گفتوگو با آهنگساز پیشکسوت و نوازنده نوآور سنتور
میلاد کیایی: حیفم میآید تاریخ موسیقی معاصر در قفس سینه بماند/ شرح ۱۰۰ سال موسیقی در «دل به دریا زدن»
میلاد کیایی، نوازنده و آهنگساز بر این باور است که جوانان آینده ایران باید بدانند که پدرانشان چه زحماتی برای هنر این سرزمین کشیدهاند. وی میگوید: امروز بسیاری از تاریخسازان موسیقی معاصر ایران از بین رفتهاند و اگر هنوز نفس میکشند یا دلودماغ سخن گفتن از آن دوران را ندارند یا تابوتوانش را. من حیفم آمد این حرفها در قفس سینه بماند برای همین خاطرات این سالها را در کتاب «دل به دریا زدن... دم نزدن میخواهد» بیان کردهام.
چاپ سوم کتاب راز آشکار وارد بازار شده و ظاهراً این روزها به فکر تجدید چاپ این کتاب هستید. گویا انتشار این کتاب در دولت گذشته به سختی انجام گرفت دلیل اینکه ۸ سال پس از اتمام کتاب مجوزش را دریافت کردید چه بود؟
کتاب «راز آشکارا» چند مرتبه برای دریافت مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شد اما در آنجا رد شد. برای انتشار این کتاب، پیگیریهای زیادی انجام دادم و یک روز شخصاً به دیدار وزیر ارشاد وقت رفتم و گفتم شما فردا باید جواب فرزندانت را بدهی. کتابی که من برای شما فرستادم تا مجوز بگیرد، تاریخ شفاهی موسیقی ایران، است. وقتی قرار است شما یک کتاب تاریخی بنویسید، مگر میشود اسمی از رضاشاه نیاورید؟ این هم بخشی از تاریخ ایران است. خلاصه با بررسیها ۶ ماه در وزارت ارشاد دولت آقای احمدینژاد پس از رفتوآمدهای زیاد ۸۳ صفحه از مهمترین بخشهای تاریخ موسیقی معاصر کشورمان و البته ۲۸ عکس از اجراهایی را که با هنرمندان مختلف داشتم، سانسور کردند و درنهایت ۸ سال قبل مجوز انتشار این کتاب صادر شد.
آیا کتاب دیگری درزمینه تاریخ موسیقی معاصر ایران، در دست چاپ دارید؟
بله. اخیراً قرار است کتابی را بانام «دل به دریا زدن... دم نزدن میخواهد» در کشور فرانسه منتشر کنم.
چرا فرانسه را برای چاپ کتابتان انتخاب کردید؟ اگر این کتاب در ایران منتشر میشد، بهتر نبود؟
تجربه تلخی که برای دریافت مجوز کتاب «راز آشکار» داشتم، هنوز در ذهنم، باقی مانده است. از طرف دیگر آن 83 صفحه که در «راز آشکارا» آمده بود، بخش مهمی از تاریخ موسیقی معاصر ایران را در برمیگرفت. حیفم آمد از آن بخش دل بکنم. با این توضیح که میدانم احتمال دریافت مجوز برای بخشی از کتاب که قبلاً توسط بررسها حذفشده، بسیار پایین است و چون، شخص میلاد کیایی را در مقابل فرزندان و آیندگانمان مسئول میدانم، وظیفه خودم میدانم که آن بخش را حتماً منتشر کنم.
میلاد کیایی تلاش خود را برای انتشار آن بخش از تاریخ موسیقی ایران، انجام دادهاست. با این توضیح گناهی به گردن شما نیست.
ممکن است بچههای ایران در آینده بگویند که میلاد کیایی بهعنوان هنرمندی که در عرصه موسیقی ایران فعال بود چه طور از فلان هنرمند نام نبرد یا چه طور فلان جایزه هنری را در کتابش نیاورد؟ این کتابها در آینده اسنادی هستند که میتواند درباره تاریخ موسیقی معاصر ایران به آنها رجوع کرد.
موضوع کتاب «دل به دریا زدن... دم نزدن میخواهد» چیست؟
این کتاب ماجراهای موسیقی ایران در طول ۱۰۰ سال گذشته، است. من ۴۰ سال از نکات تاریخی این کتاب را از پدرم و پیشکسوتان موسیقی ایران و ۶۰ سال بعدی را که از ۱۰ سالگی شاهدش بودم نقل کردهام، بنا به حافظه شخصی و درک و دریافت خودم، در این کتاب، آوردهام.
همانطور که اغلب مردم میدانند در طول تاریخ هر کشوری کارهای خوب و بدی از جانب آدمهای مختلف اتفاق میافتد. شما در ذکر ماجراهای تاریخی موسیقی ایران، نام چه کسانی را در کتاب آوردهاید؟
این کتاب تجربیات خواندی تاریخ موسیقی ایران را در خود دارد. در حوادث و اتفاقات مثبت، نام افراد را آوردهام اما آن بخش از ماجراها را که در دسته وقایع منفی تاریخی قرار میگیرند، بدون ذکر نام افراد فقط ماجرا را روایت کردهام.
در ابتدای چاپ سوم راز آشکارا نوشتهاید: «هنرمندان، هنرپروران و دانشمندان همواره میزبانان تاریخ بودهاند اماسیاستمداران و سیاستبازان میهمانان تاریخ». منظورتان از بهکارگیری این عبارت چیست؟ مگر نام بسیاری از سیاستمداران تاریخی، باقی نماند؟
امروز هیچکس در مورد فلان وزیر در فلان دوره تاریخی سؤالی نمیپرسد. اگر نام امیرکبیر امروز ماندگار شده است به دلیل صدارتش نیست بلکه به دلیل هنرپروری و دانشپروریاش است. البته نام برخی سیاستمداران و پادشاهان هم همچون چنگیز به بدی و خونریزی در تاریخ مانده است. مقصود و منظور از میزبانی تاریخ نام نیکی است که از انسانها باقی خواهد ماند. ملاک و معیار ماندگاری نام ما در تاریخ، همین سه عنوانی است که در عبارت بالا آمده است؛ هنرمندی، هنرپروری و دانش. در دورههای مختلف، نکتهای که همیشه برای مردم بااهمیت بوده، نام هنرمندانی است که در دورههای مختلف در جایجای جهان زندگی کردهاند. از سوی دیگر سبک فرمانروایی کدام پادشاه امروز موردتوجه مردم جهان است اما سبک هنری هنرمندان مختلف و دورههای مختلف تاریخی باگذشت سالها و حتی قرنها هنوز هم برای مردم دنیا جذابیت دارد.
با این توضیح، تعداد هنرمندانی که تجربیات شخصی و تاریخ شاخه هنری را که در آن فعالاند مینویسند، بسیار کم است. نوشتن کتابی با این حجم احتیاج به صرف وقت و هزینههای زیادی دارد که احتمالاً شخص هنرمند باید آن را متحمل شود. بنابراین، چرا تصمیم به نوشتن چنین کتابی گرفتید؟
چرا نباید بنویسم؟! امروز بسیاری از تاریخ سازان موسیقی معاصر ایران از بین رفتهاند و اگر هنوز نفس میکشند یا دلودماغ سخن گفتن از آن دوران را ندارند یا تابوتوانش را. من حیفم آمد این حرفها در قفس سینه بماند. جوانان آینده ایران باید بدانند که پدرانشان چه زحماتی برای هنر این سرزمین کشیدهاند. شاید قدردان باشند و برای اعتلای جایگاه کشور تلاششان را بیشتر کنند. از سوی دیگر تجربه معلم سختگیری است. من عمرم را گذاشتم تا این تجربهها را در عالم هنر بهدست آوردم. هدفم این بود که دیگران بخوانند و تجربه کنند. عمر همه ما کفاف تجربه همه اتفاقات را نمیدهد. چه خوب است که استادان و فعالان عرصههای مختلف چنین کتابهایی را منتشر کنند و از این راه تجربیاتی که برای رسیدن به بالاترین جایگاه در عرصه تخصصشان داشتند در اختیار جوانان بگذارد.
شاید برخی خوانندگان کتابهایتان، «راز آشکارا» و »دل به دریا زدن...دم نزدن میخواهد» با کودکی میلاد کیایی آشنا نباشند. از ورودتان به عالم هنر و اولین استاد سنتوری که داشتید، بگویید.
من از ۸ سالگی وارد موسیقی شدم. البته پدرم هم ساز میزد اما به قول قدیمیها حسی ساز میزد. با نت و تئوری موسیقی آشنایی چندانی نداشت. زندهیاد ایرج کیایی برادر بزرگم، اولین معلم موسیقی رسمی من بودند. خوب است در اینجا یادی از ایرج کیایی بکنم که متأسفانه هشت سال پیش به دلیل بیماری، ما را تنها گذاشت و از دنیا رفت. مرحوم ایرج در ایام نوجوانی یعنی حوالی سال ۱۳۲۹ شاگرد استاد ابوالحسن خان صبا بود. ایرج بسیار بااستعداد بود. نوازنده چپدست و خوشقریحه که واقعاً در مسیر موسیقی من تأثیر به سزایی داشت. هیچوقت مهر و محبت استاد صبا را از یاد نمیبرم. یک مرتبه ایرج مرا با خود سر کلاس درس استاد صبا برد. استاد صبا دستی به سر و روی من کشید و گفت پسر جان قیافهات نشان میدهد که باهوش هستی. از ایرج پرسید استعداد میلاد از نظر شما چه طور است؟ مرحوم ایرج هم گفت باهوش و بازیگوش. البته ایرج راست میگفت. من در آن دوران باهوش بودم اما بیش از همه به فکر شیطنت و بازیگوشیهای کودکانه بودم.
اما آن کودک بازیگوش، بهسرعت در عالم نوازندگی پیشرفت کرد و امروز یکی از شناختهشدهترین استادان موسیقی و آهنگسازی بنام است. شما از تجربههای مختلفی که در زندگی داشتید، و لزوم توجه جوانان به درسهایی که کتابهای تاریخی به آنها میدهد، صحبت کردید. آقای کیایی آیا حرف و سخنی با خوانندگان این کتابها ندارید؟
امیدوارم فرزندان ما این کتابها را بخوانند و از اشتباهات ما درس بگیرند. کارهای درستمان را ادامه دهند و تجربیاتمان را برای پیشرفت ایران، سرمشق خودشان کنند. یادم میآید که در جوانی استادان موسیقی اجازه هیچ نوآوری را به ما نمیدادند. صبح، ظهر و عصر همان تمرین یک نواخت و تکراری را باید انجام میدادیم. همین موضوع باعث شد که بهعنوان اولین نوازنده نوآور در ایران شروع به کارهایی کردم که امروز از آن به «شیرینکاری» یاد میکنند. البته مخالفان زیادی در این مسیر داشتم. اولازهمه پدرم و بعدازآن برادرم ایرج کیایی به مخالفت با من پرداختند و میگفتند این آکروباتبازیها و بندبازیها چیست؟ امروز بسیاری از جوانان فعال در عرصه موسیقی دست به نوآوریهایی میزنند و میخواهد با خلاقیتی که دارند ابتکاراتی را در نوازندگیشان نشان دهند. اردوان کامکار که یکی از بهترین هنرمندانی است که امروز در موسیقی ایرانی فعال است، میگوید که گام اول در این راه را میلاد کیایی برداشته است. البته من درباره خوب یا بد بودن این ماجرا قضاوت نمیکنم و هدفم فقط نقل ماجرا است.
چه میزان از تجربیاتی را که در زمینه نوآوری ساز سنتور داشتید، در «راز آشکارا» بازگو کردید؟
لزوم نوشتن چنین کتابهایی درست در همین بخش داستان پیش میآید. در آن دوره عشق عجیبی به پیانو و البته کمی به گیتار داشتم. آرپژ در آن زمان اصلاً برای سنتور باب نبود اما من در نوازندگیام پاساژها و آرپژهای زیادی بهکار میبردم. بههرحال بهجز جوانها و هم سن و سالهای خودم بقیه با شیوه نوازندگیام مخالف بودند مخصوصاً افراد مسن. تا اینکه اتفاقی افتاد که تا امروز برای هیچکس تعریف نکردهام. من یکبار به مجلسی دعوتشده بودم که باید برای حاضران مجلس ساز میزدم. اهالی مجلس سن و سال تقریباً بالایی داشتند. نمیدانم آن شب آنهمه شور و توان را از کجا آورده بودم؟ اما با توانمندی بالایی ساز زدم. در پایان کار، حاضران به خاطر نوجوانیام مرا تشویق کردند. در آن مجلس پیرمردی بود که سه تار مینواخت. حاضران تشویقهایشان را برای حضور استاد روی صحنه آغاز کردند. او برخلاف من که کار را با سرعت بالایی شروع کرده بودم، بالطافت و آرامش نواختن را آغاز کرد. در ادامه کار هم زخمه آرامی به سیم میزد و دسته ساز را تکان میداد. من به خودم گفتم این چه طور نوازندگی است؟ چرا اینقدر بیتحرک و آرام؟ ناگهان متوجه شدم که عدهای از خانمها و آقایان حاضر در مجلس دستهایشان را روی سرشان بردند و گفتند: استاد چه میکند؟ دارد ما را سحر میکند. در آن لحظه میخواستم از جا برخیزم و در عالم جوانی خرخره حاضران در مجلس را بجوم و سهتار آن استاد را هم از او بگیرم و بشکنم. اینها احساسات یک جوان بیتجربه بود. آن شب تا صبح بیدار ماندم و به اتفاقاتی که در آن مجلس افتاد فکر کردم. بعدها متوجه شدم که من اشتباه میکردم. کمتجربگی من باعث شده بود نوع نوازندگی که مناسب حال حاضران در مجلس بود بهکار نگیرم. آن نوع نوازندگی مناسب شور و شعف جوانها بود نه مجلسی که در آن، همه از سنین میانسالی هم گذشته بودند.
نظر شما