آداب و رسوم ایرانیان در ماه محرم به روایت سفرنامهها/2
طبیب ناصرالدین شاه؛ راوی تعزیههای دوران قاجار/ از هزینههای سنگین برگزاری تعزیه تا حضور ایلچی فرنگی بر صحنه نمایش
سفرنامه یاکوب ادوارد پولاک، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه با عنوان «ایران و ایرانیان» که حاصل پژوهشها و مطالعات این پزشک اتریشی است آگاهیهای بسیاری درباره اخلاق و رفتار، آداب و زندگی ایرانیان به دست میدهد. یکی از آداب و رسومی که پولاک به آن توجه داشته و در سفرنامه خود به آن پرداخته مراسم عزاداری ماه محرم است.
گزارش پولاک با عنوان «ایران و ایرانیان» حاوی نکات ریز و درشت بسیاری از زندگی، خلقیات، سیاست و مذهب در زمان ناصری است. سفرنامه وی در زمره معدود گزارشهای جامع و دقیق در مورد احوال ایران و ایرانی است. پولاک که مدت زیادی در ایران بود از نزدیک آداب و رسوم ایرانیان در مراسم مختلف را مشاهده کرد و به توصیف آن پرداخت. عزاداری ماه محرم یکی از مهمترین مراسم ایرانیان است که پولاک به شرح آن پرداخته است.
از سیاه پوش شدن شهر تا حرکت دستههای عزاداری
پولاک مینویسد: «ایام عاشورا یعنی ده روز اول ماه محرم را (که در آنها مراسم تعزیه و تعزیه- شبیه، به یاد شهادت آل علی (ع) در کربلا برپا میشود) میتوان جزو ایام رسمی محسوب کرد. در این روزها که عزاي عمومی و سراسري در مملکت است، همه کس جامه سیاه در بردرمیکند؛ دستهها در شهرها به راه میافتد و با آهنگهاي غمانگیز که ترجیع «آي حسین، آي حسین» آن بگوش میرسد، بر رنجهاي این سلطان شهیدان اشک میریزند. به هنگام فرارسیدن ترجیع کودکان درحالیکه از جا میجهند دو حلقه چوبی را به صورتی موزون بر یکدیگر میزنند، درحالیکه بزرگترها چنان محکم با کف دست بر سینه میکوبند که صداي آن تا فاصلهاي دور به گوش میرسد و موضع برخورد دست و سینه کبود میشود.»
او ادامه میدهد: «بربرهاي کابلستان و کشمیر که مقدار زیادي از آنها در محله بربریهاي تهران ساکنند و سایر زائران از نقاط دوردست که در این دستههاي عزاداري شرکت میکنند حتی زنجیر به سینه میزنند. یکنواختی آهنگ، صداي گنگ ضربات کف دست به سینه و برخورد حلقههاي چوبی و جرنگ جرنگ زنجیرها تا مدتها پس از نیمه شب در خیابانها به نحوي غمانگیز طنینافکن است.»
تشریفات برگزاری تعزیه به سبک قاجار
پولاک سپس به توصیف مراسم تعزیه میپردازد: «در بسیاري از میدانهاي عمومی شهرها تکیه وجود دارد که بر اثر موقوفات مذهبی ایجاد شده نگهداري میشود. در وسط فضائی محصور صفهايی است که بهعنوان صحنه براي برگزار کردن مراسم تعزیه بهکار میرود. در روزهائی که مراسمی برپا میشود دیوارهاي تکیه را با چیت گلدار و شال میآرایند؛ «چادرپوشی» بهعنوان سقف بر آن میکشند. بر چهارپایههاي عریض، گلدانها و ظروف چینی گرانقیمت، لیوانهاي کریستال اروپائی، شمعدانها و غیره چشمها را خیره میکند. اینها را از خانههاي همسایه براي اکرام و تعظیم امام به عاریت گرفتهاند. از من و سایر اروپاییها نیز چند بار تقاضا شد که خردهریزهاي خود را براي زینت تکیه واگذار کنیم.»
او مینویسد: «تکیههاي وزیر و شاه با تجمل خاص آراسته میشود؛ دولت مبالغ قابل ملاحظهاي خرج میکند، ظروف و بلورهاي گرانقیمت خزانه سلطنتی بر فراز پایهها به چشم میخورد و بازیگران که در نقش عمال یزید یعنی کسی که بر آل علی (ع) پیروز شد، هستند حتی جواهر سلطنتی را- البته تحت نظارت- بر خود زدهاند. روضهخوانان از تمام مناطق کشور به تهران میآیند، بهخصوص روضهخوانان کاشان شهرت دارند و براي هر جلسه مزدهاي گزاف میگیرند. اما چون فقط در برخی از صحنهها از وجود آنان استفاده میشود در نتیجه میتوان نمایشها را در قسمتهاي مختلف شهر و در مواقع گوناگون برپا کرد؛ روضهخوانها چهار نعل از نقطهاي به نقطه دیگر میروند و اغلب در یک روز در پانزده تکیه مختلف ظاهر میشوند.»
حضور ایلچی فرنگی در صحنه تعزیه
طبیب مخصوص ناصرالدین شاه ادامه میدهد: «برحسب سنت باید یک ایلچی فرنگی مسیحی در بارگاه یزید حاضر باشد تا شفاعت این قربانیان تیرهبخت را بکند و چون تمناها و خواهشهاي وي اجابت نمیشود خود اسلام میآورد و مانند آنان به شهادت میرسد. در این صحنه، که طبق قاعده باید در روز هفتم تعزیه باشد بازیگران همه حضور ذهن، لطف کلام و خوشمزگی خود را بکار میگیرند. اولین سفیر اروپایی که به دربار ایران آمده گویا با خود یک دوربین لولهاي داشته است؛ بدین جهت براي حقیقی نشان دادن نمایش لازم میدانند که ایلچی همیشه درحالیکه چنین دوربینی را زیر بغل دارد بر صحنه ظاهر شود.»
پولاک میگوید: «براي لباس این فرنگی معمولا پوشاك اروپاییها را به عاریت میگیرند که در نتیجه اغلب منظره و کاریکاتورهاي خندهآوري درست میشود. مثلا من خود شاهد بودم که چگونه ایلچی با دخترش که پسربچهاي نقش او را به عهده داشت سوار بر مرکوب وارد شد. پسري که نقش دختر را به عهده داشت با لباس زنان و دامن پف کرده به صحنه آمده بود؛ ایلچی درحالیکه دوربین کذایی را زیر بغل داشت فرود آمد، چند قطعه آواز را به تنهایی و به صورت دو نفره خواند و بعد با دخترش به شهادت رسید. یکبار نیز وزیر جنگ از من خواست چند تکه لباس از لباسهاي خودم را براي ایلچی بدهم؛ من فراك و شلوارم را دادم اما کلاه مخصوص را نداشتم چون خودم کلاه ایرانی بسر میگذاشتم. این نقیصه را با یک کلاهخود اتریشی که در انبار داشتند مرتفع ساختند و بدین ترتیب بود که ایلچی با فراك و کلاهخود در تعزیه حاضر شد.»
نظر شما