ژان شاردن که لقب «تاجر شا» را از شاه عباس دوم صفوی دریافت کرد علاقه بسیاری به ایران داشت و از بیشتر شهرهای آن دیدن کرد. او در سفرنامه ارزشمند خود اطلاعات جالبی از شهرهای ایران ارائه میدهد که در این گزارش به توصیف او از شهرهای شمال غربی ایران میپردازیم.
آذربایجان؛ سرزمین آتش
شاردن در توصیف آذربایجان مینویسد: «رود ارس حد فاصل ميان ارمنستان و ماد است. در روزگاران بسيار دور ماد بر بيشتر قاره آسيا تسلط داشته اما اکنون فقط قسمتي از يک استان ايران است که ايرانيان آذربايجان يا اسور پايکان مينامند. اين ايالت يکي از بزرگترين ايالات ايران است از مشرق به دريای خزر و هيرکاني ازجنوب به ايالت پارت از مغرب به رودخانه ارس و ارمنستان عليا و از شمال به داغستان محدود است. و داغستان چنانکه پيش از اين اشاره شد سرزميني است کوهستاني هم مرز قزاقستان مسکوی و قسمتي از سلسله جبال توروس آذربايجان شامل دو قسمت شرقي و غربي است.
ايرانيان بر اين اعتقادند که آذربايجان از اين جهت بدين نام خوانده شده که جايگاه بزرگترين و معروفترين آتشکده از آتشي نگهباني ميشده که از نظر زردشتيان نشان از فروغ يزدان داشته و موبد موبدان يا رهبر زردشتيان در آن ميزيسته است. گبرها که بازماندگان زردشتيان ميباشند و به آتش حرمت بسيار مينهند براين باورند که آتشگاه در محلي بوده که تا شماخي دو روز راه فاصله داشته است. و ميگويند هنوز اين آتش مقدس که از زير زمين بيرون ميآید به شکل شعلهای فروزان است. امتياز ديگری نيز برای آتش مقدس خود قائلند که بيشتر به شوخي و طنزپردازی شبيه است. آنان ميگويند اگر در زمين آتشکده سوراخي ايجاد کنند، ديگي پرآب رويش بگذارند و چيزی در ديگ بريزند بر اثر حرارت آتش مقدس آب ديگ به جوش ميآيد و آنچه در آنست پخته ميشود. اما وجه تسميه آذربايجان به شرحي که پيش از اين گفته شد درست است زيرا آز مضاف اليه ار يا اور ميباشد که در غالب زبانهای باستاني خاور زمين به معني آتش، و پايکان به معني جايگاه و سرزمين ميباشد.
ميتوان نتيجه گرفت که آنان بر اين اعتقادند آذربايجان قسمتي از شمال سوريه است و نام آن از اسم آردوابيگارا پايتخت سوريه گرفته شده سخت در اشتباه ميباشند. ايرانيان اين ايالت پهناور را به سه قسمت تقسيم ميکنند به اين شرح : شيروان و شماخي و آذربايجان. استرابن در کتاب يازدهم خود اين سرزمين را فقط به دو قسمت کوچک و بزرگ تقسيم کرده است. بطلميوس و ديگر جغرافيدانان بزرگ و مشهور به طور کلي درباره اين سرزمين تقسيماتي قائل نشدهاند.»
مرند؛ شهری زیبا و خوشمنظر
این جهانگرد در ادامه به شهر مرند میپردازد و مینویسد: «شهری زيبا و خوش منظر و خوبست و قريب دو هزار و 500 خانه دارد، و در داخل و بيرون آن باغهای بزرگ و دلگشا بسيار است. اين شهر در آخر جلگهای که به کوهي کوچک منتهي ميشود واقع است. شهری است حاصلخيز و زيبا و رودخانهای به نام زلولو از ميان آن ميگذرد، و مردم آب اين رودخانه را به جويهای کوچکي تقسيم کردهاند، و از آنها برای آبياری باغها و بوستانها و کشتزارهای خود استفاده ميکنند.
مرند از نخجوان آبادتر، خوش منظرتر و پرجمعيتتر است و ميوههايش از نظر فراواني و لطافت و مزه از ميوه همه شهرهای سرزمين ماد بهتر است. بنا بر اندازه گيری و محاسبه ايرانيان مرند در سي و هفت درجه و پنجاه دقيقه عرض شمالي و هشتاد و يک درجه و پانزده دقيقه طول شرقي واقع است، و برخي بر اين عقيدهاند که مرند همان شهری است که بطلميوس آن را مانداگارانا ناميده است. چون مرند و نخجوان آن عظمت و شکوه را نداشتند که از آنان نقشه برداری کنند دستور اين کار را ندادند. اين نکته نيز گفتني است بنا به رواياتي که از ارامنه روزگاران قديم نقل شده نوح پيغمبر در مرند به خاک سپرده شده و اصولا نام اين شهر از کلمهای که در زبان ارمني به معني مدفن است اشتقاق يافته است. همچنين ميگويند زماني که هوا کاملا صاف و زدوده از ابر و گرد و غبار باشد کوهي که کشتي نوح بر سر آن آرام گرفت ديده ميشود، و نيز ميگويند به هنگامي که فضا کاملا صاف و آسمان بي ابر باشد کوه آرارات از تبريز به چشم مينمايد.»
تبريز آبادترین بازارهای آسیا را دارد
شاردن تبريز را شهری بزرگ و پرجمعیت توصیف میکند و درباره آن میآورد: «شهری است بزرگ و پرجمعيت و از لحاظ بازرگاني و ثروت و جمعيت دومين شهر ايران است و تبريز در آخر دشتي وسيع، در دامنه کوهي بنا شده که بنا به قول محققان جديد همان کوهي است که پوليت، ديودور، و بطلميوس آن را اورنت يا بارونت ناميدهاند. شهر به صورتي نامنظم ساخته شده ، و به هيچ شکل هندسي شباهت ندارد. نه حصار دارد نه قلعه و استحکامات. رود کوچکي به نام اسپين چا از آن ميگذرد. جريان اين رود گاهي مايه بروز و ظهور ضايعات و خساراتي به خانهها و بوستانهايي که در ساحل آنست ميشود.
رود ديگری نيز در شمال جاری است که مقدار آب آن در فصل بهار و پائيز از اندازه آب رود سِن در فصل زمستان کمتر نيست. نام اين رود آجي به معني شور است. زيرا در مدتي متجاوز از شش ماه سيلابهايي که از زمينهای پرنمک ميگذرند و آبشان شور ميشود به آن ميپيوندند. تبريز 9 محله دارد و جمعيت آن مانند ديگر شهرهای ايران به دو فرقه حيدری و نعمتي تقسيم شده است. اين دو فرقه منسوب به دو دسته ميباشند که در قرن پانزدهم ميلادی متشکل شدهاند و مانند دو گروه گلف و ژيبلين در ايتاليا با هم مبارزه ميکنند. تبريز قريب پانزده هزار دکان دارد.»
تبریز؛ شهری با 300 کاروانسرا
«در ايران دکانها جدا از خانهها، در کوچههای دراز و عريضي که مسقف است ساخته شدهاند، اين کوچهها که غالبا در مرکز شهر بنا شدهاند بازار ناميده ميشوند. خانهها بيرون بازار ساخته شدهاند ، و تقريبا همه دارای باغچه ميباشند. تبريز خانههای باشکوه و مجلل زياد ندارد، اما آبادترين و بهترين بازارهای آسيا در اين شهر ميباشد. طول و وسعت بازارهای تبريز، زيبايي و ظرافت و عظمت گنبدهايي که روی بازارها را پوشانده، جمعيت کثيری که در اين بازارها رفت و آمد ميکنند ، دکانهايي که انباشته از کالاهای متنوع است، بيانگر آباداني و شکوه شهر ميباشند.
قشنگترين و خوشنماترين بازارهای تبريز بازاريست که جايگاه خريد و فروخت مصنوعات گرانبها و انواع جواهر ميباشد. اين بازار قيصريه نام دارد که به معني بازار شاهي است. اين بازار که هشت گوشه وبسيار وسيع است حدود سال 850 هجری به فرمان ازون حسن که پايتختش تبريز بوده، ساخته شده است. عمارات عمومي ديگر تبريز از نظر شکوه و عظمت و کثرت جمعيت و زيادی رفت و آمد کمتر از بازار نيست، در اين شهر 300 کاروانسرا وجود دارد که بعضی آنها چندان وسيع است که 300 نفر ميتوانند در آن سکونت اختيار کنند.»
نظر شما