جاده ابریشم برای بیشتر افراد یادآور افسانههای باستان است، نه پدیدهای تاریخی. تاریخاندیش آنگونه که باید به اهمیت جاده ابریشم در تطور نظام فکری به عنوان پیوندی میان گذشته و امروز نپرداخته است.
کتاب «جاده ابریشم: تاریخی جدید از جهان» تالیف پیتر فرانکو پان، مدیر مرکز مطالعات بیزانسی در دانشگاه آکسفورد است. به بهانه نگاهی به این کتاب مطلبی با نام «جاده ابریشم بار دیگر مرکز جهان شده است» گنجانده شده است. درباره تصور و تلقی از جاده ابریشم میخوانیم: «این نام برای بیشتر افراد یادآور افسانههای باستان است، نه پدیدهای تاریخی. تاریخاندیش آنگونه که باید به اهمیت جاده ابریشم در تطور نظام فکری به عنوان پیوندی میان گذشته و امروز نپرداخته است، حال آنکه میتوان نقش آن را در زنجیرهای از حوادث، از گذار از نظام چند خدایی و دموکراسی در یونان قدیم تا ظهور مسیحیت در اروپا، مشاهده کرد. ظهور مسیحیت به رنسانس منتهی شد و راه را برای عصر روشنگری هموار کرد. پدیده روشنگری نیز موجب ظهور نظام دموکراسی سیاسی و انقلاب صنعتی شد که اوج آن را میتوان در ظهور ایالات متحده و شیوه نگرش این نظام به زندگی، آزادی و مقوله شادی مشاهده کرد. ممکن است تاریخدانها به این موضوعات با دیده تردید بنگرند و این تفسیر تاریخی را به چالش بکشند، اما مفاد اصلی آن و سیر کلی داستان مورد انفاق است.» (ص275)
پرسشگری در برابر اندیشههای مرسوم به چپ و راست
مرتضی منتظریمقدم، مطلبی به عنوان «الگوهای جدید نادانی و تظاهر به دانایی» را مدنظر قرار داده و در سطوری از این نوشتار مینویسد: «امروز تفکر ما از زندگی ما دور شده است و تظاهر به فرهیختگی نشانهای از این فاصله است. تظاهر به فرهیختگی عامل بزرگی برای جداماندن اندیشه از زندگی روزمره است و این تظاهر به فرهیختگی در دانشگاه به شکل جدا کردن تعمدی ساحت اندیشه از زندگی روزمره بروز میکند. بنابراین اندیشه ما هر روز از زندگی دورتر و تظاهر به فرهیختگی پررنگتر میشود.
امروز مقالههای مهم و کلاسیک صرفا لیاقت مرور کلی و سرسری را دارند و فرصتی برای کشف اهمیت چیزی وجود ندارد. امروز پشت هر خوشامدگویی به تفکر راهی برای فرار از تفکر پیدا میشود. پس قبل از هر کاری کوشش ما این است که به کارمان راهی باز کنیم برای دخالت اندیشه در زندگی روزمره. به عقیده ما، پیش از پاسخ دادن، باید در پرسشها عمیقتر نگریست و در این مقام پرسشگری ایستاد. این راهی است که ترجمان میکوشد در آن قدم بردارد. اکنون اندیشههای مرسوم چپ و راست برای ما در یک کفه قرار میگیرند و به میزانی برابر میتوان آنها را نقد کرد و به پرسش کشید.» (ص 16)
«گوشی هوشمند کالای معرف عصر ماست» نام مطلبی است که به تکنولوژی و تاثیر آن در سیاست و توسعه را بیان میکند: «قدرت و حاکمیت در نقاط مختلفی از زنجیره گوشیهای هوشمند قرار دارند و تولید و طراحی در مقیاسی جهانی یکپارچه شدهاند. اما پیکربندیهای جدید روابط قدرت سلسله مراتبهای موجود ثروت را تقویت میکنند: کشورهای فقیر و با درآمد متوسط دست و پا میزنند تا از طریق توسعه زیرساختهای خود و معاملات تجاری به سمت گرههای پرمنفعتتر حرکت کنند؛ اما فرصتهای ارتقا بسیار نادرند و ماهیت جهانی تولید تلاشهای کارگران برای بهبود شرایط و دستمزدها را بسیار سخت میکند.» (ص 54)
برخی معتقدند با وجود دسترسی به مطالب در گوگل آیا باز هم باید در نگارش مقالات همان سبک گذشته حفظ شود و از جمله این پرسش «آیا در عصر گوگل ارجاعدهی همچنان ضروری است؟» مطرح میشود که در بخشی از این پاسخ میخوانیم: «من معتقدم راهی برای برطرف کردن این مشکل وجود دارد. ارجاع باید به نحوی باشد که در آینده نیز کارایی خود را حفظ کند. با این کار، هم علائمی که نویسندگان در متن به جا میگذارند در آینده سودمندی خود را حفظ خواهند کرد و هم دیگر نیازی نیست که کتابچههای راهنما را روز به روز قطور سازیم. راهحل مشکل این است که فرمتهای ارجاع را فراموش کرده و توجه خود را به یک چارچوب معطوف کنیم. این چارچوب ساده و تکرارپذیر است و در یک نگاه اطلاعات ضروری درباره منبع را به شکلی ساده در اختیار خواننده قرار میدهد.» (ص 70)
آزادیهای نامطمئن و محدودیتهایی وحشی ذهن
مطلب «آنچه در پس ترس اروپا از مهاجران نهفته است» اشاره به انسان معاصر دارد. در جملاتی از این قسمت به ویژگیهای انسان اشاره شده که درباره توانایی و ناتوانی بشر آمده است: «درباره انسان همین بس که موجودی بسیار عجیب و غریب است و تقریبا بیشتر به بیگانهای در زمین میمانَد. با اعتدالی که دارد، ظاهرش، بیشتر از آنکه مشابه موجودی باشد که صرفا از این سیاره برآمده، شبیه موجودی است که عادات بیگانه را از سیارهای دیگر به زمین آورده است.
انسان یک نقطه قوتِ ناعادلانه و یک نقطه ضعف ناعادلانه دارد؛ او نمیتواند برهنه بخوابد و نمیتواند به غرایز خود اطمینان کند. هم زمان هم موجودی است که به شکلی اعجابآور دستها و انگشتهای خود را تکان میدهد و هم به نوعی افلیج و ناتوان است. او با نوارهای مصنوعی که لباس نامیده میشود خود را میپوشاند روی تکیهگاههایی مصنوعی به نام مبلمان لم میدهد. ذهنش آزادیهای نامطمئن و محدودیتهایی وحشی دارد. آدمی در میان دیگر حیوانات تنها موجودی است که از دیوانگی زیبایی به نام خنده بهرهمند است.» (ص 100)
مسائل و مشکلات هزاره با نام «نسل چیپس و روغن نباتی» نسلی که برخلاف پدرانش، نه توان آن خوشبینی جسورانه را دارد و نه تاب آن لذتپرستی را. در این مجال درباره مشغله این نسل در بعضی کشورهای دنیا آمده است: «شاید یکی از نامهای بسیار متناسب برای این نسل «پژواک نسل انفجار جمعیت» باشد: از یک سو به واسطه افزایش نرخ زاد و ولد در دهههای 1980 و 1990، نسل ایگرگ هم اندازه نسل انفجار جمعیت را تکرار کند و آن نسل را به خاطر انباشت ثروت و تخریب محیط زیست نکوهش میکند، عملا بسیاری از خواستههای همان نسل را دارد: در بریتانیا و استرالیا دنبال خانهدار شدن است، در ایالات متحده میخواهد از قید واهمههایش رها شود، در اسپانیا و یونان میخواهد شغل و آیندهای داشته باشد.» (122)
«سواد تصنعی» اشاره به مطالب شبکههای اجتماعی دارد، مطالبی که پایه اظهارنظرهای روزمره ما را تشکیل میدهد. در تشریح سخن گفتن درباره موضوعی که از آن اطلاعی نداریم، میخوانیم: «اطلاعات همه جا هستند و منابعی دائمی و همیشه در دسترساند. جریان دادهها را نمیتوان مسدود کرد. این موج فزاینده واژهها، حقایق، لطیفهها، عکسهای اینترنتی، شایعات و نظرات در زندگیمان سرازیر میشود و ما را به غرق شدن تهدید میکند. شاید همین ترس از غرق شدن است که پشت این همه اصرار به «ما میدانیم» پنهان شده است. باورمان نمیشود که همچنان شناوریم، پس ناامیدانه دست و پا میزنیم و درباره الگوهای فرهنگ عمومی بررسیهایی انجام میدهیم، زیرا پذیرفتن اینکه عقب افتادهایم، درباره حرفی که کسی میزند چیزی نمیدانیم و درباره تصویری که بر صفحه میآید چیزی برای گفتن نداریم مثل این است که مرده باشیم.» (ص 129)
شهرهای تاریخی در خدمت ساکنانش است یا حاکمانش؟
«داستان شهرها در تاریخ» به «اسکندریه چگونه بنیادهای جهان مدرن را بنا گذاشت؟» عنوان مطلبی است که به بررسی ساختن شهرهای قدیمی پرداخته است. در قسمتی از آن درباره معضلات این نوع شهرها آمده است: «این نگرانی که آیا طراحی شهرهای ما به بهترین نحو در خدمت ساکنانش است یا حاکمانش، در طول سدهها، تداوم یافته و امروزه هنوز هم بر سر اسکندریه سایه افکنده است. اسکندریه امروز سکونتگاه نزدیک به پنج میلیون نفر است و دومین منطقه کلان شهری در کشوری است که در سالهای اخیر از شورش تودهای و اعتراضات شهری آسیب دیده است. اسکندریه همچنان در خط مقدم نبرد میان نظرات متعارضی قرار دارد که همگی بر سر اینکه طراحی اندیشمندانه شهری باید واقعا به چه صورت باشد با هم در نزاعاند.» (ص 135)
گاهی تصور میکنیم پوچی و سرگشتگی مخصوص سال یا دهه خاصی است اما گویی سرگشتگی کاموار پایانی ندارد، در این مجال با اشاره به سبک سنگین کردن واژهها در مطلبی با عنوان «حدود پوچی در اندیشه آلبر کامو» آورده است: «سرگشتگی کامو درباره آمریکاییها امروزه سرگشتگی ما شده است و مشاهدات او به همان قوت هفتاد سال پیش است. حلقههای سیرک سیاسی ما، با ترکیبی از جنون و خرد، راحتی صحبت درباره شکنجه و پوچی تحلیلهای رسانههای ما: همه اینها یادآور آن شب به یادماندنی در سالن مکمیلین هستند. این سرگشتگی به این زودی پایان نخواهند یافت اما، همان طور که کامو به مخاطبانش گفت، باید شروع کنیم به سبک سنگین کردن واژههایی که به کار میگیریم. او اظهار کرد که باید «هر چیزی را به نام درستش صدا بزنیم و به این درک برسیم که وقتی به خود اجازه میدهیم افکار خاصی در ذهن داشته باشیم، داریم میلیونها انسان را میکُشیم.» (ص 149)
تونی جات، تاریخنگار و استاد دانشگاه که در حوزه تاریخ اروپا تخصص داشت. وی یکی از نویسندگان ثابت نیویورک ریویو آوبوکز بود. جات خود از پدر و مادری یهودی به دنیا آمد و مدتی هم در اسرائیل زندگی کرده بود، نقدهای کوبندهای به این رژیم داشت. گزیدهای از گفتگوی وی «تونیجات: تهران بیش از تل آویو تهدید هستهای میشود» بیانگر آخرین دیدگاههایش درباره موقعیت اسرائیل در جهان و سیاستهای منطقهای این کشور به ویژه در قبال ایران است. مایکلی، مصاحبهگر درباره وضعیت تات قبل از مرگ مینویسد: «در 6 جولای 2010، یک ماه پیش از فوت تونیجات، در اتاق مطالعه این تاریخنگار بریتانیایی در نیویورک نشسته بودم تا مصاحبهای ضبط کنم. روی تخت مخصوصی بود که عمده وقتش روی آن میگذشت: اِی.ال.اس یا همان بیماری لوگریک توان هر حرکتی را از او گرفته بود. مصاحبهمان بخشی از پروژهای بزرگتر به کارگردانی گِیلِن راس درباره اسرائیل و ایالات متحده و یهودیت آمریکایی بود. اما برای من، یک گفتوگوی ژرف و عمیقا روحدار به حساب میآمد.
مایکلی: تهدید هستهای فعلی ایران علیه اسرائیل را چطور میبینید؟
جات: چرا این قدر وسواس این قضیه را داریم؟ تهران آن قدر هوشیار هست که بفهمد حمله هستهای به اسرائیل از طرف آمریکا بیپاسخ نمینامند. اکثر ایرانیهایی که میشناسیم غرور دارند و دوست ندارند کسی به آنها بگوید که آنها و فقط آنها، در میان کشورهای همسایه، حق خودمختاری هستهای ندارند. قدرتهای هستهای آنها را احاطه کردهاند: هند، پاکستان، روسیه و اسرائیل. از ناوگان آمریکا هم بگذریم. چرا نباید واهمه داشته باشند؟ تهدید هستهای علیه تهران به مراتب وخیمتر از تهدید هستهای علیه تلآویو است.» (ص 202)
پایان قرن بیستم با تخریب تمثال مارکس
«مقدمه مارشال برمن بر مانفیست حزب کمونیست» نام مطلبی است که به انتشار نسخه جدیدی از کتاب مانفیست حزب کمونیست اختصاص دارد. به همین دلیل متن کتاب مانفیست حزب کمونیست با ستایشی تمام عیار از سرمایهداری آغاز میشود، در قسمتی از این کتاب میخوانیم: «کوبورگ از آن جور جاهایی بود که بسیاری از بیماران در حال مرگ تقاضا میکردند یک انجیل با آنها به خاک سپرده شود؛ اما وقتی پدر موگنتا از کارگران سوال کرد که آخرین درخواستشان این است که به جای انجیل با یک مانفیست به خاک سپرده شود. آنها به دکتر التماس میکردند اطمینان حاصل کند که نزدیکانشان در دم مرگشان نسخههای جدیدی از مانفیست برای آنها میخرند و اینکه مراقب باشد کشیش فضولانه داخل نشود و لحظه آخر آنرا تغییر ندهد.» (ص 272)
شماره نخست فصلنامه «ترجمان» با مدیر مسئولی مرتضی روحانی راوری در 344 صفحه و به بهای 10 هزار تومان منتشر شد.
نظر شما