دوازدهم مردادماه، برابر با زادروز محمد قاضی، مترجم برجسته ایرانی است؛ فردی که به گفته غلامرضا امامی، سرشار از شادی، آگاهی، آزادی و مهربانی بود و از عسرت عیش با گام امید و آرزو گذر کرد و توانست فردی موفق و ماندگار شود.
به اعتقاد امامی، آنچه در محمد قاضی برجسته بود موهای نرم سپید، چشمان سیاه درشت و ته لهجه کردیاش بود که هنوز در او مانده بود، کسی که همیشه طنزی در کلام، شعری در یاد و خاطرهای خوش از گذشته داشت؛ گویی در دل این پیرمرد، جوانی، همیشه نغمه سبز زندگی سر میداد.
وی در ادامه سخنانش به بیان خاطراتی از این مترجم برجسته پرداخت و گفت: «قاضی هر روز میآمد و پشت میزش مینشست و ترجمه میکرد. در این سالها ندیدم که هرگز برای ترجمه کتابها به فرهنگ لغتی مراجعه کند و برای من بسیار شگفتانگیز بود که چه نیرویی در این پیر دِیر نهفته بود که اینچنین پرتلاش میخواند و مینوشت. حاصل کار او و همکاری پارهوقتش با کانون، ویرایش چند جلد کتاب و ترجمه چند داستان بلند برای نوجوانان بود. به یاد دارم در آن روزها در کانون نشریهای داخلی با عنوان «کارنامه کانون» منتشر میشد و به خاطر اینکه خزانه خاطرات قاضی، بسیار شیرین و دلنشین بود از او خواستیم که آنها را بنویسد و در هر شماره بخشی از خاطراتش را قلم میزد که منتشر میشد.»
امامی همچنین از فروتنی و مهربانی محمدقاضی یاد کرد و افزود: «وقتی که کتابهای «قندیل کوچک» و «چند قصه از قصهها» نوشته نویسنده شهیر فلسطینی را برای ویرایش به وی سپردم و او نکتههایی را یادآوری کرد، به جد از او خواستم که نامش را بهعنوان ویراستار در کتاب بیاورم، اما او با فروتنیای که داشت نپذیرفت و گفت که این کار را برای دوستی انجام داده است. پس از این، روزی از قاضی خواستم ترجمههای پراکندهای که انجام داده است را گردآورم و او یاری کند تا برای چاپ آنها در «کتاب موج» که عصرها به کار نشر نوشتهها و ترجمههای بزرگان ادب میپرداخت، اقدام کنیم و او پذیرفت و پس از مدتی کتاب «بیریشه» به ترجمه محمد قاضی و روی جلدی از زندهیاد پرویز کلانتری و طرحهایی از زندهیاد مرتضی ممیز منتشر شد. این کتاب در آن سالها با اقبال و استقبال فراوان مخاطبان روبهرو شد. اکنون خرسندم که این کتاب نایاب به زودی از سوی «کتاب پنجره» نشر خواهد یافت.»
این نویسنده و مترجم همچنین بیان کرد: «آنچه از محمد قاضی به یاد میآورم شادی، آگاهی، آزادی و مهربانیاش بود. وقتی که سال گذشته به سنندج رفتم و در موزه سنندج، تندیس این کُرد پاکنهاد را دیدم، گویی هنوز هم با چشمان خندانش به آینده مینگریست. انگار در دستش قلمی داشت که مینوشت و ترجمه میکرد و پردههایی از زیبایی زندگی را مینمایاند. او همیشه در یادها زنده است.»
به گفته امامی، محمد قاضی زندگی پررنجی را گذرانده بود و از عسرت عیش با گام امید و آرزو گذر کرده و توانسته بود فرد موفق و ماندگاری شود.
محمد قاضی، مترجم و شاعر ایرانی یکی دیگر از ستارگان ادبیات ایران بود که پس از تولد در خانوادهای مذهبی در مهاباد، زبان فرانسه را زیر نظر «حسین حزنی مکریانی» آموخت و به این واسطه آجر نخست ساختمان فرهنگی ترجمه را برای خود بنا نهاد. وی از ابتدای دهه 1320 با ترجمه «کلود ولگرد» نوشته ویکتور هوگو گام در مسیر ترجمه گذاشت و سپس به ترجمه آثار متعددی همچون «جزیره پنگوئنها»، «شازده کوچولو» و «دن کیشوت» پرداخت و توانست به واسطه ترجمه کتاب «جزیره پنگوئنها» ناجی «آناتول فرانس» در ایران شود. از دیگر آثار وی میتوان به «سناریوی دن کیشوت»، «کلود ولگرد»، «سپید دندان»، « آغوش خانواده»، «نظری به طبیعت و اسرار آن»، «ساده دل» و «آخرین روز یک محکوم» اشاره کرد.
محمد قاضی سرانجام در سحرگاه چهارشنبه 24 دیماه 1376 در تهران درگذشت؛ روحش شاد.
نظر شما