چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۸
دژاکام: ما از نویسندگان غربی غول‌های 5 متری را در ذهن خودمان ساخته‌ایم

امیر دژاکام، نویسنده، کارگردان و مدرس دانشگاه معتقد است که چون نمایشنامه نویسندگان ایرانی را نخوانده‌اند و کسی آن‌ها را تائید نکرده، اصلا آن‌ها را نمی‌شناسند و جرئت تجلیل کردن از آن‌ها را ندارند. ما از نویسندگان غربی غول‌های پنج متری را در ذهن خودمان ساخته‌ایم، در این‌صورت، یک آدم 150 سانتی‌متری که در همسایگی ما زندگی می‌کند، نمی‌تواند به‌ اندازه غول‌های نویسندگی دنیا، خوب بنویسد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: با مروری بر تاریخ معاصر هنر نمایش در ایران، درمی‌یابیم که از دوره قاجار بود که جریان نمایشنامه‌نویسی به شیوه امروزی، در کشورمان آغاز شد. از آن زمان تاکنون، نمایش‌های گوناگون و به‌یادماندنی در ایران اجرا شده‌اند که برخی‌شان از زبان‌های دیگر به فارسی گردانده شده‌اند. ازاین‌رو در «خبرگزاری کتاب ایران» پرونده‌ای گشوده‌ایم تا در آن به بررسی وضعیت و چالش‌های موجود در جریان نمایشنامه‌نویسی به‌ویژه آثار تألیفی بپردازیم. «ایبنا» در این پرونده، به سراغ فعالان عرصه نمایش رفته و دیدگاه‌هایشان را در قالب گفت‌‌وگو بیان کرده است. امیر دژاکام، نویسنده، کارگردان، بازیگر و مدرس دانشگاه در این پرونده با ما سخن گفته و نظرات خود را به شکل مفصل، درباره نمایشنامه‌نویسی در تئاتر امروز ایران مطرح کرده است. به دلیل حجم بالای گفت‌و‌گو و عدم امکان حذف هیچیک از بخش‌های آن به دلیل اهمیت موضوعات مطرح شده، آن‌را در دو بخش تقدیم علاقه‌مندان این حوزه کرده‌ایم که شرح بخش دوم آن‌را در ادامه می‌خوانید.

نظر شما درباره تجلیل‌هایی که در حوزه نمایشنامه‌نویسی در کشور انجام می‌شود، چیست؟ (به‌نظر می‌رسد بسیاری از نام‌هایی که در این سال‌ها مورد تجلیل قرارگرفته‌اند، تکراری است.)

ما امروز در حال تجلیل کردن از 40 سال گذشته خودمان هستیم؛ این موضوع فقط به نمایشنامه‌نویسی محدود نمی‌شود. امروز در همه آیین‌ها از کسی که در حدفاصل سال‌های 1345 تا 1355 در حوزه نمایشنامه‌نویسی فعال بوده (و البته برای نمایشنامه‌نویسی کشورمان زحمات زیادی کشیده است) تجلیل می‌کنیم، اما از داوود فتحعلی‌بیگی که در 40 سال گذشته روی نمایشنامه تخته‌حوضی کار کرده، حتی نام هم نمی‌بریم.

چرا؟

چون در سریال‌های تلویزیونی بازی نکرده است. کسی هم جرئت ندارد از او نام ببرد، اما من می‌گویم داوود فتحعلی‌بیگی یکی از مهم‌ترین درام‌نویسان ایرانی است که تاریخ قدر او را خواهد دانست. او تخته‌حوضی‌های بسیار زیبایی می‌نویسد و این هنر را تا به امروز زنده نگه داشته است. علت تجلیل از کسی که امروز بازیگر تلویزیون و سینماست و در گذشته در حوزه نمایشنامه‌نویسی فعال بود هم نمایشنامه‌هایش نیست، بلکه چون بازیگر شناخته‌شده‌ای است، مورد تجلیل قرار می‌گیرد. مدیران هم با خود می‌گویند در فلان جشنواره به او جایزه بدهیم. چرا؟ چون وقتی در جشنواره جایزه گرفت، همه ایران او را می‌شناسند، بنابراین نام سازمان متبوع ما هم شناخته می‌شود. احتمالا کسانی که از آن آقا تجلیل می‌کنند، حتی نمایشنامه‌هایش را نخوانده‌اند و شاید سریال‌هایش را هم ندیده باشند. بنا به همین نگاه است که امروز ما در ایران ماراتون تجلیل از بازیگران با عنوان تجلیل از نویسندگان داریم.

در این میان تکلیف هنرمندانی که از 40 سال پیش تا امروز در‌ زمینه نمایشنامه فعالیت کرده‌اند، چیست؟

هنرمندی که تا امروز 40 سال است در این عرصه فعالیت می‌کند، اصلا دیده نمی‌شود. انگار از سال 57 تا به امروز در کشور هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ این از عجایب و لطایف تاریخ است. جالب این‌که آدم‌های تجلیل شده در زمینه تئاتر از سال 57 تا امروز مشغول سینما و تلویزیون هستند. شاید اگر نسلی که از سال 57 تا 95 در تئاتر فعالیت کرده‌‌، درگیر سینما و تلویزیون شود، مورد تجلیل قرار گیرد. به‌نظر من این‌ها آفات شناخت است.
 
علت شناخته نشدن نویسندگان حوزه نمایشنامه در میان جوانان چیست؟

احتمالا جوانان تحصیل‌کرده در رشته نمایشنامه‌نویسی در فرنگ از ایبسن (که انسان بسیار شریفی است و در نمایش‌نامه‌هایش به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان واژه‌های غیرشرفتمندانه پیدا کرد) تجلیل می‌کنند، اما چون نمایشنامه نویسندگان ایرانی را نخوانده‌اند و کسی آن‌ها را تائید نکرده، اصلا آن‌ها را نمی‌شناسند و جرئت تجلیل کردن از آن‌ها را ندارند. ما از نویسندگان غربی غول‌های پنج متری را در ذهن خودمان ساخته‌ایم، در این‌صورت، یک آدم 150 سانتی‌متری که در همسایگی ما زندگی می‌کند، نمی‌تواند به‌ اندازه غول‌های نویسندگی دنیا، خوب بنویسد. چون از خارجی‌ها 50 مقاله و کتاب خوانده‌ایم و البته استادانمان آن‌ها را تائید کرده‌‌اند، نویسندگان بزرگی هستند، اما محمد چرمشیر که در همسایگی ماست، سبزه‌پوست هم هست و تاکنون حدود 150 نمایشنامه نوشته، نمی‌تواند نمایشنامه‌نویس بزرگی باشد. من درصدد نفی و بی‌تأثیر نشان دادن اقدامات بزرگان حوزه‌های مختلف هنری نیستم، بلکه با هدف تبیین عدم تناسب در کشورمان با شما سخن می‌گویم. انگار جهان دیگر هیچ‌کس را نزاده و هیچ درام‌نویس دیگری متولد نشده است.
 
با توجه به توضیحات شما فارغ از نگاه مدیران که الگوهای خاصی برای تجلیل از نویسندگان حوزه تئاتر دارند، به‌طور عمومی چه دلیلی باعث می‌شود تا ما غربی‌ها را بیش‌ از اندازه دست‌نیافتنی تصور کنیم و نویسندگان خودمان را دست‌کم بگیریم؟

این نکته به سواد محدود ما و این‌که نظرمان را از دیگران می‌گیریم، باز‌می‌گردد؛ ما به دهان دیگران نگاه می‌کنیم. اگر بگویند میکل‌آنژ خوب است، می‌گوییم خوب است و اگر بگویند بد است، ما هم همین را تکرار می‌کنیم. من درباره داوود فتحعلی‌بیگی که نام بردم، حاضرم بنشینم و گفت‌وگو کنم. می‌توانیم در این‌باره به آثار نوشته شده در نمایشنامه‌های ایرانی در گذشته نیز مراجعه کنیم. آفت بعدی که در این زمینه وجود دارد، تقسیم‌بندی هنرمندان به دو گروه سیاسی سیاه‌ و سفید یا یک و دو است. اگر هنرمندی در گروه سیاسی که من به آن تعلق دارم قرار گرفت، خوب است و اگر هنرمندی در گروه سیاسی که من در آن حضور ندارم قرار بگیرد، بد است. متأسفانه امروز این نگاه به متری برای تعیین خوب یا بد بودن آثار یک هنرمند تبدیل شده است.

اما مگر می‌شود هنرمندان را زیر یک چتر سیاسی قرار داد؟

خیر. هنرمندان زیر چتر سیاسی قرار نمی‌گیرند، بلکه همیشه نقد می‌کنند و دیدگاه‌هایشان را می‌گویند. هنرمندان به منافع کوتاه‌مدت یا بلندمدت خودشان توجه نمی‌کنند. شامه اقتصادی ندارند که بتوانند سیاسی باشند. (باید شامه سیاسی داشت که در مسیر سیاسی گام برداشت) البته منظور من این نیست که سیاستمداران فقط به اقتصاد توجه می‌کنند. هنرمندان همه حرف‌هایشان را با صداقت بیان می‌کنند، بنابراین خیلی راحت می‌توانید دست یک هنرمند را بخوانید، اما یک سیاستمدار به‌هیچ‌عنوان این‌گونه نیست. دیپلماسی دارد و به منافع توجه می‌کند؛ اصلا شرط دیپلماسی و سیاست این است. با این توضیح هنرمندان و سیاستمداران در یک گروه قرار نمی‌گیرند. به‌نظر من دسته‌بندی هنرمندان کار غلطی است و با این‌ وجود برخی از هنرمندان هم این دسته‌بندی را باور کرده‌اند.
 
فارغ از تقسیم‌بندی‌های سیاسی که اشاره شد، برخی از فعالان عرصه تئاتر بنا به سلیقه‌های شخصی و یا ژانرهای نمایشی که در آن فعالند، عده‌ای را که در گونه‌ تئاتری خودشان فعالند، تائید می‌کنند و در مقابل کلیه‌ هنرمندان و آثار گروه‌هایی را که به آن تعلق ندارند، زیر سؤال می‌برد...
 
به‌نظر من این نگاه درست نیست و من بنا به دو دلیل اخلاقی و علمی این‌گونه درباره هنرمندان تئاتر اظهارنظر نمی‌کنم. اولا بنا به علت اخلاقی و با درنظر گرفتن این نکته که هر انسانی به فراخور، درگیر مسائلی همچون حسادت و بخل است با خود می‌گویم که توان اظهارنظر درباره انسان دیگری را ندارم. هرجا که انسان باشد حسادت هم هست. با این توضیح، اخلاقی نمی‌دانم که درباره اخلاق دیگران قضاوت کنم. به‌نظر من، کسانی که درباره اخلاق دیگران قضاوت می‌کنند، با اخلاق، تقوا و دین به‌درستی آشنا نشده‌اند. حکم، مختص خداوند رحمان و رحیم است. به قول «هگل» آنچه می‌گوییم مهم نیست، آنچه نمی‌گوییم و در پس جمله است، مهم است. شما طوری قضاوت می‌کنی که انگار همه داده‌ها را در اختیار داری، پس خدا هستی!! وقتی به‌گونه‌ای حرف می‌زنی که انگار همه ظرایف و نکات مختلف در همه علوم را می‌دانی، پس خدایی! نعوذبالله تو داری با این نوع قضاوت کردن، خدایی می‌کنی. دلیل دوم برای عدم اظهارنظر درباره دیگران از منظر علمی است. با این توضیح، اگر قرار باشد کسی به لحاظ علمی درباره وضعیتی در جامعه اظهارنظر کند، باید همه متغیرها را در اختیار داشته باشد. آیا من چنین امکانی را دارم؟ خیر. پس کافی است وقتی صحبت درباره موضوع بخصوصی پیش می‌آید؛ در آغاز بگویم به‌نظر من یا احتمالا. با عده‌ای که پروپاگاندا سیاسی دارند، کاری ندارم اما ما امروز هنرمندان خوبی در کشور داریم.

درباره ممنوعیت برخی آثار نمایشنامه‌نویسی در بازار کتاب، چه نظری دارید؟ آیا این ممنوعیت‌ها را مؤثر می‌دانید؟

بهنظر شما اگر قرار باشد چیزی واقعا ممنوع شود، ما از آن اطلاع پیدا خواهیم کرد؟ به اعتقاد من، بخش زیادی از این ممنوعیت‌ها تبلیغی است، برای فروش بیشتر؛ خیلی ساده است. چرا هر چیزی ممنوع می‌شود، پرفروش است؟ به‌طور منطقی چیزی که ممنوع می‌شود، نباید در بازار وجود داشته باشد. من به‌ هیچ‌ عنوان منکر مظلومیت‌های بسیاری از هنرمندان که با ممنوعیت‌های زیادی همچون کار نکردن مواجه می‌شوند، نیستم. ممنوعیت یعنی این‌که شما فرصت کار کردن پیدا نکنید. ولی این‌که اثری تولید و در بازار توزیع شود (البته با عنوان ممنوع هم همراه باشد) احتمالا کار درستی نیست. مگر آگاه نیستیم که انسان به ممنوع حریص است. چرا از نظر عقلانی شرایطی را به‌وجود می‌آوریم که فقط مارک ممنوعیت به یک کار بخورد، در حالی‌که در بازار وجود دارد. منظور من یک کار خاص نیست و شامل فیلم، موسیقی، کتاب یا هر نوع کالای فرهنگی دیگری می‌شود. یکی دو بار هم در این‌باره از برخی اشخاص سؤال پرسیدم که آیا این ممنوعیت‌ها واقعی هستند؟ از سویی دیگر مگر ممنوعیت ممکن است؟ این برای من واقعا یک سؤال جدی است، اما به نظر خودم در زمینه کتاب و فیلم ممنوعیت ممکن نیست. با توجه به امکاناتی که در فضای مجازی وجود دارد، من چیزی را به‌عنوان کتاب ممنوع سراغ ندارم. البته درباره تئاتر، ممنوعیت امکان دارد، اما موسیقی را ضبط می‌کنی و به فضای مجازی می‌فرستی، فیلم را ضبط می‌کنی و در اینترنت پخش می‌کنی و کتاب را هم می‌نویسی و با این روش منتشر می‌کنی. فیلتر هم که یک شوخی است و بسیاری از مکان‌های دولتی آن‌را می‌فروشند. البته می‌توان دو سؤال در این حوزه مطرح کرد؛ اول این‌که آیا ممنوع کردن لازم است؟ و دوم این‌که آیا ممنوع ممکن است؟ و سوم این‌که باید پرسید چه شرایطی باید به‌وجود بیاوریم که اساسا لازم نباشید، چیزی را ممنوع کنیم؟
 
پاسخ به این سوا لات احتمالا کار راحتی نیست...

بله، واقعا کار راحتی نیست. گاهی اوقات انسان سؤالی را می‌پرسد، در حالی‌که جوابش را می‌داند، اما من واقعا در این مورد جوابی ندارم؛ دوست دارم اگر دیگران جوابی دارند، به من بدهند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها