چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰
ترجمه‌ها و سرایت بیماری‌های هولناک/ یادداشت محمد میلانی

محمد میلانی، پژوهشگر و مترجم، معتقد است این‌که از طریق برخی ترجمه‌ها، می‌شود بی‌نهایت الگوی ذهنی، آراء حکمای واقعی و یا حتی ساختگی، تفکر و اندیشه و حتی نظریه وارد یک زبان کرد، ترسناک است و ضرورت دارد در این زمینه چاره‌اندیشی و به طور جدی و تخصصی اقدام شود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ محمد میلانی، ویراستار، مترجم: امروزه خیلی‌ها ترجمه می‌کنند. اتفاقاً تعداد زیادی از این خیلی‌ها، بد هم ترجمه می‌کنند. از دانشجویان جوان که به مدد فهم و انگیزه پدرها و مادران خوش ذوق خود در دوره جوانی و نوجوانی به موسسات مختلف آموزش زبان رفته‌اند و اکنون در دانشگاهی یک رشته دانشگاهی را انتخاب و مشغول تحصیل هستند گرفته تا جمع دوستانی در یک گروه تلگرامی، همه ترجمه می‌کنند. از ناشرانی که به جای اهمیت دادن به مترجمان حرفه‌ای، روانه دارالترجمه‌های اینترنتی یا میدانِ انقلاب می‌شوند تا یک کتابی را ترجمه و سپس به نام دوستی یا نیازمندی به داشتن یک کتاب ترجمه شده به نام خودش؛ به چاپ برسانند، تا جمعی از دختران و پسران جوان که در یک میهمانی آشنا می‌شوند و ناگهان برای جهت‌دهی به دوستی‌هایشان تصمیم به ترجمه رمانی می‌گیرند و چند نفره به جان متن می‌افتند؛ خود را محق و ملزم به ترجمه کتاب‌های خارجی می‌کنند. در این میان هم رویکرد به ترجمه کتاب‌های انگلیسی به مراتب بیشتر از سایر زبان‌ها است.

کسان دیگری که راه و رسم ترجمه بلد نیستند و بضاعت مالی شان اجازه استفاده از مترجم را نمی‌دهد، یک فرهنگ آریان‌پور یا خدا حفظ اش کند، متوسل به همین گوگل ترنسلیت می‌شوند و کلمه به کلمه در آن تایپ می‌کنند و دست آخر با یک کپی، پیست در صفحه ورد یک دستی هم به سر و گوش متن می‌کشند و می‌شود ترجمه!

این وضع اسفناک تا چه اندازه‌ای و یا تا به چه میزانی پیش خواهد رفت مهم نیست. هر حرکت ناموزون و غلطی دست آخر محکوم به زوال و شکست است. بالاخص آنکه وقتی قضاوت عقل سلیم یا ذهن واقف به این امر بنا بر شناخت و صحت امر وارد جرگه شود بدون ‌‎شک رویه غلط و ناموزون توان رویایی با صحت اصول ترجمه را می‌تواند داشته باشد؛ اما مساله در جایی دیگر است.

اینکه وقتی هیچ بنیادی برای بررسی صحت حتی نسبیِ متون ترجمه شده در حوزه نشر وجود نداشته باشد، وقتی هر اثری که ترجمه می‌شود و از سوی ناشران در فرآیند چاپ قرار می‌گیرد به عنوان یک کتاب و از همه مهمتر به عنوان یک کالای ضروری و فرهنگی عرضه می‌شود، طبیعی است که می‌تواند انتقال‌دهنده بیماری کج فهمی یا کم خردی در جامعه قرار بگیرد. تصور این مساله که به نام ترجمه می‌توان بی‌نهایت الگوی ذهنی، آراء حکمای واقعی و یا حتی ساختگی، تفکر و اندیشه و حتی نظریه وارد یک زبان کرد، نه تنها ترسناک است بلکه ضرورت یک حرکت جدی و تخصصی در این حوزه را می‌طلبد.

فرد کتابخوان نیازمند کتاب است. حال اگر این فرآیند برای وی الزاماً در باب اندیشه یا تخصص و حتی علاقه وی باشد لاجرم به سوی کتاب مورد نظر می‌رود تا بتواند بهره لازم را ببرد. در این میان وقتی مترجم نه علم کافی برای ترجمه داشته باشد و نه اخلاقیات حوزه معرفت و دانش را در زمره اخلاقیات خود تلقی نکند و در مرحله بعد ناشر الزاماً به افزایش کتاب‌های چاپ شده، سود و نام آور شدن نشر خود به چیز دیگری فکر نکند، طبیعی است که شرایط چیزی می‌شود که اکنون شاهد آن هستیم. از این روی است که به نظر می‌رسد در حوزه علوم انسانی و علوم پایه به جد نیازمند ساختاری نظارت‌گر بر امر ترجمه هستیم تا دست کم اگر باعث دقت بیشتر در ترجمه متون دست اول نمی‌شویم، لااقل از ورود ترجمه‌های بیمار به بازار کتاب زبان فارسی در سرتاسر دنیا جلوگیری شود.

قدیمی‌ترها که امروز با نگاه نکته‌بین به تاریخ ترجمه‌ متون‌های فلسفی و اجتماعی در پنج دهه گذشته نظر می‌اندازند خوب می‌دانند که به مدد ترجمه‌هایی عجیب و غریب و در موارد بسیار زیادی حتی بی‌نام چه بلایی بر سر تفکر مارکس آمد. یا اینکه چه جریانات دروغینی از تفکر و رویکردهای فکری و سیاسی در جهان تبیین و تشریح شد تا مارکس مورد مراد و مطلوب ذهن ایرانی در جایگاه حقانیت بنشیند. یا اینکه به مدد مترجمانی در حوزه ادبیات و داستان جهان، چه رمان‌ها و داستان‌هایی ترجمه شدند که نه نامی از اثر در سابقه نویسنده وجود داشت و نه در بعضی از مواقع نویسنده‌ای به آن نام در گیتی زندگی می‌کرد.

اگر ناگهان مترجمان جوان این روزها می‌بینند که ترجمه‌هایی نظیر «پیرمرد و دریا» با آن مقدمه سترگش و یا تاریخ فلسفه راسل، یا آثار فاخری از مرحوم محمد قاضی یا احمد آرام تا به امروز و در میان ترجمه‌هایی که در این سال‌ها از آثاری که آنها ترجمه کرده‌اند اما باز رغبت به آثار آنها مثال زدنی است، به خاطر همین نکته مهم است که آنها مترجم صرف نبودند.

مترجم صرف بودن ناقل بیماری می‌شود. در حوزه علوم انسانی و متون فاخرش اگر مترجم، به قاعده صرف ترجمه، مترجم باشد هم باید فاتحه متن را خواند و هم باید برای مترجمش نماز خواند. اینکه مترجم صرف بودن بیماری می‌آفریند یا انتقال‌دهنده بیماری می‌شود دقیقاً نکته پنهان افول فرهنگ عامه و روزمره ما در برابر سلطه صنعت غرب است. اینکه روح و معنای متون غربی را مترجم نمی‌تواند به زبان فارسی و متن متعلقِ خوانش انتقال دهد، می‌تواند دستمایه بسی تأویل ناروا باشد که بی‌شک هم بسیار شده است. مترجم صرفاً می‌تواند بروشورهای تبلیغاتی و یا توصیفی محصولات غربی را به زبان مقصد انتقال دهد. آن هم همپای ورود و یا استفاده از خود محصولات مصرف می‌شود. در این ساختار مترجم به الزام و اقدام یک واسطه است. خودش هم به اندازه عمر کالا، تاریخ مصرف دارد و روزی حتی زودتر از پایان عمر کالا، تمام می‌شود.

​مترجم باید متفکر باشد
مترجم از این رو باید متفکر باشد. مترجم باید بیشتر از آنکه زبان مبدأ را بشناسد به الزام و باز هم به الزام باید ساختار و اجزاء زبان فارسی را بشناسد. بر مترجم واجب است که به همین میزان ساختار زبان مبدأ را به اندازه فرهنگ حاکم بر آن زبان بشناسد. در این صورت واژه صرفاً انتقال نمی‌یابد. به همراه واژه روح اثر، نگاه فرهنگی زبان، فرهنگ و نوع نگاه مردم و از همه مهمتر تفکر ساری و سیال در سرزمین مبدأ نیز به همراه اثر انتقال پیدا می‌کند. بالطبع در این صورت است که یک اثر توان و قابلیت مطلوب بودن را در قالب یک شکل یا لباس برتن می‌کند و می‌توان گفت که این ترجمه‌، ترجمه‌ای مناسب است.

 اینکه می‌بینید ترجمه‌های غلط و بی‌بنیان از محصولات و کالاهای مصرفی تا به این حد جامعه و فرد را در سیطره خود می‌گیرد و ناگهان پیش از آنکه محصولی در جامعه مصرفی شرقی ما جای بگیرد بیماری و افسونش به راه می‌افتد، بخشی از آن به دلیل ترجمه‌های تأسف بار از این آثار است. حال مشخص می‌شود که ترجمه چیست. ترجمه از این دید آغازی دارد و پایانی بر آن نمی‌توان متصور شد تا زمانی که صورتی تکامل یافته از یک معنی نمود جدیدی بیابد.

از این روی به غیر از حوزه‌های فلسفه و جامعه‌شناسی و سایر رشته‌های علوم انسانی، آیا کسی می‌داند یا تابه‌حال به این فکر افتاده است که چه فجایای ترجمانی و حتی نوشتاری در متون ترجمه شده موجود در شاخه‌های مدیریت‌های نوین، محیط زیست، ریاضیات، فیزیک و حتی علوم فنی و مهندسی در حال وقوع است. اینکه صرفاً به نام حفظ محتوای مفهوم و ساختار معانی لغاتِ زبان مبدأ، بدترین نوع ترجمه‌ها شکل می‌گیرند و از همه بدتر کار به جایی کشیده می‌شود که ساختار زبان فارسی با قدرت هرچه تمام‌تر دستخوش زوال می‌شود؛ صرفاً به خاطر تلفظ لغات در ساختار اعوجاج گرفته‌ای از نوشتار فارسی. به راستی چه بنیاد یا مقامی باید پیگیری و از تخریب بیش از حد زبان فارسی از دریچه ترجمه‌های ناموزون و بیمار جلوگیری کند؟

وقتی که برای همه مدعاهایی که عنوان شد مابه ازاهای متعددی را می‌توان مثال زد و نمونه آورد، به راستی نباید فکری جدی و اقدامی اثربخش درباره آن کرد؟ آیا در کنار گزینه اخذ مجوز کتاب در وزارت ارشاد، ضرورت وجود بخشی در اتحادیه ناشران یا حتی در اداره کتاب وزارتخانه به عنوان نظاره‌گر حتی حداقلی به نوع و نحوه ترجمه‌ها نباید وجود داشته باشد که دست‌کم ساختار زبان فارسی و معادل‌ها به عنوان اصول و ملاک‌های اولیه مورد ارزیابی کیفی قرار گیرند؟ آیا بنابراین خواهد ماند که کتاب‌ها مروج و انتقال دهنده بیماری‌های بد فهمی و کج فهمی‌های فراوان باشند؟

بی‌شک توجه به این مهم اگرچه به راحتی میسر نمی‌شود و تدوین اصول و مبانی برای ارزیابی متون به نوبه خود می‌تواند بسیار وقت‌گیر و پرزحمت باشد اما اگر به عنوان یک ضرورت حیاتی در مسیر حفظ و ارزش‌دهی به زبان و فرهنگ ایرانی تلقی شود می‌تواند هر سختی و زحمتی را به ثمری شیرین تبدیل کند. چرا که درد زبان و فرهنگ دغدغه بسیاری از متخصصان و مترجمان بزرگ زبان فارسی است. مترجمانی که متفکر، آشنا به روح ترجمه و مبانی فرهنگ‌ها هستند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها