چرا ایرانیان کتابهای روانشناسی عامهپسند بیشتر میخوانند/2
سازمند: کتابهای روانشناسی واقعگرا را برای ترجمه انتخاب کنیم
علیحسین سازمند، مدیر انتشارات دانژه معتقد است، اگر تشنگی مردم به کتابهای عامهپسند روانشناسی با رویکرد مثبتاندیشی واقعی نباشد در این میان باید کوشید کتابهای روانشناسی را برای ترجمه یا تالیف انتخاب کرد که روانشناسی واقعگرا را مد نظر داشته باشد نه تخیل و تصویرسازیهای بیهوده!
آقای سازمند لطفاً بفرمایید چرا در سالهای اخیر کتابهای روانشناسی عامهپسند با رویکرد مثبت اندیشی در صدر فروش بوده است؟
اینکه چرا مردم از کتابهای روانشناسی با رویکرد مثبتاندیشی استقبال میکنند را باید در ابتدا از خود مصرفکننده پرسید و با طراحی تحقیقاتی انگیزههای مردم را نسبت به مطالعه این کتابها استخراج کرد. بنابراین اصل موضوع این است که خود مخاطبان به این سوال پاسخ دهند، اما فرع موضوع این است که مردم متناسب با نیازشان این کتابها را میخوانند؛ هر مصرفی که بالا میرود گواه نیاز مردم نسبت به آن محصول است. البته این گزاره مطرح میشود که ممکن است نیاز کاذب بوده و واقعی نباشد به هر حال چون تشنگی وجود دارد مردم به دنبال آب هستند. اما اینکه تشنگی را با چه چیزی برطرف میکنند خود سوال دیگری است.
در مثالی دیگر باید بگویم وقتی مردم نیازمند تامین چربی بدنشان هستند انتخابهایی چون روغن نباتی، روغن حیوانی و یا حتی دنبه گوسفند دارند! اما اینکه کدام یک را انتخاب کنند نیازمند جهتدهی به آن است. وقتی مردم کتابهای روانشناسی با رویکرد مثبتاندیشی را بیشتر میخوانند گواه این است که مشکل و چالشی در زندگیشان احساس میکنند که برای حل آن به این کتابها روی میآورند تا آرام شوند. این توصیف ماوقع است و آنچه که رخ میدهد اما اینکه چرا این کتابها را میخوانند سوال دیگری است که باید بررسی شود.
امروزه جامعه از خانواده گسترده به خانواده هستهای تغییر شکل پیدا کرده و از سنت به سوی مدرنیته در حال گذر است. در این دوره دیگر خانواده مسلط گذشته وجود ندارد که بتواند نیازهای فرزندان را ارضاء کند. به عبارت دیگر مادربزرگ، پدربزرگ، عمو و خاله مانند گذشته در زندگی افراد نیستند که بتوانند با گنجینههای معرفتی خود و تجاربشان مشکلات ارتباطی افراد را برطرف کنند. روح زمانه شکاف نسلی را پدید آورده که در اثر آن پسر یا دختری که تحصیلکرده است نمیتواند پاسخ مشکلاتش را با گفتوگو با بزرگترهای فامیل حل کند چون معتقد است این افراد حرفهای او را نمیفهمند. بنابراین افراد در جامعه امروزی چون به تعارض و ناکامی میرسند برای رفع اضطراب و سازگاری با خود و دیگران رو به مطالعه کتابهای روانشناسی میآورند.
به این موضوع اشاره کردید که مهم است نیاز واقعی باشد یا کاذب. در این باره بیشتر توضیح میدهید که نیاز کاذب چیست؟
همه مردم معنویت دوست هستند و برای ارضای این حس ناگزیرند که به معنویت روی بیاورند اما باید دید که معنویت ناب و اصیل چگونه به دست میآید. به هر حال مردم نیازمند معنویت هستند و هیچگاه وجود نداشته که از این نیاز کم شده باشد اما برای رفع این نیاز و تشنگی راههای مختلفی وجود دارد بدین معنی که مردم هم میتوانند به سراغ معنویتهای ناب بروند و هم به دنبال معنویتهایی که شاید به آن میزان اصیل نباشند. من نمیخواهم در اینجا از کلمه معنویتهای کاذب استفاده کنم چون این نوع ارزشگذاری درست نیست. اگر بخواهم با مثال دیگری این موضوع را توضیح دهم باید بگویم که همه آدمها گل را دوست دارند اما به دلیل اینکه برخی حوصله آب دادن و نگهداری از گل را ندارند، گلهای مصنوعی خریداری میکنند با این وجود خرید حتی این محصول نماد علاقه انسانها به گل است. معنویت هم دقیقاً به همین شکل است.
از سوی دیگر افراد در جوامعی مانند ما همواره به راههای میانبر فکر میکنند و میخواهند زود به مقصد برسند به همین دلیل است کتابی را میخوانند که کوتاه باشد و گزارههای سر راست و قابل فهم ارایه کند. هرچند که ممکن است این کتابها برای کوتاه مدت دل خوشکنک باشند. بنابراین انسانها برای اینکه حوصله رنج بردن و جستوجو در معنویتهای اصیل و ناب را ندارند به نوعی برای رفع نیاز خود روی به این کتابها میآورند، البته ما نمیتوانیم به مردم بگوییم که فقط از یک مدل غذا استفاده کنند. اما مهم این است که غذاهای متنوع ما زیانآور نباشد. بنابراین غذا باید سلامت باشد، فکر هم مانند غذا است و نباید مسموم باشد.
شما اصل تکثر و تنوع کتابها را تایید کردید اما در بازار کتابهای روانشناسی کار تالیفی بسیار کم است. چرا؟
تالیف کتاب نیازمند هنر است چون کتاب باید مبادی فکری و تئوریزه باشد و مسایل مبتلا به مخاطب را جوابگو باشد. بنابراین تالیف کتاب اصولاً کار دم دستی و آسانی نیست و نویسندگان ما باید برای پاسخگویی به نیازهای مخاطبانشان کتابهای بسیاری را مطالعه کرده و براساس فرهنگ و آموزههای دینی آنها را به سبک روز بیان کنند. باید توجه داشت که مخاطب امروزی به دنبال سخنهای درشت و غیر قابل هضم نیست. اگر سخنان ما حتی خوب باشد اما متناظر به مشکلات مخاطب نباشد تاثیرگذاری ندارد و بنابراین باید توجه داشت که در خزانه فرهنگی ما به تمام رنجها و پوچیهای بشری پرداخته شده اما لازم است که افرادی از این خزانه معرفتی مفاهیم را به سبک امروز و با توجه به مشکلات مخاطبان استخراج کرده و به آن پاسخ بگویند. این موضوع هم نیازمند مولفان صاحب دانش است که مفاهیم را مبتنی بر مبادی فکری صحیح تئوریزه کنند چرا که احکام ما که از فرهنگ ما منبعث شده، امروزه حتی در جهان هم مشتاقان ویژه خود را دارد.
غربیها این موضوع را فهمیدهاند و به طور مثال کتاب «مرزهای زناشویی» برگرفته از انجیل است و در عین اینکه مخاطب تصور این را ندارد که از گزارههای دینی استفاده میکند اما راهحل مشکلات خود را در این کتاب میبیند. به هرحال تالیف یک تولید است و نیازمند به گروههای تحقیقاتی است که به صورت مستمر روی این موضوعات کار کنند تا در طولانیمدت شاهد اثرگذاری آن باشیم. امروز ما در عرصههای دیگر نیز در تولید با مشکل مواجه هستیم چون اساساً با تعریف نمیشود رضایت مخاطب را جلب کرد و باید با عملیاتی کردن برنامهریزیهای درست در این حوزه و تشویق و حمایت عرصه تالیف را جدیتر کرد.
سوال دیگر این است که در کتابهای ترجمهای چه ارائه میشود که مخاطب آن را دوست دارد؟
چون مسائل مطرح شده در آن طرف را بهتر میفهمد و مشترکاتی با آن پیدا کرده است.
آیا این به دلیل شبیه شدن ما به آنهاست یا مفیدتر بودن راهکاری آنها؟
دقیقا مساله همین است که آیا ما شبیه آنها شدهایم یا راهحلهای آنها مفیدتر است؟ به اعتقاد من جامعه ما مکدونالدیزه شده است و سبک زندگی ما بسیار شبیه به غربیها شده، البته رنجهای مشترکی هم وجود دارد و طبیعت بشری را نباید در این میان نادیده گرفت که فرافرهنگی است و در همه جهان هم وجود دارد. به هر حال همه مردم در سراسر جهان میخواهند عزتنفس خودشان را ارتقا دهند و این تنها مربوط به آمریکاییها، انگلیسیها و ایرانیها نیست.
اما میتواند نشانی از تسلط فرهنگ غربی بر ما باشد؟
این نشان فرهنگ مسلط آنهاست. متاسفانه امروز ما شلوار ایرانی هم میخریم اگر برچسب خارجی داشته باشد برایمان بهتر است اینها گمگشتیهای فرهنگی ماست. اما موضوع دیگر این است که اصولاً سرانه مطالعه ما پایین است و غربیها بیشتر از ما کتاب میخوانند و به لحاظ تمدنی دنبال کار خودشان هستند آنها از فرهنگ شفاهی و نوشتاری عبور کردهاند و به فرهنگ دیجیتال رسیدهاند اما ما با بدون اینکه از فرهنگ نوشتاری عبور کرده باشیم وارد فرهنگ دیجیتالی شدهایم. در غربیها مراحل رشدی چون درست به وقوع پیوسته کتاب خواندن ارزش خود را از دست نداده است و آنها همچنان کتاب میخوانند اما ما دیجیتالی شدهایم. بنابراین غربیها کتابشناس تر از ما هستند. به طور مثال کتاب «عزت نفس در 10 گام» در آمریکا 3 میلیون فروش رفته است چون این کتاب پشتوانه دارد و از آنجا که حرفهایش دلخوشکنک نیست استقبال خوبی از آن به عمل آمده است پس مردم در آمریکا کتابهای روانشناسی را حتی بهتر میشناسند و میدانند که باید قدر چه کتابهایی را دانست.
با همه این تفاسیر شرایط امروز نوامیدانه نیست چون مردم ما کتابخوان هستند اما کتاب در دسترس ندارند. سازمانها و ادارات متولی کتاب در ایران باید فرایند دسترسی مردم به کتاب را تسهیل کنند و به طور مثال اگر شهروندی به فرهنگسرای محلهاش مراجعه کرد و کتابی را درخواست داد باید بتواند آن را در سریعترین وقت ممکن به دست بیاورد و مطالعه کند. در خارج از کشور این شرایط فراهم شده و به همین دلیل است که کتابخواندن ارزش به حساب میآید.
ما در انتشارات دانژه همواره تلاش کردهایم که با پشتوانه تئوریک خوب کتابهایی را انتخاب کنیم که به بهبود زندگی انسانها کمک کند در این فرایند هم به انتشار کتابهای روانشناسی عامهپسند که به حرفهای سطحی اکتفا کردهاند روی نیاوردیم و به دنبال این بودیم که روانشناسی مثبت را به معنای رئال آن معنا کنیم. یعنی کتابهایی را منتشر کنیم که راهحلها و افکار واقعبینانه برای حل مشکلات مردم ارایه کند و آنها را به تصویرسازی و تخیلهای بیهوده دلخوش نکند. من موافق ترویج و انتشار اینگونه از کتابهای روانشناسی مثبتاندیشی هستم. باید از نردبانهای موجود برای رسیدن به مطلوب بهره بگیریم. در همین راستا تلاش کردهایم که با انتشار کتابهایی مانند «وقت زندگی بهتر رسیده» راهحلهای مطابق با فرهنگ خودمان ارایه کنیم بدون اینکه به دنبال راههای میانبر باشیم.
نظر شما