن را نداریم همانند آنکه تاریخ اجتماعی نداریم. این ضعف، ضعف طباطبایی نیست بلکه ضعف علم در ایران است و مهمترین از همه این است که ما تاریخ مفهومی در ایران نداریم.

استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: ما نسبت به کارگرفتن مفاهیم دقت نمی‌کنیم و به همین دلیل دچار یک مشکل به  نام زمان پریشی می‌شویم البته من در این تردید ندارم که می‌شود وحدت ملی، وحدت سرزمینی و... به‌کار برد اما اینکه بگوییم آرمان خواجه نظام الملک وحدت سرزمینی بوده به نظرم درست نیست. فردوسی یکی از عجایب تاریخ بشریت است اما تردید دارم که بگویم خواجه آرمانش وحدت سرزمینی ایران بوده است. البته طباطبایی این را نمی‌گوید و هدف کتاب این است که بگوید خواجه نظام‌الملک آگاه شده بود که بازگشت ناممکن است. اینجا یکی از نقدهایی است که من به ایشان دارم. طباطبایی به شدت تاریخ را هگلی می‌بیند. 

به گفته رحمانیان، کتاب «سیاست نامه» بیانگر این است که بازگشت به آن آرمانشهر ناممکن است. اینجاست که ایشان مفهوم وجدان نگون‌بخت ایرانی را ساخته و معتقد است که ما باید بر اساس این نظریه منطق تحول ایران را بسازیم و جز این راهی نداریم که عملا وارد بحث تاریخ اخلاقی شده است. 

وی ادامه داد: طباطبایی می‌گوید راه برون‌رفت ما از این وضعیت این است که بر اساس پدیدارشناسی روح هگلی این وضعیت را فهم و علاج کنیم. ایشان در واقع تاریخ را بنا بر مفروضات اندیشه فهم می‌کند و بر این اساس که عقیده دارد و تاسیس یک اندیشه جدید را راه برون رفت از این وضعیت نشان می‌دهد، در واقع طباطبایی در اینجا به عنوان یک منجی است و معتقد است که راه را من پیدا کرده‌ام. ادعاهای دکتر طباطبایی من را به یاد افرادی می‌اندازد که به‌دنبال علت‌العلل برای تاریخ ایران هستند.

این استاد دانشگاه در پایان گفت: طباطبایی مدعی تبیین تاریخ ایران است اما حواسش نیست که تک عامل بینانه نمی‌شود تاریخ یک جامعه و منطق تحولات آن را فهم کرد. من معتقدم که ما باید منطق دوره مندی تاریخ‌مان را اصلاح و نو بکنیم و بر اساس تاریخ اجتماعی، اقتصادی و ... آن را دوره‌بندی کنیم. من دوگانه ایران بعد از اسلام و قبل از اسلام را قبول ندارم و آن را کافی نمی‌دانم بلکه دوره خاندانی ایران و دوره قبیله‌ای تاریخ ایران را بهتر می‌بینم. پس بنابراین طبق این فرض اعتقاد ندارم که دوره تاریخ باستانی یا تاریخ خاندانی ما با سامانیان تمام می‌شود بلکه آخر تاریخ باستان پایان سلجوقیان است و دوره بعدی تاریخ و قبیله‌ای ما آغاز می‌شود. آقای طباطبایی به دلیل اینکه هگلی به تاریخ نگاه می‌کند راه را بر خود بسته است هرچند به این دیدگاه نزدیک شده است. 

طباطبایی مقید به ادب گفتگو نیست
حسین سراج‌زاده، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز در این نشست با بیان اینکه انحطاط و علل عقب‌ماندگی ایران برای اندیشه‌ورزی از دوره مشروطه به بعد مهم بوده گفت: از این دوره تاکنون مباحث زیادی در این‌باره مطرح شده و از دهه 50 به بعد متفکرانی چون شایگان، آل‌احمد، نراقی، کاتوزیان، سروش، توسلی و ... در این باره فکر و نظریه‌پردازی کردند.
 
وی ادامه داد: این متفکران در پاره‌ای از موارد با یکدیگر تفاوت‌های جدی داشتند به طور مثال اغلب آنها تفاوت‌های رشته‌‌ای داشته و با توجه به حوزه تخصصی خود به این موضوع نگاه کرده‌اند و از سوی دیگر گاهی تفاوت‌های آنها ناشی از دیدگاه فلسفی و مشرب فکری آنها بوده است.
 
به گفته این استاد دانشگاه، اغلب این متفکران ذیل نظام اندیشه‌ای مغرب‌زمین مباحث خود را طرح کردند و باوجود نقدهای جدی آنها به یکدیگر نباید از تلاش‌ها و مجاهدت‌های فکری این افراد برای پاسخ‌دادن به دلایل توسعه‌نیافتگی جامعه ایران چشم پوشید.
 
سراج‌زاده با اشاره به دغدغه مشترک تمامی این متفکران یادآور شد: اعتلای جامعه ایران و مسایل مبتلابه آن وجه مشترک اغلب این متفکران بوده و انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز از سه سال گذشته تاکنون 2 پروژه را در این راستا دنبال کرده که نخست برگزاری سلسله سمینارهای جامعه‌شناسان و جامعه ایرانی است و دیگری پروژه مشترکی بوده که با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با هدف برگزاری هم‌اندیشی‌های متعدد برگزار شده است.
 
این استاد جامعه‌شناسی در ادامه سخنانش به تلاش‌های سیدجواد طباطبایی در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی به شهادت کارها و آثارش یکی از افراد پرکار و جدی در این عرصه فارغ از داوری‌ها و قضاوت‌های دیگران بوده است. در نقد و بررسی آثار او همواره باید به یاد داشته باشیم که ادب گفتگو را رعایت کنیم چرا که گاهی مشاهده می‌کنیم که خود ایشان در نقد آراء و نظرات رقبایش چندان مقید به ادب گفتگو نیست.
 
سراج‌زاده درباره سخنان افرادی که از امتناع اندیشه، فکر فلسفی و انحطاط آن در دوره کنونی سخن می‌گویند گفت: کسانی که این مباحث را مطرح می‌کنند گویی قرار است نظام اندیشه‌ای را ارایه کنند تا دیگران هم در این نظام فکر کنند. در حالی که اینگونه نباید با موضوع تفکر برخورد کرد چون بازتاب واقعیت اندیشه در جامعه ایران نبوده و برای ما هم مفید نیست.
 
به گفته وی، جامعه ایران با همه ظرفیت‌هایش اعم از سنتی و مدرن متفکرانی داشته که آموزه‌های خود را از همین نظام‌ها گرفته‌اند بنابراین همواره جریان اندیشه براساس مسایل مبتلابه جامعه ایران پس از مشروطه به بعد وجود داشته و این مسیر رو به رشد بوده است اما اینکه بگوییم اینها اندیشه نیستند و باید دیگران در دستگاه فکری خواست ما بیندیشند غلط است. این موضوع درباره جامعه‌شناسی اسلامی هم مصداق دارد و ما نباید انتظار این را داشته باشیم که همه در یک دستگاه فکری خاص بیندیشند چرا که همواره با تنوع اندیشه‌ها روبه‌رو هستیم.
 
طباطبایی و تاریخ‌نویسی در اندیشه‌ سیاسی
رحیم محمدی در ادامه این مراسم سخنرانی خود با موضوع «از اندیشه سیاسی تا اندیشه اجتماعی» را ارایه کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی پیش از کتاب «خواجه نظام‌الملک» کتاب «درآمدی فلسفی در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را نگاشته و این دو کتاب مکمل یکدیگر هستند.
 
وی با اشاره به پروژه کاری خود درباره تجدد و مفاهیم کلیدی در آن شامل تحول، استقرار و تجدد جامعه ایرانی افزود: زمانی که سیدجواد طباطبایی کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را به ما تدریس می‌کرد این پرسش به صورت مبهم در ذهن ما بود که سخنان طباطبایی اگر اندیشه اجتماعی است پس اندیشه سیاسی چیست؟
 
وی ادامه داد: خواجه نظام‌الملک در مرحله‌ای از تاریخ ایران واقع شده که قبل از او متفکران بزرگی در ایران مانند خوارزمی، ابونصر فارابی، ابوالحسن عامری نیشابوری، ابن‌سینا و ... درباره مفهوم ایران‌زمین سخن گفته بودند. من زمانی که کتاب طباطبایی را مطالعه کردم به پرسش‌هایی رسیدم مانند اینکه نظام‌الملک چقدر توانسته روایت صحیحی از اندیشه سیاسی در ایران ارایه کند؟
 
این مدرس جامعه‌شناسی در پاسخ به این سوال گفت: از سوی دیگر این سوال هم مطرح می‌شود که چه تفاوتی بین ابن‌خلدون و خواجه نظام‌الملک وجود دارد همانطور که پیشتر هم گفتم ابن‌خلدون نسبتی با ایران ندارد اما طباطبایی به این موضوع التفاتی ندارد این در حالی است که خواجه نظام‌الملک از میان اندیشه، زبان و فکر ایرانی بیرون آمده است.
 
محمدی با طرح سوال دیگری مبنی بر اینکه اهمیت و جدی بودن اندیشه سیاسی خواجه نظام‌الملک چقدر بوده و تعامل او با معاصران خویش چگونه بوده است، گفت: زمانی خواجه نظام‌الملک کتاب سیاست‌نامه را می‌نویسد که در تاریخ ایران سستی و فطرت آغاز شده و نگارش این کتاب هم نمی‌تواند کاری را از پیش برده و در نهایت حمله مغولان رخ می‌دهد بنابراین همزمان با آغاز اندیشیدن خواجه‌نظام الملک به سیرت پادشاهان ایرانی سستی در تاریخ سیاست ایران آغاز شده است.
 
به گفته وی، نظام‌الملک بین دستگاه فکری خلیفگی و شاه‌آرمانی ایستاده بود. آنگونه که فردوسی از امتزاج سه عنصر ترکی، تازی و ایرانی حرف می‌زند و به بحران در ایران اشاره می‌کند خواجه نظام‌الملک این سه عنصر را تثبیت می‌کند. این در حالی است که چنین موضوعی در تحلیل طباطبایی وجود ندارد.
 
وی در بخش پایانی سخنانش گفت: در حالی که فردوسی به جداسازی و بحران فکر می‌کرد خواجه نظام‌الملک به تلفیق و ترکیب می‌اندیشد و این مباحث در تحلیل‌های سیدجواد طباطبایی مغفول است چرا که او بیشتر به دنبال این است که تاریخ‌نویسی در اندیشه‌ سیاسی را انجام دهد.

خواجه نظام‌الملک از نهاد قدرت دفاع می‌کند
قاسم پورحسن نیز در بخش دیگری از این نشست با اشاره به اینکه نمی‌توان خواجه نظام الملک را بدون بررسی مذهب شافعی و در مقابل آن کندری مطالعه کرد گفت: بنابراین بررسی دقیق تحولات سیاسی اجتماعی ایران از برآمدن ساسانیان تا کوچ سلجوقیان به آناتولی و ... همگی را باید در شرایط و مختصات زمان خود و با در نظر گرفتن مذاهب آن دوره مطالعه کرد. به انضمام اینکه خواجه سیرالملوک را در ابتدای صدراتش نمی‌نویسد بلکه آن را در پایان صدراتش می‌نویسد.

وی افزود: کتاب سیرالملوک با دیدگاه سید جواد طباطبایی از آن حیث که از ایران شهری دفاع می‌کند اهمیت دارد اما سوال این است که طباطبایی چگونه به این نتیجه می‌رسد؟ از کتاب سیرالملوک این نتیجه حاصل نمی‌شود و از تمام کتاب، مذهب شافعی بیرون می‌آید و تنها بخش چهار و پنج است که درباره ایران یعنی عدالت و دادگری صحبت می‌کند. بنابراین از کتاب نظریه ایران شهری استخراج نمی‌شود. 

استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: ما اگر تحلیل درستی از وزیران ایران داشته باشیم می‌بینیم که به طور کلی آنها معتقدند که با حمله اعراب نهاد دولت از بین رفت. خواجه نظام در هیچ جا از پادشاه ستایش نمی‌کند بلکه حتی بد و بیراه هم می‌گوید و در واقع او از یک بنیادی دفاع می‌کند. همچنین نظریه دادگری به همراه اخلاق در اثر خواجه نظام بسیار مهم است. مسئله‌ای که خواجه نظام را از دیگران متمایز می‌کند این است که در ایران بعد از اشعریان مناظره مذهبی ترویج پیدا کند که در دوره اول به صورت خونین و در دوره‌های بعدی به صورت مسالمت آمیز است. دغدغه خواجه نظام وحدت سرزمینی است.

پورحسن با بیان اینکه این تصور که خواجه به‌دنبال حفظ قدرت یا پادشاهی است، فهم درستی نیست یادآور شد: البته این فهم نادرستی است که درباره غزالی هم داریم یعنی دغدغه خواجه تثبیت قدرت ترکان نیست بلکه دغدغه آن وحدت سرزمینی است. خواجه در تمام ۱۲ نظامیه مسئله محوری‌اش فقه شافعی است. 

وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه خواجه نظام به خلیفه نمی‌اندیشد و اصلا دغدغه او خلیفه یا علیه خلیفه نوشتن نیست، اظهار کرد: خواجه نظام می‌خواهد یک حکومت ایرانی بنیان بگذارد، پس این سخن که فیلسوفان دغدغه سیاسی داشتند ناکارآمد بود و فهم درستی نیست. به فرض مثال فارابی در پرتو نقدهای بنیادینی که به خلافت دارد در آرمان شهرش به یک اندیشه سیاسی می‌پردازد. همچنین بدین صورت هم نیست که حجم انبوهی از نوشته‌های ما سیاست نامه نویسی است و اینها رهزن است. خواجه حقیقتا به‌دنبال دفاع از مذهب شافعی است.

استاد دانشگاه علامه طباطبایی به دیدگاه‌های الجابری اشاره کرد و گفت: الجابری هم می‌گوید که اگر ما بخواهیم از انحطاط بیرون بیاییم فقط با مکتب شافعی است.

وی در پایان گفت: دفاع از ایران لزوما به معنی بازگشت به نظریه ایران شهری نیست. اساسا خواجه نظام‌الملک ترک بودن سلجوقیان را به هیچ و آنها را به استخدام می‌گیرد و به همین دلیل است که مهمتر از ملک شاه است اما اگر ما بخواهیم خواجه را به درستی بفهمیم باید ۵۰ باب کتاب آن را سنخ‌شناسی کنیم و به همین سبب دفاع او از حکومت دفاع از شخص پادشاه نیست بلکه دفاع از نهاد قدرت است. ما یک بار دیگر باید خواجه را بخوانیم. متاسفانه ما همواره خواجه و غزالی را در سایه ابن سینا و حکومت ترکان خوانده‌ایم که سبب شده است خوانشمان درست نباشد.

انتحال نظری در کتاب «خواجه نظام الملک طوسی و تدوام فرهنگی ایران»
حسن محدثی نیز در این نشست سخنرانی خود را با موضوع «اندیشه اسطوره‌ای ایرانی به منزله فرزانگی ایران» ارایه کرد و گفت: در مطالعه و بررسی هر اثری ما انتظارات اولیه‌ای داریم؛ درباره کتاب «خواجه نظام‌الملک و تداوم فرهنگی در ایران» اگرچه در مقایسه با کتاب «ابن‌خلدون و علوم اجتماعی» نگارش اثر بهتر است اما انتظارات اولیه از این تحقیق برآورده نشده است.
 
وی ادامه داد: معمولاً محققان بزرگ برای تبیین پروژه در ابتدا موضوع، مفاهیم و مساله تحقیق را تعریف کرده و سپس رویکرد نظری را مشخص و به سراغ تبیین پدیده می‌روند. اما هیچ یک از این انتظارات پس از مطالعه کتاب سیدجواد طباطبایی برآورده نمی‌شود. بدین معنی که مخاطب باید خودش تلاش کند تا از لابه‌لای کتاب مفاهیم مدنظر نویسنده را کشف کند. یکی از مفاهیم کلیدی در این کتاب «تداوم فرهنگی» است اما منظور نویسنده هیچگاه در کتاب درباره اینکه تداوم فرهنگی چه چیزی است بیان نمی‌شود. یکی دیگر از مفاهیمی که در کتاب بسیار تکرار می‌شود مفهوم «اندیشه سیاسی ایرانشهری» است اما درباره این مفهوم هم هیچ توضیحی داده نمی‌شود.
 
وی افزود: طباطبایی در کتاب از نیروی پایدار ایرانیان سخن می‌گوید اما مشخص نیست که اساساً این نیروها چه کسانی یا چه جریاناتی هستند؟ مفهوم فرزانگی ایران نیز یکی دیگر از مفاهیم کلیدی کتاب است و البته مایه خوشحالی است که بدانیم ایرانیان فرزانگی داشتند و می‌توانستند از میراث آن استفاده کنند اما نویسنده هیچ تعریف و معیاری برای تعریف فرزانگی ارایه نمی‌دهد.
 
این مدرس جامعه‌شناسی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه در کتاب «خواجه نظام‌الملک و تداوم فرهنگی آن» هیچ بحثی از مبانی نظری نویسنده نمی‌شود، افزود: تنها در کتاب تمرکز بر سوانح زندگی خواجه نظام‌الملک است و مشخص نمی‌شود که نسبت آن با اندیشه و عمل او چیست؟ مخاطب در کتاب مجبور است خودش بنیاد نظری نویسنده را کشف کند! بنابراین به نظر می‌آید که آثار ایشان فرسایشی است و مخاطب باید به لحاظ ذهنی نیروی زیادی را صرف کند تا متوجه منظور نویسنده شود.

به گفته محدثی، سیدجواد طباطبایی در این کتاب نشان می‌دهد که با مقدمات یک تحقیق تجربی آشنا نیست و در این آثار نوعی انتحال نظری رخ می‌دهد بدین معنی که نظریه دیگران اخذ شده و تحت عنوان نظر خود نویسنده بیان می‌شود.
 
این استاد دانشگاه در همین باره توضیح داد: عمده‌ترین نظریه‌پردازی سیدجواد طباطبایی در این کتاب درباره تداوم فرهنگی است. ریچارد فرای نخستین کسی است که درباره تداوم فرهنگی ایران بسیار سخن گفته و در تمامی آثارش این مفهوم دیده می‌شود بنابراین بسیار جلوتر از طباطبایی این نظریه را مطرح کرده است در حالی که طباطبایی در کتاب خواجه نظام‌الملک هیچ استنادی به این موضوع نمی‌کند بنابراین نظریه‌پردازی طباطبایی اصیل نیست چرا که محقق باید در متن خود به متونی که از آن استفاده کرد و یا پیشینه تحقیق ارجاع دهد اما چنین چیزی در این کتاب دیده نمی‌شود.
 
وی با بیان اینکه اندیشه‌گرایی در این کتاب سیدجواد طباطبایی محسوس است یادآور شد: گویی از نگاه طباطبایی افکار هستند که تاریخ را می‌سازند و تاریخ از اندیشه‌ها پیروی می‌کند و تمدن‌ها را اندیشه‌ها می‌سازند این در حالی است که ما به‌عنوان یک جامعه‌شناس اساساً با این نگاه ایده‌آلیستی به تاریخ مشکل داریم و معتقدیم تعامل دوسویه بین اندیشه و تاریخ وجود دارد و قائل به تعیین نسبی اندیشه هستیم. به‌هرحال طباطبایی با این نگاه به کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک پرداخته است.
 
محدثی نتیجه این رویکرد طباطبایی را تنش بین عمل و نظریه در متن کتاب دانست و افزود: در بخش‌های مختلف کتاب بیان می‌شود که خواجه نظام‌الملک نظریه‌پرداز بزرگی است که نظریه‌ای برای حیات نظام سیاسی تدوین کرده در حالی که خود طباطبایی در نهایت در توجیه ناهمسازی بین عمل و نظر خواجه می‌ماند.
 
وی ادامه داد: طباطبایی می‌گوید کتاب سیاست‌نامه وقتی منتشر شده که خواجه نظام‌الملک دیگر زندگی نمی‌کرده و حتی ملکشاه هم به قول خود خواجه فرمان الهی را اطاعت کرده و مرده است پس باز با این تناقض جدی روبه‌رو می‌شویم که اگر نظریه خواجه‌نظام مبنای اداره سرزمین بوده باید از قبل در اختیار شاه قرار می‌گرفته است با این وجود باید اذعان داشت که کتاب سیاست‌نامه اثر بسیار جذابی است هرچند که خواجه نظام نمی‌تواند الگوی مناسبی برای من باشد.
 
محدثی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه مولفه اندیشه ایرانی در کتاب سیاست‌نامه دیده نمی‌شود، اظهار کرد: خواجه نظام فقط از شاهان عجم داستان‌پردازی می‌کند اما طباطبایی به دنبال این است که از متن سیاست‌نامه تفسیر دلبخواهانه داشته باشد. با این نگاه در کتاب سیاست‌نامه چیزی از اندیشه ایرانی دیده نمی‌شود.

بهره‌گیری طباطبایی در تاریخ‌نگاری از مفاهیم اکنونی و ایدئولوژیک
میری در بخش دیگری از این نشست با اشاره به مقوله قوم در کتاب سید جواد طباطبایی گفت: طباطبایی در ابتدای روایت خویش به روشنی نمی‌گوید که این قوم چه قومی است و آیا مقصود او از این قوم مجموعه اقوام ایرانی هستند که در تحلیل تاریخی ایران مبتنی بر یک هویت فرهنگی در کنار هم قرن‌ها زیسته‌اند و ایران نوین را پی ریخته‌اند یا قوم در زبان طباطبایی معنای دیگری دارد؟
 
وی ادامه داد: از سوی دیگر آنچه از نگاه طباطبایی قابل تامل است مفهوم گسست است که او این مفهوم را با ارجاع چیرگی ترکان بارها تکرار می‌کند ولی پارادوکس این مفهوم این است که طباطبایی از یک سو در مفهوم‌سازی ادوار گسست ایران چیرگی ترکان را یکی از آن گسست‌ها برمی‌شمارد ولی وحدت ایران را منوط به آن می‌داند و از قضا خواجه نظام‌الملک را نظریه‌پرداز این گسست ناگسستنی می‌پندارد به زبان دیگر نشانه‌های ژرف از نوعی تاریخ‌نگاری جهت‌دار و ـ نمی‌گوییم ایدئولوژیک ـ در روایت طباطبایی موج می‌زند.
 
وی با بیان اینکه طباطبایی در جای جای کتاب خود به مفهوم ایران‌زمین اشاره می‌کند، افزود: اصرار طباطبایی به مفهوم ایران‌زمین این شائبه را به‌وجود می‌آورد که او در تاریخ‌نگاری خویش از مفاهیم پرزنتیستی ـ اکنونی ـ و جهت‌دار ـ ایدئولوژیک ـ برای تبیین گذشته استفاده می‌کند.
 
میری با اشاره به تلقی سیدجواد طباطبایی از مساله تداوم فرهنگی گفت: مساله تداوم فرهنگی مبتنی بر یک قرائت مفردانه و ضد پلورالیستی از تاریخ پرفراز و نشیب ایران است. در اینجا این سوال مطرح می‌شود که آیا ما یک تداوم داشتیم یا با تداوم‌ها روبه‌رو هستیم؟ به زبان دیگر آیا مساله ایران با یک دیدگاه فلسفی تحدید می‌شود یا با دیدگاه‌ها؟ مساله دیگر مفهوم زبان ملی است که طباطبایی اصرار دارد آن را به پیش از مشروطیت و دوران پیشامدرن گسترش دهد این نکته مهم قابل بحث و مناقشه است و ربط وثیقی به خوانش طباطبایی از شاهنامه فردوسی دارد.
 
این استاد دانشگاه در ادامه با بیان اینکه طباطبایی در این کتاب به نیروهای پایداری فرهنگی ایرانیان اشاره می‌کند اما این مفهوم را به صورت فلسفی و نظری شرح نمی‌دهد، گفت: همین موضوع این ابهام را ایجاد می‌کند که چنین مفهوم بس سترگ چرا بدون هیچ پردازشی رها شده است. به زبان دیگر این نیرو از چه جنسی است؟ آیا نژادی است؟ آیا مذهبی است؟ آیا دینی است؟ در این میان نه‌تنها این نیرو مبهم پرتاب شده بلکه مفهوم پایداری فرهنگی نیز مفهوم‌سازی نشده بلکه ما نمی‌دانیم این مفهوم از چه جنسی است.
 
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مفهوم وحدت سرزمینی که از سوی خواجه نظام‌الملک مطرح می‌شود اظهار کرد: آنچه که طباطبایی از آن در کتاب با عنوان وحدت سرزمینی از نگاه خواجه نظام‌الملک یاد می‌کند این سوال را به ذهن متبادر می‌سازد که آیا واقعا خواجه نظام مفهوم ملی را درک می‌کرده یا این مفهوم بر ساخته از دستگاه فکری طباطبایی است که آن را به خواجه تزریق کرده است و اگر پاسخ به این پرسش این باشد که طباطبایی این مفهوم را جعل کرده آن را پرسش بنیادی‌تر مطرح می‌شود و آن این است که اساسا بنیاد تاریخ‌نگاری طباطبایی بر چه مبنایی استوار است به نظر من در این عرصه مفاهیم از جنس پیشامدرن نیستند بلکه از نوع معاصر هستند.
 
میری همچنین به بازخوانی جدی از دوگانه ایرانی ـ ترکان در اثر طباطبایی اشاره کرد و گفت: طباطبایی در کتابش دوگانه ایرانی ترکان را پردازش نمی‌کند چون در بستر معاصر هرکدام از این مفاهیم بار معنایی متفاوتی از مفاهیم تاریخی خود پیدا کرده‌اند و اصرار طباطبایی از دوگانه‌سازی ترک ایرانی این شائبه را به‌وجود می‌آورد که ما درباره نژادهای متفاوت سخن می‌گویم در حالی که این مفاهیم یعنی ترک ایرانی در بستر تاریخی خود معانی گوناگونی را استیفاد می‌کرده است.
 
مسلمانان کتاب مدونی درباره تاریخ اندیشه سیاسی ندارند
فرج‌الله علی‌قنبری نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه ما مسلمانان کتاب مدونی درباره تاریخ اندیشه سیاسی نداریم، گفت: آنچه که به زبان فارسی در این باره منتشر شده بیشتر آثار اقتباسی از کتاب‌ها و تحقیقات مستشرقین بوده است کتاب خواجه نظام‌الملک نیز چیزی جز ترجمان فارسی برداشت‌ها و القائات شرق‌شناسسان نیست.
 
وی ادامه داد: یکی از ایرادات اساسی این کتاب عدم وجود استنادات به این مباحث است و به طور مثال مباحثی که در فصل نخست کتاب درباره نظام‌الملک و یا در فصل دوم درباره اندیشه ایران شهری بیان می‌شود هیچ‌کدام ارجاعی ندارد.
 
وی با اشاره به مباحث مطرح شده درباره اندرزنامه‌نویسی از سوی گیب گفت: این ایران‌شناس درباره خواجه ‌نظام‌الملک می‌گوید که هدفش حل کردن دوگانگی میان اسلام و واقعیت سیاسی است بعدها همیلتون شاگرد وی همین اندیشه را تکرار می‌کند و اساسا بنیانگذار اندیشه ایرانشهری گیب است چرا که او اعتقاد دارد اندرزنامه‌نویسی ترکیبی از اندیشه زرتشتی و ساسانیان است و جالب است که طباطبایی در کتاب خود به این استنادات ارجاعی نمی‌دهد و از این منظر می‌تواند صداقت علمی او را بررسی کرد.
 
این استاد دانشگاه افزود: کتاب سیدجواد طباطبایی به سوانح زندگی خواجه نظام، اندیشه ایرانشهری، تداوم فرهنگی ایران و... می‌پردازد اما اگر تبارشناسی اندرزنامه‌نویسی کنیم سوالات بسیاری برای ما مطرح می‌شود از جمله اینکه آیا می‌توان منبع اندرزنامه‌نویسی را ایرانیان دانست.
 
وی ادامه داد: به نظر می‌آید که به کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک پس از مرگ او یادداشت‌هایی اضافه شده است چرا که فصول این کتاب هماهنگی با یکدیگر نداشته و هم‌وزن نیستند. یکی دیگر از مشکلات این کتاب نیز این است که خواجه نظام تمام مسایل منفی تاریخ مانند کشته‌شدن کندری و حسن صباح را افسانه می‌داند و از همین‌جا افول اندیشه سیاسی را می‌توان در کار او مشاهده کرد. 
 
وجود دغدغه شکل‌گیری تئوری دولت در کتاب طباطبایی

مرادی نیز در ادامه این نشست به نقد پدیدارشناسانه کتاب خواجه نظام‌الملک و تداوم فرهنگی ایران پرداخت و گفت: نقد پدیدارشناسانه به نویسنده کمک می‌کند که مفاهیم پنهان متنش را بیشتر شرح دهد. از این منظر ما باید با پروژه سیدجواد طباطبایی همدلی کنیم تا بتوانیم آن‌را ارتقا دهیم این در حالی است که اغلب منتقدان کتاب‌های او با وی همدلی ندارند.
 
وی ادامه داد: آنگونه که از سوی منتقدان مطرح می‌شود سیدجواد طباطبایی تمام مفاهیمش را از متفکران دیگر اخذ نکرده بلکه تغییراتی در آنها رخ داده تا ایده خود را شرح دهد.
 
وی با بیان اینکه از دوره مشروطه تاکنون ایده دولت در ایران شکل نگرفته است، افزود: دغدغه شکل‌گیری تئوری دولت یکی از مفاهیمی است که در متن کتاب‌های طباطبایی مشاهده می‌شود و او سعی می‌کند ایده ایرانشهری را در مقابل خلیفه‌گری نشان دهد البته طباطبایی در بستر مباحثی که روشنفکران فرانسوی مانند جابری مطرح می‌کنند مفاهیمش را بیان می‌کند.
 
این مدرس دانشگاه در ادامه با بیان اینکه تاریخ‌نویسی ایرانیان روی هیچ پایه‌ای استوار نیست، گفت: طباطبایی معتقد است تاریخ‌نویسی باید براساس بنیان‌های نظری شکل بگیرد در غیر این صورت تاریخ افسانه می‌شود بنابراین از منظر او اگر فلسفه شکل نگیرد تاریخ‌نویسی هم صورت نخواهد کرد.
 
به گفته مرادی، از همین منظر است که ما تاکنون نتوانسته‌ایم آثاری چون شاهنامه، حافظ و... را مورد تأمل فلسفی قرار دهیم چرا که باید تلاش ما براین باشد که پروژه خود را بر اساس «من» بازتعریف کرده و به دنبال طرح مباحث سیاسی از این موضوع نباشیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها