1. در منطقه دورافتادهای در خراسان به دنيا آمد. با حداقل امکانات سالهای کودکی و نوجوانی خود را گذراند و از خيلی از مواهب مادی و معنوی شهرنشينی محروم بود. اين محروميت که بعدها منجر به کار بیوقفه او در گذران يک زندگی شرافتمندانه شد، نه تنها متوقفش نکرد، بلکه انگيزهای شد برای شناخت هرچه بيشتر دور و اطرافش و اندوختن تجارب گرانبهايی که انعکاس آنرا در آثارش میتوان ديد. هوش بالای دولتآبادی و استعداد بالقوهای که در ضبط و ربط آثار ادبی داشت به همراه زبان فارسی فاخری که ميراث گذشتگان او بود و پايمردیاش در کار و کار و کار به همراه اين تجربهها، به درک عميقی در نوشتن منجر شد که خود او به درستی از آن به «کوشش در جهت رسيدن به يک امکان متعالی» ياد کرده است.
2. دولتآبادی داستاننويسی را از اواخر دهه 30 شروع کرد، ولی نخستین کتابش «لايههای بيابانی» در سال 1347 منتشر شد؛ يعنی نزديک به 50 سال پيش. اين دوره زمانی طولانی نوشتن میتواند برای يک نويسنده ـ حتی ـ توانايی چون دولتآبادی هم بسيار مستهلککننده و کاهنده باشد؛ امری که در مورد خيلی از نويسندگان مطرح جهان ديده شده است، بهطوری که کمتر نويسنده دريافتکننده جايزه نوبل ادبيات را ديدهايم که پس از آن هم با همان خلاقيت گذشته ادامه داده باشند، به استثنای مواردی از قبيل مارکز و پاموک. اما در مورد دولتآبادی باتوجه به سختکوشی او و وسواسی که در نوشتن دارد، اين زمان دراز نه تنها او را از صِرافت کار بهتر و خلاقيت در نوشتن بازنداشت، بلکه آثار متأخر او نشان میدهد که چون درختی هميشه سبز همچنان در حال شاخ و برگ گستردن است. خيلی اوقات نثر دولتآبادی بيشتر به شعر پهلو میزند.
3. رئاليسم دولتآبادی، رئاليسم منحصر به فردی است از آنِ خود او. دولتآبادی در عين حال که برای مردم مینوشت و مینويسد و به ناچار در بدو امر رئاليسم را برای آثارش برگزيد، تنها در اين قالب نماند و با خلاقيتی که در نوشتن داشت از لايههاي بيابانی به روزگار سپری شده و سلوک رسيد. در عين حالی که در اين بين «جای خالی سلوچ» را هم نوشت که در فواصل بين نوشتن مجلدات «کليدر» بود. سبک نوشتن دولتآبادی ديگر رئاليسم تنها نيست. او با دست زدن به تجربههای تازه در نوشتن توانست سبکی مختص خود در ادبيات بيافريند. نکته غالب در آثار دولتآبادی عدم توقف او حتی براي يک لحظه بود و جوهر مردمی آثارش که اين اقبال گسترده را برای اين نوشتهها به همراه آورد.
4. در اين 50 سال به ندرت ديده شده که دولتآبادی، با وجودي که به ظاهر نويسنده گوشهگيری بهنظر میآيد، جدای از جامعه ادبی ما باشد، حضور مستمر او در عرصه فرهنگ و ادب چشمگير است. اقبالِ گسترده دوستداران کتاب او را در جايگاهی قرار داده است که حضور او در هر محفلی به اعتبار آن میافزايد. اين حضور گسترده بهخصوص در اين سالها آنقدر محسوس است که پروای آن میرود اين نويسنده محبوب و در عين حال محجوب ما، از کثرت اين نوع دعوتها به زحمت بيفتد. تا جايی که میدانم کمتر گردهمايی در بين اصحاب قلم شکل میگيرد که بانيان آن از دولتآبادی بهعنوان ميهمان ويژه خود دعوت نکنند.
5. يکی ديگر از ويژگیهای محمود دولتآبادی به باور اين قلم در طول پنجاه سال گذشته، شخصيت اوست. بارها ديده شده که حتی به بهای زيانی که بر او وارد شد، مطلبی را گفته است که به آن اعتقاد داشته و همواره آنی بوده که در درونش به آن باور داشته است.
در مورد محمود دولتآبادی نويسنده محبوب معاصر میتوان خيلی نکات ديگر را هم به اين مختصر افزود که بماند برای فرصتی ديگر.
زمانی که با او آشنا شدم، مدتها از خواندن «جای خالی سلوچ» و بعدها «کليدر» توسط من میگذشت. آثار اوليه دولتآبادی را در دهه 50 خوانده بودم و در اين ميانه هميشه دلم میخواست ناشر «جای خالی سلوچ» او باشم. به خاطر عشقی که به آن داشتم، روزی که افتخار انتشار اين کتاب را پيدا کردم يکی از خوشترين روزهای زندگی من بود.
اميدوارم روزی در آينده نزديک «زوال کلنل» هم با نثر خيرهکنندهاش، مطابق آرزو و انتظار دولتآبادی و دوستدارانش، منتشر و در کتابفروشیها عرضه شود.
برای دولتآبادی سالهای دراز عمر باعزت آرزو میکنم.»
نظر شما