شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۰
حسینی: ترجمه و تالیف برای ما بالماسکه شده است/ جهانی به مقوله علم نگاه نمی‌کنیم

سیدحسن حسینی، استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران می‌گوید: امروز ترجمه و تالیف برای ما بالماسکه شده و جهانی به مقوله علم نگاه نمی‌کنیم. او معتقد است روحیه پرسشگری و جستجو به دلیل ضعف نظام آموزشی در کودکان ما ترویج نمی‌شود تا کتاب بخوانند؛ از سوی دیگر امکان خواندن هم به دلیل استاندارد نبودن کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها فراهم نشده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- الهام عبادتی: سیدحسن حسینی، استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بیش از سه دهه از عمر علمی خود را صرف مطالعه و بررسی آسیب‌های اجتماعی در ایران کرده است. وی صاحب تالیفات متعددی مانند «مجموعه تحلیل‌های آسیب‌های اجتماعی در ایران (کودکان کار و خیابان)»، «مجموعه تحلیل‌های آسیب‌های اجتماعی در ایران (جامعه‌شناسی نظام گسیختگی خانواده و طلاق)» و «جامعه‌شناسی مسائل اجتماعی در رسانه» است. همچنین به زودی ویراست جدیدی از ترجمه کتاب «نظریه‌های جامعه‌شناسی طردشدگان اجتماعی» به کوشش سید حسن حسینی وارد بازار نشر می‌شود.

کاهش مصرف کالای فرهنگی به‌ویژه کتاب در ایران و علل جامعه‌شناختی آن موضوع گفت‌وگوی ایبنا با این استاد دانشگاه است. خواندن و فراهم کردن امکان آن برای ایرانیان یکی از دغدغه‌های جدی این استاد دانشگاه است که در این مصاحبه همواره بر آن تاکید شده است. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

استاد حسینی، پس از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی مصرف کالاهای فرهنگی به ویژه کتاب در ایران رضایت‌بخش نبوده و با وجود اینکه بعضا اعلام می‌شود شمارگان کتاب‌ها در ایران هزار نسخه یا 500 نسخه است باز هم برخی ناشران می‌گویند که این آمار واقعی نیست. حال سوال اینجاست که چرا ایرانی‌ها کم کتاب می‌خوانند؟
 
پاسخ سوال خیلی روشن است! وقتی جوامع را تیپ‌بندی می‌کنیم، جوامعی داریم که گفت‌وگو می‌کنند و جوامعی هستند که می‌نویسند. جوامع هر چه ابتدایی‌تر باشند تمدنشان گفتاری است. من دو سال پیش به مونالیزی سفر کردم. این جزیره مرکزی 34 قبیله دارد. وقتی که جیمز کوک آنجا را کشف کرد،  180 هزار جمعیت داشته که 34 قبیله بوده و هر یک زبانی داشته‌اند. این قبیله‌ها نوشته ندارند و مجسمه دارند، کل فرهنگشان هم سینه به سینه گشته است. یکی از ویژگی‌های تمدن‌های خاورمیانه‌ای نداشتن تمدن نوشتاری است، به همین دلیل وقتی انجیل و قرآن می‌آید، پذیرش کمی سخت اتفاق می‌افتد، البته تمدن‌های اروپایی و به ویژه شمال اروپا هم همین شکل هستند. جامعه ما هم تمدن شنیداری دارد. طی صدها سال منبر محل گفتمان و حتی گفتمان یک سویه بوده است. شما روی منبر می‌روید و حرفتان را می‌زنید و شنونده‌ها هم فقط نقل می‌کنند. قبل از ورود اسلام ما کتابخانه داشتیم و بعد وقتی در قادسیه ما را شکست می‌دهند، به عمر کتاب‌ها را نشان می‌دهند، او می‌گوید کتاب‌ها را بسوزانید چون ما هر چه لازم داشته باشیم در قرآن هست و اگر به غیر از این در کتاب‌ها چیزی هست آن را بسوزانید. بنابراین اگر در جامعه ایران مکتوباتی هم وجود داشته با حمله اعراب از بین می‌رود.

البته برای چینی‌ها این مکتوبات قطعاً بیشتر است. ولی ما به تدریج دوباره شروع به فعالیت می‌کنیم اما این فعالیت‌ها به ویژه در دوره صنعتی شدن و دستگاه‌های گوتنبرگی بسیار با تاخیر است. دستگاه‌های چاپ سنگی و سربی در دوره عباس میرزا وارد می‌شود در حالی که بیش از دو سده پیش در اروپا چاپ آمده است.

انجیل‌هایی که در فرانسه دیدم متعلق به 400 سال پیش است که به فرانسه ترجمه شده است. من کتاب‌هایی در کتابخانه‌ام دارم که متعلق به 180 سال پیش است و تجربیات کشاورزی درونش منعکس و چاپ شده است. برخی از کتاب‌ها حتی چاپ مجدد هم شده است. به هر حال وقتی در جامعه‌ای حکومت و جریان خاصی از آن مخالف ورود تکنولوژی‌های مدرن، از جمله چاپ است برای اینکه مردم آگاهی پیدا نکنند و منحرف نشوند، نمی‌شود انتظار کتاب خواندن مردم را داشت.

در تمدن مسیحی از مقطعی این دیوار شکاف برداشت. در قرآن هم برخلاف اینکه افراد دعوت شدند به اینکه بروند و بهترین قول‌ها را بشنوند و انتخاب کنند، باز می‌بینیم که گروه‌هایی به اسم اسلام این آیات را به قبرستان فرستادند. اکنون تفسیری که از این آیه قرآن می‌کنند این است که می‌گویند این اقوال، اقوال دینی است و نیازی نیست که ما به حوزه‌ها و علوم دیگری مراجعه کنیم و یاد بگیریم. بنابراین وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم در مقاطعی در تمدن‌، حکومت و نیز رابطه تنگاتنگ حکومت با برخی از گروه‌های افراطی، دچار سستی و بیچارگی شدیم.

من در این فرایند دوره صفویه را بررسی کردم. میزان کاری که در آنجا شده و متفکرانی که در تمدن‌های دیگر آمدند با متفکران ما قابل مقایسه نیست. ما چند فیلسوف داریم؟! علامه مجلسی که کتاب «بحار الانوار» را گردآوری می‌کند و در مقابل وقتی فیلسوفی مانند ملاصدرا می‌آید آن را ملاتحتی می‌نامند و به کهک قم تبعیدش می‌کنند. در اینجا فرصتی برای اندیشه‌ورزی نمی ماند. ما از صفویه به این سو که زمان شکوفایی غرب بوده، دچار دگماتیزمی شدیم که ما را به اینجا رسانده است. حال ما مدام برای صفویه سوت بزنیم که این چنین کرده است. صفویه برای ما مداحی آورده است. بعد ما می‌خواهیم از این جامعه کتابخوان دربیاید! نمی‌شود!

مشاهده در متدلوژی اصل اساسی است اما ما آن را حذف کردیم. در قرآن گفته می‌شود مشاهده کن، مقایسه کن و نتیجه بگیر! سه مرحله مهم روش علمی را در قرآن داریم اما کجا آن را استفاده کردیم؟! تنها در یک دوره از این روش استفاده شده است، مغول‌ها، تیموریان و ... این میزان از دگماتیسم صفویه را نداشتند و ما در دوره‌ای که نیاز به جهش علمی، فلسفی و ... داشتیم دچار این وضعیت شدیم!

استاد آیا به این میزان ایدئولوگ دیدن موضوع دست ما برای تببین‌های بعدی برای کتاب نخواندن مردم نمی‌بندد؟ به هر حال بعد از انقلاب اسلامی تنوع عناوین و موضوعات بسیار بیشتر از گذشته است اما وضعیت همانند قبل است.
 
ما در جبر اجتماعی قرار گرفتیم. یعنی جامعه جهانی هر چه به هم نزدیک می‌شود ما را وادار به انجام برخی از کارها می‌کند به طور مثال شما وارد یک جنگ می‌شوید، تا وسط جنگ هر چه ما ضرابخانه رژیم پهلوی داشت استفاده کردیم اما بعد از آن نیاز داشتیم خودکفا بشویم. این اتفاق میمون است. به هر حال وقتی 42 سال پیش، وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شدم را با اکنون مقایسه می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که منابع قابل دسترس غیر قابل مقایسه است، اما بخشی از این موضوع مدیون بالارفتن جمعیت، مهاجرت‌های بعد از انقلاب در دوره جنگ، پیشرفت و تعالی تکنولوژی ارتباطی و ... است. این اتفاقات موجب شد که بازار انتشار رشد کند.

اما از آن سو، هم این بازار انتشارات وقتی به سمت تجاری شدن پیش می‌رود، خطرناک می‌شود. بازار کتاب نباید تجاری باشد، تجاری شدن یک مفهوم عام است! ما دانشگاه، ارتقا استادان، ارتقا دانشجو را تجاری کردیم و با این کارها به آکادمی، تولید فکر و کتاب صدمه زدیم. ما یکی از کشورهایی هستیم که بیشترین مهندسی را داریم این به چه درد ما می‌خورد وقتی جاده‌هایمان استاندارد نیست! پس صرف اینکه انبوهی از کتاب داشته باشیم کافی نیست. جالب است بدانید مارکسیست‌ها به عنوان یک گروه ملحد در خوابشان هم نمی‌دیدند همه آثار مارکس، نئومارکسیستی، فمنیستی و ... در ایران چاپ شود اما بعد اینکه ما با چاپ این‌ها امکان خواندن فراهم کنیم نیاز به راهنمایی تحصیلی و آموزش دارد.
 
امکان خواندن با توجه به تجربه زیسته شما در کشورهای دیگر چگونه برای ایرانیان فراهم می‌شود؟

بچه‌های من در فرانسه درس خواندند. آنجا بچه‌های ابتدایی را به موزه می‌برند، بعد به او می‌گویند که مشاهداتش را بنویسد. بچه‌ها از ابتدا باید کتاب بخوانند. فرزندان من تمامی رمان‌های قدیمی و جدید فرانسه را خوانده‌اند. پسر من دانشجوی داروسازی است اما کتاب‌های جنبی که می‌خواند متنوع و البته از حوزه ادبیات است چون به کتاب خواندن عادت کرده است. ما تعدادی رمان‌های مزخرف و یک بار مصرف داریم اما رمان‌های خوب هم داریم که آدم‌ها را می‌تواند به خواندن عادت بدهد اما نظام آموزشی ما در این زمینه بد عمل کرده است. این در حالی است که ما در نظام آموزشی‌مان همه به دنبال یک مدرک هستیم که کار خوبی داشته باشیم یا ارتقا بگیریم. 

وقتی می‌بینیم شمارگان کتاب در ایران کم است یا کتاب نمی‌خوانند یا سلیقه‌های متفاوت نیست باید ابعاد مختلف را ببینیم. یکی از نقاط ضعف ما نظام آموزشی تا مقطع دیپلم است. تا آن مقطع وقتی کسی کتاب نخواند بعدش هم نمی‌خواند. به چه دلیل کتاب‌های ویکتور هوگو به چاپ‌های 70 یا 80 می‌رسد؟ به این دلیل که همچنان این منابع مورد مطالعه قرار می‌گیرد. حتی اکنون که بحث نرم‌افزارهای موبایلی هست باز آدم‌ها این کتاب‌ها را می‌خوانند و به صورت دیجیتالی آن را خریداری می‌کنند.

در کشوری مانند فرانسه همه اهل مطالعه‌اند اما در ایران اینگونه نیست. من بین بچه‌های خانواده‌ام در ایران و فرانسه مقایسه می‌کنم و می‌بینم بخش زیادی از این موضوع به سیستمی برمی‌گردد که به ثبت مشاهدات، مطالعه، تحلیل و تبیین اهمیت می‌دهد. به طور مثال در سال‌های آخر دبیرستان در کشوری مانند فرانسه دانش‌آموزان گروه‌های مطالعاتی تشکیل می‌دهند و درباره اقتصاد فلسطینی‌ها کار می‌کنند. در آنجا من خانم دکتری را می‌شناسم که در یک دبیرستان فرانسوی در مرکز اسناد و مدارک کتابخانه کار می‌کند. دانش‌آموزان با چنین فردی مراودات دارند. طبیعی است که این فرد می‌تواند به دانش‌آموزان راهنمایی درس بدهد! این دانش‌آموز را محقق و جستجوگر می‌کند. یاد می‌دهد که چطور کتاب پیدا کند و چگونه کتاب بخواند.
 
بعد ما در ایران کتابدار را حدف می‌کنیم جایش معلم پرورشی می‌گذاریم!

دقیقا همین طور است. در مدارس ابتدایی فرانسه بر اساس تجربه زیسته خانواده‌ام می‌گویم آنجا در کلاس‌ها دانش‌آموزان علاقه‌مند هستند آخر هفته دوباره مدارس باز شود تا کتاب بخوانند و یاد بگیرند.

چون در مدارس آنجا پاتوق فرهنگی با محوریت کتاب شکل گرفته است.

همین طور است! شما به نکته حذف کتابدار اشاره کردید که این کاملا درست است! معلمی آخرین شغل در ایران است. در فرانسه وقتی بخواهید معلم شوید باید در یک کنکور سخت شرکت کنید. همسر یکی از دوستان من در فرانسه دکترای حقوق داشت اما دوست داشت معلم شود. ایشان یک سال درس خواند، در کنکور شرکت کرد و بعد تازه معلم ابتدایی در فرانسه شد. بنابراین در آنجا معلم شدن حساب و کتاب دارد. طبیعی است چنین فردی با عشق و علاقه وقتی وارد سیستم آموزشی شود چطور می‌تواند دانش‌آموزان دیگر را تشویق به کتابخوانی کند. کتاب‌هایی که تولید می‌شود، باید خواننده داشته باشد! به همین دلیل است که می‌گویند «آب کم جو! تشنگی آور به دست!..» ما باید روحیه پرسشگری را در دانش‌آموزان تقویت کنیم.

اگر بخواهید مقایسه‌ای درباره شرایط کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها در کشورهای توسعه یافته با ایران داشته باشید وضعیت چگونه است؟

جالب است بدانید در فرانسه، وقتی والدین فرزندانشان را به مال‌های بزرگ برای خرید می‌آورند این‌ها بیش از هر جای دیگری در کتابفروشی‌ها هستند و گاهی حتی می‌نشینند و کتاب می‌خوانند. این را با ایران مقایسه کنید! اما درباره کتابفروشی‌ها هم اگر شما از 9 صبح تا 7 بعدازظهر به این مکان بروید و بمانید هیچ کس شما را بیرون نمی‌کند! تنها اگر سوال خاصی داشته باشید پاسخ‌تان را می‌دهند اما تا زمانی که فروشنده را نخواهید کاری به شما ندارد که چرا کتاب ورق می‌زنید! این‌ها زمینه‌هایی است که یک جامعه را کتابخوان می‌کند! ما همیشه باید به عنوان یک جامعه‌شناس بدانیم تکرار هر عمل اجتماعی بستگی به میزان مجازات و پاداش‌هایی است که جامعه می‌دهد. جامعه ما کتابخوان‌ها را مجازات می‌کند! بسیاری از دانشجویان خوب و کتابخوان ما به دلیل افکارشان راهی کشورهای دیگر شده یا حتی مجازات شدند اما آنجا یک بچه کوچک هم به دلیل اینکه مطالعات خوبی دارد خودش را صاحب ایده و نظر می‌داند. وقتی در جامعه چنین برخورد کنید تمایل به کتاب خواندن و اندیشه‌ورزی بالاتر می‌رود.

بهترین دانشجویان ما در دهه 70 و 80 در سرشان خورد! توقع داریم وقتی دانشجوی کتابخوان را مجازات و دانشجو بی سواد را تشویق می‌کنیم چه شود؟! الگو درست می‌شود که کتاب نخوانیم چون پاداشی ندارد!
 
کرسی‌های آزاداندیشی که خیلی درباره آن صحبت شده باید در مدارس راه‌اندازی شود و نباید به عقاید یکدیگر توهین کنیم اما ما در بسیاری از موارد به افراد حتی اجازه فکر کردن به لحاظ قانونی درباره برخی مسایل نمی‌دهیم! بسیاری از انحرافات سیاسیون خارج از کشور را روزنامه‌نگاران افشا کردند. آیا آنها را از معیشت انداختند؟ ما وقتی روزنامه‌نگار را از وظیفه اصلی آن می‌اندازیم کشور این چنین می‌شود. کرسی آزاداندیشی یعنی اینکه ما بتوانیم رو به روی هم بشینیم و همدیگر را اساسی به چالش بکشیم. در کرسی‌های آزاداندیشی مقدس و نامقدس نباید وجود داشته باشد. چون این مفاهیم برای جامعه‌ای با همبستگی مکانیکی است نه ارگانیکی! در جامعه ارگانیکی و پسامدرن نباید همه ما یک گونه فکر کنیم. باید ببینیم اجازه این گونه اندیشیدن داریم؟!

در کشورهای توسعه یافته‌ای مانند فرانسه چنانچه از یک کتابخانه منبعی بخواهید و نداشته باشند آن کتاب را برایتان سفارش می‌دهند و طی یک تا دو هفته آن را به دست مخاطب می‌رساند. طبیعی است وقتی به این موضوع اهمیت می‌دهید کتاب را برای مخاطبان دسترس پذیر می‌کنید. در کتابخانه‌های شهرداری‌ها دستگاه‌هایی وجود دارد که به قرائت میکرو فیش اختصاص دارد و از طریق آن‌ها از کتاب‌ها عکسبرداری می‌شود و بعد عکس‌ها در اختیار کاربر قرار می‌گیرد، دستگاه فتوکپی هم وجود دارد و می‌توانید از برگه‌ها کپی بگیرید.

در کتابخانه‌های دانشگاه‌ها، نیز هر یک از دپارتمان‌ها کتابخانه‌های اختصاصی با انبوهی از منابع دارند. از لحاظ فضا و طراحی بصری نیز آن قدر زیبا، جذاب و تمیز است که شما ترجیح می‌دهید در این فضا کتاب بخوانید تا اتاق شخصی خودتان! حالا این را با کتابخانه‌های دانشگاهی خودمان مقایسه کنید! فضا مرده! نور وجود ندارد! کتابدارها هم کرخت و سست هستند. در این فضا چه رغبتی برای مطالعه دانشجویی است که از شهرستان می‌آید تهران در یک اتاق با 6 نفر دیگر زندگی کند! این‌ها همه عواملی است که یک تمدن را کتابخوان می‌کند یا نمی‌کند! در کنارش جریانانی هم هستند که بسیاری از کتاب‌ها را به دلیل ضاله بودن حذف می‌کنند!
 
استاد وضعیت ما را به لحاظ ترجمه متون به‌ویژه در حوزه علوم اجتماعی چگونه ارزیابی می‌کنید؟ ترجمه به ذات اقدام درستی است یا خیر؟

یکی از شرمندگی‌های من به عنوان یک محقق هر چند به این دلیل که اشتغالات اجرایی داشتم این است که کارهایی که شخصاً انجام دادم بسیار ناچیز و غیر قابل بیان است. در حوزه ترجمه که من بسیار به آن معتقد هستم، تالیف گاهی در مرتبه دوم برای ما قرار دارد. چون ما را با دنیای وسیعی از دنیای دانش در همه زمینه‌ها به ویژه علوم اجتماعی آشنا می‌کند. من از سال 1355 هجری شمسی در موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی کار می‌کردم. این موسسه از سال 1337 کار خودش را آغاز می‌کند و همزمان با آن نیز انتشاراتی تاسیس می‌شود و چه کتاب‌هایی خوبی در این موسسه ترجمه و چاپ شد اما بعدها در انتشارات دانشگاه تهران ادغام شد. افرادی چون استاد رهنما کتاب‌های خوبی درباره اقتصاد و توسعه یافتگی و... ترجمه کرده بودند. از آن دوران یکی از بهترین افراد مرحوم علیمحمد کاردان بود، ایشان خدمت بزرگی در ترجمه به متدلوژی کرده و با ترجمه کتاب «قواعد روش جامعه‌شناسی» و کتاب‌های دیگر در حوزه روانشناسی اجتماعی موجب پیشرفت این حوزه شد و وقتی این کتاب‌ها را می‌بینیم خجل می‌شویم.

عبدالحسین نیک‌گهر نیز خدمت بزرگی در حوزه علوم اجتماعی کرده و ترجمه‌های روان و البته انتخاب‌های خوبی داشته است. ایشان از انگلیسی و فرانسه ترجمه‌های خوبی داشته و با این منابع خدمت بزرگی به علوم اجتماعی کرده است. کتاب‌ «منطق اجتماعی» در حوزه تحقیق مسایل اجتماعی در سال‌های اول انقلاب از جمله منابع پایه‌ای است که اندیشه‌ورزی را یاد مخاطب می‌دهد.

باقر پرهام نیز کتاب «مراحل اساسی اندیشه جامعه‌شناسی» را که آرون نوشته ترجمه کرده است. این کتاب به همه زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده و همت ایشان موجب شد یکی از آثار خوب این حوزه تدوین شود و دانشجویان بتوانند با عمق نظریه‌های جامعه‌شناسی آنگونه که در کلاس‌های آرون تدریس می‌شد، آشنا شوند. همچنین کتاب «تقسیم کار اجتماعی» و «صور ابتدای دین» دورکیم از کتاب‌های مبانی جامعه‌شناسان کلاسیک است که با ترجمه روان ایشان منتشر شده است. ما می‌توانیم کتاب «تقسیم کار اجتماعی» مرحوم حسن حبیبی را با ترجمه مرحوم پرهام مقایسه کنیم و تفاوت آن را ببینیم.

محسن ثلاثی نیز از استادان بزرگ دیگر این حوزه است. یکی از ویژگی‌های این مترجمان بزرگ انتخاب‌های خوبشان است اما در جامعه ما کتاب‌نویسی اعم از ترجمه و تالیف بالماسکه شده است و آدم‌ها بیش از آنکه با ترجمه و تالیف به دنبال این باشند که چه خدمتی می‌توانند به جامعه بکنند بیشتر دنبال این هستند که کتابی چاپ کنند، امتیاز علمی بگیرند و ارتقا پیدا کنند. تولید انبوه با این کیفیت نامناسب خدمت به دانش و آکادمی نیست.
 
فرایند ترجمه کتاب در کشورهای دیگر چگونه است؟

در فرانسه هم مترجمان و دانشمند کم نیستند اما مجموعه ترجمه‌های آنها از انگلیسی و آلمانی گزیده شده است. وقتی کتابخانه‌های جامعه‌شناسی فرانسوی‌ها را می‌بینید بخش‌های ترجمه شده قابل استفاده است و هر کتاب مبانی جامعه‌شناسی بی‌ارزش از آمریکا ترجمه نمی‌شود. هانری منراس کتاب «مبانی جامعه‌شناسی» نوشته و این اثر یکی از کتاب‌های اصلی مبانی تدریس می‌شود. وقتی این کتاب ترجمه شده دیگر کتاب‌های بی ارزش قابل استفاده نیست. در بازار ایران فراوان کتاب‌های بی ارزش در مبانی جامعه‌شناسی، خانواده و ... می‌بینیم که این گونه منتشر می‌شود، پس ترجمه مقوله خوبی است اما باید توجه داشته باشیم که اگر کاری می‌خواهد ترجمه شود بازار را مخدوش نکنیم و تولید انبوه بیهوده ایجاد نکنیم.
 
چه زمانی می‌توانیم از مرحله ترجمه عبور کنیم و خودمان مولف شویم؟ یکی از مشکلات در حوزه علوم اجتماعی کمبود کارهای تالیفی است که خودشان مولد علم باشند.

بحث نظریه‌پردازی موضوعی سنگینی است اما همان‌طور که کانت گفته ما بر دوش مردگان ایستادیم. مفهومش این است که نسل به نسل قبل از ما آن چیزهایی که تولید کردند را باید جلو بیاوریم و از مجموعه آنها نظریه‌پردازی کنیم. ماکس وبر، بیهوده وبر نشده، دورکیم، دورکیم نشده است. در خارج از کشور حتی به عنوان یک نظریه‌پرداز به آرون نگاه نمی‌کنند بلکه او را مولف می‌بینند اما در بخش‌های سیاسی معتقدند آرون نظرات سیاسی داشته است. جامعه شناسانی مانند هانری منراس هم همین گونه‌اند.

در جامعه‌شناسی خانواده در فرانسه جامعه‌شناسی داریم که اگرچه در سه دهه کارهای زیادی در حوزه جامعه‌شناسی خانواده کرده اما نظریه به آن مفهوم نداشته و فقط تغییرات و تحولات خانواده و خانواده‌های مدرن را ارائه کرده است. او هر پنج سال یک بار کتابی چاپ کرده که مجموعه مقالات است و نظریه‌پردازی نیست.

اینکه ما انتظار داشته باشیم در دنیای سوم حتی در چین با این همه سرمایه‌گذاری نظریه‌پردازی داشته باشیم، درست نیست. در علوم فنی هم چون نظریه تبدیل به ابزار می‌شود می‌توان نظریه‌پردازی کرد. به طور مثال چین می‌تواند با فرستادن متخصصانش به خارج از کشور و بعد برگشت آنها از نظریه‌های آن‌ها در صنعت استفاده کند اما در علوم انسانی این گونه نیست. خاطرم هست در لوزان سویس 25 سال پیش دو ماه سکونت داشتم آنجا با دانشجو چینی برخورد کردم که می‌خواست به چین برگردد. در آن زمان که چین کمونیست بود این‌ها به کشورشان برمی‌گشتند. دانشگاه لومیای لوز، دانشگاه علوم انسانی است و 25 هزار دانشجوی علوم انسانی در رشته‌های مختلف دارد. من آنجا برای پایان نامه‌ای رفته بودم و رییس دانشگاه مشاور پایان نامه بود. آنجا آنقدر دانشجوی چینی دیدم، بعد پرسیدم اینها چرا آنقدر زیاد هستند؟ گفتند که این‌ها بورسیه دولت چین هستند. ببینید چقدر جالب است که در یک دانشگاه این چنینی، نصف دانشجویان علوم انسانی‌اش بورس کشور چین هستند. بنابراین چینی که علوم انسانی را زیرپایش له کرده، باز این همه پول خارج می‌کند تا دانشجویانش خارج از کشور علوم انسانی یاد بگیرند. با این وجود چین با این همه سرمایه‌گذاری شاید در آینده بتواند نظریه پردازی کند.

من در مقدمه یکی از کتاب‌هایم به بحث نهضت ترجمه در صدر اسلام اشاره کردم. برخلاف صدر اسلام ما با علم مخالفت کردیم و پس از آن نیز از دوره خلفای چهارگانه این مخالفت کاهش یافت، نهضت ترجمه شروع شد و متفکران زیادی پرورش یافتند. متفکران اسلامی هم از جامعه مصر و ایران رشد کردند و به واسطه ادغام در پیش زمینه فرهنگی و تاریخی این کشورها پرورش یافتند. این گونه نبود که این جوامع نا آشنا باشند. جامعه زبان عرب با این افرادی چون خیام، زکریای رازی، ابوعلی سینا و .. مواجه می‌شود.

بنابراین اینکه ما امیدوار به نظریه‌پردازی باشیم خوب است اما باید علم را جهانی ببینیم. هر کدام از ما عضوی از آکادمی بین‌المللی هستیم و همه اتصال در این آکادمی‌ها داریم و هر چه تولید کنیم و تولید کنند به همه ما تعلق دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها