کتاب زندگینامه «شرلی جکسون» که به تازگی منتشر شده است یکی از مهمترین کتابهای زندگینامه این نویسنده آمریکایی است. آثار این نویسنده چون «لاتاری» بسیار معروف است اما زندگی شخصی وی تاکنون زیاد مورد بررسی قرار نگرفته است.
او اهل کالیفرنیا بود: بسیاری فکر میکنند این نویسنده مانند «ناتانیل هاوتورن» اهل نیوانگلند است. اما او در سان فرانسیکو به دنیا آمد و در کالیفرنیا بزرگ شد. اما در دوره دبیرستان محل کار پدر وی ناگهان به نیویورک منتقل شد.
خانواده او به علوم مسیحی اعتقاد داشتند: مادربزرگ مادری «جکسون» به شدت به بهبود جسمی از طریق دعاهای مسیحیت معتقد بود و خود نویسنده بعدها انزجار خود را از اینکه مادرش برای بهبود پای شکسته برادرش او را به بیمارستان نبرد و فقط دعا کرد اعلام نمود اما خود وی «علوم مسیحی» را به عنوان مذهب خود در مشخصات خود در دوره کالج معرفی کرد.
از دانشگاه اخراج شد: نویسنده در سال دوم دانشگاه به دلیل نوشتن یک داستان درباره دوره زندگی خود اخراج شد. «جکسون» بیشتر اوقات خود را به همراه دوست فرانسویاش در کافه گذراند و گفته میشود که در آن دوران از افسردگی نیز رنج میبرد. بعدها وی در دانشگاه «سیراکس» ثبتنام کرد و با همسر آیندهاش «ادگار هایمن» آشنا شد. این دو در سال 1940 از دانشگاه فارغالتحصیل شدند.
پدر و مادر او در مراسم عروسیاش حضور نداشتند: البته پدر و مادر داماد نیز در این مراسم شرکت نکردند. با اینکه «هایمن» اعلام کرده بود به خدا اعتقادی ندارد اما خانواده وی یهودی بودند و دوست نداشتند فرزندشان با دختری مسیحی ازدواج کند. اما مشکل خانواده «جکسون» یهودی بودن داماد نبود بلکه خود خانم نویسنده تا ماهها بعد چیزی از ازدواج به خانواده خود نگفت.
نماینده تبلیغاتی رد شدن آثار نویسنده را از او مخفی میکرد: آثار «جکسون» در سالهای اول نویسندگی خود مورد استقبال ناشران قرار نگرفت. همسر خانم نویسنده از نماینده تبلیغاتی او درخواست کرده بود حرفی از رد شدن آثار او توسط ناشرین به او نزند و فقط اخبار خوب را به او اعلام کند.
او داستان «لاتاری« را در یک روز صبح نوشت: شایعات بسیاری درباره نگارش این داستان وجود دارد اما یک روز «جکسون» هنگام خرید خانه ایده این داستان را در ذهنش پرورش داد و پس از برگشت به خانه شروع به نوشتن آن کرد و قبل از نهار آن را به اتمام رساند.
مردم فکر میکردند «لاتاری» یک گزارش و نه یک داستان است: پس از انتشار عمومی این داستان بسیاری از مردم برای «جکسون» نامه مینوشتند و میخواستند بدانند چنین لاتاریهایی در چه مناطقی برگزار میشود و آیا آنها میتوانند برای تماشا در مراسم آن حضور یابند یا خیر!
او کتابهای بسیاری درباره جادوگری داشت: «جکسون» در دوره کالج به جادوگری علاقهمند شد و در طول زندگی خود مطالعه خود در این زمینه را ادامه داد.
او مسئولیت تأمین هزینههای خانواده را به عهده داشت: درآمد «هایمان» که یک خبرنگار بود برای اداره خانواده کافی نبود. اما «جکسون» درآمد بالایی داشت بنابراین تأمین هزینههای مالی خانواده بیشتر به دوش او بود.
او به روح اعتقاد نداشت: اگر چه این موضوع برای او بسیار جالب بود اما اعتقادی به آن نداشت و گفته بود تجربهای در این زمینه ندارد. حتی کتاب «تسخیر خانه دهکده توسط ارواح» را بر اساس پروندههای تاریخی نوشت و خود نظری در این باره نداشت.
هنگام مرگ دو رمان ناتمام داشت: همه میدانستند که «جکسون» در اواخر عمر خود دچار ترس شدید از مکانهای شلوغ شده بود و خانه را هیچوقت ترک نمیکرد. اما قبل از مرگ ناگهانیاش بر اثر حمله قلبی حال خوبی داشت و تور کتاب به کالجهای مختلف برگزار کرده بود. در هنگام مرگ در حال نگارش دو داستان بود اما متاسفانه در اوج خلاقیت کاری خود از دنیا رفت.
نظر شما