تحقیقی جدید نشان میدهد بر خلاف نظرات پیشین ادبیات سبب افزایش توانایی انسان برای درک احساسات دیگران نمیشود بلکه افرادی که قدرت تخیل بیشتری دارند و احساسات دیگران را بهتر درک میکنند علاقه زیادی به کتابخوانی دارند.
در سال 2013 مقاله جامعی در مجله Science توسط «دیوید کید» و «امانوئل کاستانو» منتشر شد. این دو اعلام کردند خواندن داستانهای کوتاه ادبی بلافاصله توانایی حاضرین در تحقیق را برای تشخیص حالتهای صورت و در نتیجه درک حالات احساسی دیگران افزایش میدهد. چند مجله معروف از جمله «آتلانتیک» نیز نتایج این عقیده را بااهمیت شمردند و تیترهای اصلی خود را در حمایت از این اتفاق انتخاب کردند اما حالا بررسی جدیدی که توسط «تالیا گلداشتاین» نگاشته شد این نتایج را زیر سؤال برده است.
در تحقیق اولیه از افراد درخواست شد که یک متن را بخوانند و تست بدهند. آزمایشی که در آن از افراد درخواست کردند به تصاویری بنگرند و حدس خود را از حالات احساسی آن افراد بیان کنند. مثلا تصویر فردی که ابرویش بالا رفته است بدان معنی است که فرد ترسیده است یا شاید عصبانی شده باشد. میزان جوابهای مثبت نشاندهنده تئوری ذهن است. تئوری ذهن به معنای توانایی فرد برای درک حالات ذهنی است که انگیزههای انسان را به وجود میآورد.
«ربکا ساکس»، دانشمند عصبشناس در این باره میگوید: «قبول دارم که این تئوری بسیار ضعیف است اما در حال حاضر تنها مقیاسی است که در اختیار داریم. به همین دلیل همه از این تئوری بهره میگیرند.» وی معتقد است این تئوری چنان اهمیت دارد که هر دو گروه محقق از آن برای انجام آزمایشات مختلف استفاده کردند.
«گلداشتاین» به این نتیجه رسید که «کسانی که برای مدتی طولانی آثار ادبی میخوانند در این آزمایش نمره بهتری به دست آوردند. وی معتقد است کتابخوانی میتواند به افراد کمک کند تا تصویر بهتری از احساسات و افکار مردم مختلف داشته باشند اما شاید نظریهای دیگر در میان باشد و آن این است که افرادی که قدرت تخیل بیشتری دارند و احساسات دیگران را بهتر درک میکنند علاقه زیادی به کتابخوانی دارند. وی معتقد است این موضوع لزوماً به معنای اثبات تئوری ذهن نیست و این پدیده را «همذاتپنداری شناختاری» مینامد.
در هر صورت این سؤال همچنان برجاست که چرا روانشناسان علاقه بسیاری به درک فواید ادبیات دارند. واضح است که ادبیات فواید اخلاقی فراوانی برای ذهن انسان دارد اما میزان این فواید همچنان در حال بررسی توسط محققین مختلف است.
«کید» در این باره میگوید: «امیدوار نیستم یا باور ندارم که روانشناسی اجتماعی بتواند علوم انسانی را توجیه کند.» اما در فرهنگی که با علوم تجربی برخورد بهتری نسبت به علوم انسانی میشود این تحقیق جایگاه خوبی دارد. حتی یک معلم ادبیات اخیراً طی نامهای به مجله «آتلانتیک» از این تحقیق بهره میگیرد تا از نظر خود در باب اینکه خواندن ادبیات داستانی قدرت ذهنی دانشآموزان را غنی میکند بهره گرفت. باید منتظر ماند و دید علم در ماههای آینده چه نظریات جدیدی را مطرح خواهد کرد.
نظر شما