نمایشنامه «بارانداز غربی» حکابت شکست، خلاء، نابودی و هیچ است. نشر بیدگل، بهتازگی این نمایشنامه را در قالب کتاب منتشر کرده است.
این نمایشنامه تصویری بینهایت ملموس از دنیایی است که در آن زندگی میکنیم. ماجرا از این قرار است که دو نفر از طبقه مرفه جامعه در انباری متروکه در یک محله دورافتاده با گروهی از مهاجران غیرقانونی مواجه میشوند. از همان لحظه اول، ارتباط انسانی بین این آدمها به معاملهای تبدیل میشود.
کلتس در این نمایشنامه با زبان خاص خودش، بهسادگی با شخصیتهای بهیاد ماندنی، با خلق مکانی که به شاعرانگی متن تأثیری دراماتیک میبخشد و در میان سکوت و کلام ما را به تماشای تراژدی زنگی دعوت میکند و فقط یک سؤال میپرسد؛ اینکه آیا قبل از مرگ، زندگیای وجود دارد؟
کُش، موریس (شصتساله)، پُنس، مُنیک (چهلودوساله)، سِسیل (چهلوچهارساله)، کلر (دختر سِسیل، چهاردهساله)، ردلف (شوهر سِسیل، پنجاهوهشتساله)، شارل (پسر سِسیل و ردلف، بیستوهشتساله)، پسری با نام مستعار فَک (حدودا بیستودوساله) و مردی سیوچندساله، بدون نام که شارل دو یا سه بار «اَبَد» صدایش کرده است، شخصیتهای این نمایشنامه هستند.
در صفحه 134 این نمایشنامه میخوانیم: «شارل: اومدم باهات خداحافظی کنم. باید برم، فوری، قبل از اینکه زیادی دیر شه. اما نمیتونستم بدون اینکه از تو خداحافظی کنم برم.
ردلف: خفه شو. من همین جوریش هم نیمه کَرَم و تو هم گوشهام رو با اراجیف پر میکنی. چیزهایی رو که دلم میخواسته بشنوم شنیدهام.
شارل: نیمه کری و نیمهکور واسه همه عالم و آدم، اما من فکر میکنم تو صدای من رو میشنوی و میبینی من رو، واسه اینکه با من احتیاجی به کلک زدن نیست. می دونی، من هم قد تو کرم، قد تو کورم واسه همه کسایی که دور و برمونن اینجا، واسه همینه که میخوام تا هنوز میتونم بزارم برم. اما فقط باید از تو خداحافظی میکردم، تنها تویی که خداحافظی من رو میشنوی، و این رو که بدونم، خیالم راحت میشه.»
نخستین چاپ نمایشنامه «بارانداز غربی» به قلم برنار-مری کلتس با ترجمه زیبا خادمحقیقت با شمارگان یکهزار نسخه در 158 صفحه به بهای 13 هزار تومان از سوی نشر بیدگل روانه بازار نشر شده است.
نظر شما