در ایران شاید از هر صدنفری که دنکیشوت را میشناسد یک نفر هم هیچ اقتباسی از آن را ندیده باشد چه رسد به اینکه رمانش را خوانده باشد.
در مقدمه کتاب به این پرسش، پاسخ داده شده است که چرا با وجودی که خیلیها در ایران اثر معروف سروانتس را نخواندهاند، اما قهرمان داستان او «دُنکیشوت» را میشناسند. در مقدمه مترجم بر این کتاب آمده است: «در ایران شاید از هر صدنفری که دنکیشوت را میشناسد یک نفر هم هیچ اقتباسی از آن را ندیده باشد چه رسد به اینکه رمانش را خوانده باشد. و با اینحال خیلیها دنکیشوت را میشناسند. اما آشناییشان با او نه از جنس آشنایی با یک قهرمان رمان بلکه عمدتاً بهعنوان قهرمان یا شمایل یک مفهوم است. او را اکثراً به عنوان قهرمان یا شمایلِ آرمانگرایی خیالپردازانه یا ایدئالیستی میشناسند بدون آنکه جزئیات داستان و ماجراهای او را بدانند. مردم عموماً کسانی را که کردار یا رویکردهاشان را بیبهره از واقعبینی یا بهکلی به دور از واقعیت می دانند به دنکیشوت تشبیه میکنند یا کار و کردارشان را دنکیشوتوار قلمداد میکنند. در عالمِ نظریتر هم ـ مثلاً از سوی مفسرانِ سیاسی یا روزنامهنگاران ـ سیاستهای یک دولت را ممکن است دنکیشوتوار بخوانند به جای آنکه آشکارا ظرفیتهای بالفعل حاکتی را با بلندپروازیهاش بیتناسب اعلام کنند. اما هرچند که در مورد روزنامهنگاران چنین تشبیهی خالی از نیشوکنایه نیست عموماً، در میان مردم، دنکیشوت شمایلی همراه به معصومیت است. واقعیتگریزیِ دنکیشوت را انگار و بیشتر بر گونهای بیخبریِ کودکانه و در نتیجه معصومانه حمل میکنند تا بر غفلتی ابلهانه. البته در مثال روزنامهنگاران نیز آنان با استفاده از تشبیه دنکیشوت از زهر نقد و نظر خود میکاهند چون بیخبری یا غفلت دولت از واقعیت عینی را با چاشنی معصومیت و نجابت دنکیشوت میآمیزند. و دنکیشوت اگر مجنون و مالیخولیازده هم باشد آرمانگراست و سماجتش بر سر آرمانهای نیکو در دنیایی که همه همرنگ جماعت شده و سازشکارند باارزش و حتا گرانبهاست. از این لحاظ اتفاقی نبوده که رمان دنکیشوت کتاب بالینی چهگوارا بود، مبارزی که برخی خود او را دنکیشوت تمامعیاری در عالمِ واقع میدانند. و شاید راز پایداری اسطورهای او بهرغم فروپاشی بلوک کمونیستی و افول ایدئولوژی مارکسیسم همین خصلت دنکیشوتیاش باشد که او را فراتر از ایدئولوژیهای برده و رمز ماندگاریاش شده است.»
در ادامه این مقدمه تصریح شده است:«اما در همین زمینه شاید یکی از جذابترین مضمونهای تفسیرِ پیشرو زیر ذرهبین بردن نجابت دنکیشوت و قداستزدایی از او باشد. راستش را بخواهید همین سویه از این تفسیر بیشتر از هر چیز دیگرش برای من هیجانانگیز و از انگیزههای اصلیام برای ترجمهی آن بوده است. اما قداستزدایی از دنکیشوت به معنای زمینی کردن اوست، با نگریستن به او به عنوان یک انسان با ضعفها و نیازهای انسانیاش. ورگنه جانسن هم مانند بیشتر مفسرانِ چپگرا با دنکیشوت همدلی دارد و سویهی اسطورهای او را تخریب یا خودش را ریشخند نمیکند. من از ذکر جزئیات این قداستزدایی در این جا چیزی نمیگویم تا خواننده در جای مناسبی که خودِ مفسر پیشبینی کرده و آن را با او در میان میگذارد با آن آشنا شود.»
این کتاب در 141 صفحه قیمت دوازده هزارتومان عرضه شده است.
نظر شما