یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۰
وقتی استالین صفحه به صفحه کتاب وحشت‌افکنی تروتسکی را به اجرا درآورد

کتاب «گاندی و استالین»، دو نشان بر سر دو راهی بشریت از لویی فیشر ترجمه غلامعلی کشانی مسیر شکست دیکتاتوری را منجر به رسیدن به گاندی می‌داند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «گاندی و استالین»، دو نشان بر سر دو راهی بشریت از لویی فیشر با ترجمه غلامعلی کشانی دو شخصیت را در کنار هم قرار داده و با شرحی از این دو، خواننده را به انتخاب وامی‌دارد.

سرفصل‌های کتاب عبارت است از «دنیا را چه شده است»، «سیاست و فرودستان»، «مهاتما گاندی و فرمانده کل قوا، ارتشبد استالین»، «آیا در روسیه آزادی وجود دارد؟»، «ما همه قربانیانیم»، «صبح یکشنبه در دوسلدورف»، «هیتلر و استالین»، «گزینه»، «تازه چه خبر»، «چگونه باید با شرایط نوین همگام شد؟»، «ریشه‌های قدرت جهانی روسیه در کجاست؟»، «جنگ آرمانی با روسیه»، «طرحی برای پیشگیری از جنگ با روسیه» و «چراغ را به سوی درونت بیفروز».

هزینه‌ای برای انتخاب دوران‌ساز خود

پشت جلد کتاب آمده است: «چرا گاندی و استالین؟ این دو چه شباهتی با هم دارند؟ ... می‌خواهی استالینی باشی یک درصدی یا پنجاه درصدی یا صد در صدی؟ یا گاندی کوچکی باشی در حد وسع خود! اما با آستینی بالا زده برای دادن هزینه‌ای برای انتخاب دوران‌ساز خود! این چنین است که گاندی و استالین، در یک کتاب همنشین هم می‌شوند!»
 
فصل نخست «دنیا را چه شده است» نام دارد که درباره جنگ جهانی و حواشی پیرامون آن آمده است: «فاصله‌ بین جنگ جهانی اول و دوم با کنفرانس‌های موفق!‌ و پیمان‌های صلح، سخنرانی در باب مزایای دوستی بین‌المللی، مباحث خلع‌سلاح و تعهد به خوب بودن پیموده شد: پیمان‌های لوکارنو، ثواری، پیمان کلوگ ـ بریاند در مورد «ممنوع‌سازی جنگ» در 1928 و مونیخ در 1938، این مشغولیات، نخست‌وزیران را به شدت سرگرم کرد. پس از هر کنفرانس نمایشی،‌ دیپلمات‌ها در پوست خود نگنجیدند و بانگ خوش‌بینی سر دادند، غافل از این‌که در این بین جنگی در حال زایش بود.» (ص 41)
 
«سیاست و فرودستان» فصل دوم کتاب است که در سطوری از آن در معرفی مهماتما گاندی می‌خوانیم: «گاندی، انقلابی بسیار رادیکالی است که در طی زندگی تلاش دارد تا شر را با قاطعیت ریشه‌کن کند. با بلندپروازی متعهد می‌شود که صدها میلیون تن را با ارائه‌ سرمشق عملی و کلمات، ارتقاء و تغییر دهد. با شناساندن خود به عنوان کسی که زندگی روزمره‌اش را با نجس‌ها می‌گذراند، تلاش دارد تا اصل بیرحمانه‌ نجاست را باطل کند. آن هنگام که آتش‌فشان خشم «هندو ـ مسلمان» سریز می‌کند، خمیه و خرگاه بی‌شکوه و ساده‌اش را در لبه‌ گدازه‌ها برمی‌افرود. تمام ـ وقت در نزدیکیِ دهقانان زندگی می‌کند، چرا که هند کشوری است دهقانی.» (ص 56)
 
روضه‌ رفاه بشریت را بر سر منبرهای خود بخوانند

فصل سوم «مهاتما گاندی و فرمانده کل‌قوا، ارتشبد استالین» به بیان بخشی از رویکرد استالین می‌پردازد. مولف در شرح استیلای استالین بر روسیه می‌نویسد: «پس از آن کارزاری حساب شده شروع شد تا مردم را وادار به پذیرش ویژگی‌های ممتاز استالین کنند. در هر فرصت ممکن، در میلیون‌ها فرصت نام استالین و عکس استالین با لنین همراه شد. استالین جای تروتسکی را گرفت. از همان روزها به بعد است که استالین نظام شوروی را شکل داده است. فرمان‌ها، خط‌ مشی‌ها، ادبیات و فرهنگ و نهادهای این نظام، همگی اثر انگشت واضح او را برخود دارند.
ـ گاندی از روی سخنان، کردار و زندگی‌اش قضاوت می‌شود
ـ استالین با آن تقلا‌ها و با روسیه‌ «دست‌ساز»ش قضاوت می‌شود.
او روسیه را به شکل تصویر ذهنی خودش بازآفرینی کرد.» (ص67)
 
«آیا در روسیه آزادی وجود دارد؟» در فصل چهارم مورد توجه قرار گرفته است. در این مجال با اشاره به برخی پرسش‌ها درباره رویکرد استالین آمده است: «آیا هیچ نشانه‌ای از طلوع آفتاب مردم‌سالاری در روسیه‌ شوروی وجود دارد؟ آیا هیچ گفت‌وگوی «آزاد» درون حزب کمونیست وجود دارد؟ تا حدود سال 1929 هنوز مباحثاتی در روزنامه‌های شوروی به چاپ می‌رسیدند، اما امروز از آن‌ها هیچ خبری نیست. هیچ آزادی بیانی، انتقادی از دولت شوروی، از استالین یا سیاست خارجی شوروی وجود دارد؟ ابدا. شاید استالین «انسان کامل و آرمانی» است و هیچ اشتباهی نمی‌کند. شاید دولت شوروی همیشه در اقداماتی که می‌کند موفق است و به همین خاطر هیچ شکایتی پیش نمی‌آید.» (ص 88)
 
فصل هفتم «هیتلر و استالین» به بیان بخشی از خشونت دیکتاتور روسی پرداخته و آورده است: «تروتسکی وقتی که بلشویک شماره‌ 2 بود کتابی در توجیه وحشت‌افکنی و ترور نوشت. اما این استالین بود که صفحه به صفحه‌ آن کتاب را به عمل درآورد. خشونت، شیوه‌ عمل اقلیتی است که نمی‌تواند اکثریت را متقاعد کند. تبر، ششلول و روغن کرچک؛ دین و آیین آنانی است که ایمانی به آرمان‌ها، اخلاق و عشق به انسان ندارند ـ هرچند که روضه‌ رفاه بشریت را بر سر منبرهای خود بخوانند.» (ص 114)

گردآوری طلا توسط اسقف‌ها برای موسولینی

«چگونه با شرایط نوین همگام شد؟» در فصل دهم به استالین و هیتلر اشاره کرده که در سطوری از آن می‌خوانیم: «همه‌ چیزهایی که در مورد دولت و نهادهای اقتصادی گفته شد، درباره‌ ادیان و معابد آنان هم مصداق دارد. آن‌ها هم همان‌قدر اخلاقی‌اند که آدم‌های درون آنان. مهاتما گاندی که فردی است بسیار بسیار مذهبی؛ اخلاق، فلسفه و شیوه‌ زیستش همگی حقیقتا و کاملا از درون مذهب شخصی‌اش می‌جوشند. اسقف اعظم کلیسای ارتدکس یونانی در روسیه، استالین را «تبرک شده و کمربسته‌ خدا» می‌خواند.

آلمانی‌ها تمام فرق مسیحی، موقعی که به‌عنوان ملی‌گرایان دوآتشه از هیتلر حمایت می‌کردند، مسیحیت خود را از یاد بردند. آخوندها و مؤمنین کاتولیک به فرانکوی دیکتاتور یاری رساندند و یاری می‌رسانند، هرچند که بنا به گفته‌ فرانسس سی.مک ماهون، مؤمن برجسته‌ کاتولیک در 30 آوریل 1947 در روزنامه‌ «نیویورک پست»: «کلیسای کاتولیک در اسپانیا تا آن‌جا اجازه و آزادیِ تحرک دارد که مروج علائق و منافع دیکتاتور باشد.» روحانیت کاتولیک ایتالیا، در تجاوز موسولینی به اتیوپی فعالانه شرکت کرد: اسقف برایش طلا جمع کردند.» (ص145)
 
فصل یازدهم «ریشه‌های قدرت جهانی روسیه در کجاست؟» نگاه مقایسه‌ای به استالین و برخی دیکتاتورهای هم‌عصر دارد که در بخشی از آن آمده است: «امپراتوری عظیم و نوین شوروی در اروپا و آسیا؛ زمانی تحت اشغال نازی، ایتالیا یا ژاپن بود. اسلاوها و یهودیانی که زیر دست هیتلر به شدت رنج بردند، کمونیست‌ها و شاید دیگران؛ استالین را به هیتلر ترجیح می‌دهند. اما بیش‌ترشان احتمالا بدون استالین هم شاداب‌ترند. آنها نمی‌توانند پس از دیکتاتوری قهوه‌ای یا سیاه، از نوع سرخ آن لذت ببرند. آنها آزادی‌های فردی‌شان را می‌خواهند. در تمامی کشورهای دنیای شوروی، یک کمونیست که معمولا در مسکو آموزش دیده، وزیر کشور می‌شود، وزیر کشوری که مسئول پلیس مخفی هم هست. تمامی طبقات اجتماعی، آزادی‌های مدنی کم‌تری نسبت به دوران حکومت ارتجاعی قبل از جنگ دارند، و البته که،‌ آزادی در سطح ملی را به امپریالیسم مسکو و به هم‌رایی خودکار و منفعلانه و «شبان ـ رمه‌وار» با روسیه در مجامع بین‌المللی ترجیح می‌دهند.» (ص 164)
 
«جنگ آرمانی با روسیه» در فصل دوازدهم جای گرفته که در سطوری از آن آورده است: «اگر بخواهی با سلاح استالین، با استالین بجنگی، بی‌برو برگرد، استالینیست خواهی شد. دولت‌های دموکراتیک و سازمان‌های دموکراتیک شیوه‌های دموکراتیک نباید تلاش کنند تا بازی را به شیوه‌ی کمونیست‌ها جلو ببرند. آنان باید شیوه‌های دموکراتیک را به کار گیرند و براساس اصول دموکراتیکی عمل کنند.» (ص 201)
 
مسیر شکست استالین به گاندی ختم می‌شود

فصل سیزدهم «طرحی برای پیشگیری از جنگ با روسی» درباره پیش‌بینی جنگی در آینده آمده است: «دنیا در افتضاحی غم‌آلود فرو رفته است. فلاکت اقتصادی ممکن است جهان را ببلعد. جنگ جهانی سومی می‌تواند روی دهد که میلیون‌ها تلفات داشته باشد. خود دموکراسی ممکن است نابود شود. این‌ها بدبینی نیست. حقیقت محض‌اند. بدبین می‌گوید که کاری نمی‌توان کرد تا جلوی این روند گرفته شود. آدم بدبینی که به این‌ها می‌خندد، مالامال از شادی دروغین است، قصه‌های جنایی می‌خواند و به الکل معتاد است. اما خوش‌بین، باوقار است. خوش‌بین هم چون ارمیای نبی است که سقوط آتی حکومت آشور را می‌دید. اما به نظرش می‌رسد که کاری هم می‌شود کرد.» (ص 206)

«چراغ را به سوی درونت بیفروز.» در فصل چهاردهم جای گرفته و مولف در این قسمت آورده است: «گاندی پادزهر استالین است، چرا که مهاتما فرد در مقابل «دولت مطلقا قادر» است. گاندی در مقابل قدرت و جبروت امپراتوری بریتانیا ایستاد و موفق شد. این کار را بدون خشونت و حتی بدون سازماندهی زیاد انجام داد. وی با یک اندیشه و از طریق قدرتی برآمده از وسایل و ابزار شرافتمندانه به این کار اقدام کرد... راه آزادی فردی و اصول اخلاقی فردی و به همین نحو راه دموکراسی و بنا به بر همه اینها؛ راه رسیدن به صلح، از مسیر شکست استالین و به کمک گاندی می‌گذرد، پس: «چراغ را به سوی درونت بیفروز.» (ص 245)

کتاب «گاندی و استالین»، دو نشان بر سر دو راهی بشریت از لویی فیشر ترجمه غلامعلی کشانی در 248 صفحه، شمارگان 500 نسخه و به بهای 17 هزار تومان از سوی نشر قطره منتشر شده است.  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها