کتاب «ملتهای بدون ملیگرایی» نوشته ژولیا کریستوا ترجمه مهرداد پارسا به تازگی روانه کتابفروشیها شده است. در این کتاب کریستوا از موضع فیلسوفی جهانوطنی و در عین حال «غریبهای ممتاز» به بررسی مفهوم کلی بیگانگی و دیگربودگی میپردازد.
سه جستار از مقالات گردآمده در این کتاب، پیشتر با عنوان نامهای سرگشاده به آرلم دزیر (پاریس: ریواژ، 1990) به اتفاق به زبان فرانسه منتشر شدهاند. مقاله اصلی [نامهای سرگشاده] و گفتوگوی مربوط به رمان ساموراییها در اصل در نشریه نامتناهی فیلیپ سولرس (شماره 30، تابستان 1990) به چاپ رسیدند و ملت و کلمه در ویژهنامه نوول ابزرواتور [ژوئن 1990] در یکصدمین سالروز تولد دوگل منتشر شد.
مقاله آغازین، ملت فردا چگونه ملتی است؟ مشخصاً برای مجلد حاضر نوشته شده است؛ از آنجا که کریستوا طیف متفاوتی از خوانندگان را در نظر داشته که متون نظریتر وی را نخواندهاند، در اینجا تا حدی برخی از موضوعات مطرحشده در بیگانه با خودمان (انتشارات دانشگاه کلمبیا، 1991) را مرور و بازبینی میکند.
به گفته لئون اس. رودیز در مقدمه کتاب، مفهوم «بیگانگی» چیزی است که این مقالات را به هم پیوند میدهد. این مفهوم طی ربع قرن گذشته، از زمانی که کریستوا زادگاهش بلغارستان را به قصد پاریس ترک میکند، با وی همراه بوده است.
وی در همین باره مینویسد: «در آثاری که به گمانم یک سهگانه را تشکیل میدهند، یعنی قدرتهای وحشت، قصههای عشق و خورشید سیاه، کریستوا مؤلفههای بنیادین روان انسانی را از نقطهنظر تاریخی، دینی، جامعهشناختی، روانکاوانه و ادبی مورد بررسی قرار میدهد. گرچه در این جستارها واژههای غریب، بیگانگی یا غریبه بهندرت ظاهر میشوند، اما مفهوم «دیگربودگی» همواره حضور دارد. پس از آن، مفاهیم «بیگانه» و «دیگری» در هم ادغام میشوند و در بیگانه با خودمان نهایتاً بر بیگانه درون تأکید میشود، دیگری در درون موجودی واحد.
همزمان، کریستوا دوگل را غریبهای بزرگ میداند که نمیتواند به میانمایگی رایج عصر خود رضا دهد؛ این مسئله هم موفقیتهای تاریخی او را توضیح میدهد و هم ناکامیهایش را رمان کریستوا، ساموراییها علاوه بر اینکه تلاشی برای شرح حیات روشنفکری در پاریس اواخر دهه شصت به بعد است، داستانی است درباره بیگانهها؛ معدود افرادی [از شخصیتهای رمان] خارجیاند، اما جملگی غریب و بیگانهاند، و همگی روشنفکرانیاند که جدا از اکثر انسانهای دیگر زندگی میکنند. آنها مانند ساموراییهای اشرافی ژاپن فئودالی، آداب و رسوم خودشان را دارند و اغلب در جمع خودشان مبارزه میکنند، هرچند که پیروزیهایشان چندان خونآلوده نیست. بسیاری از مردم عادی میخواهند از دست آنان خلاص شوند، اما کریستوا میگوید باید هر نوع دیگربودگی را فهم کرد و پذیرا بود.
همین امر در مورد تفاوتهای قومی، دینی، اجتماعی و سیاسی نیز صادق است. باید وجه مشترک و شباهتی یافت و کریستوا این کلید را در مفهوم روح کلی منتسکیو مییابد، که در مقاله اول مورد شرح و بررسی قرار میگیرد. این شاید اولین گام در مسیر ملتی از بیگانهها و جهانی متشکل از ملتهایی بدون ملیگرایی باشد. به تعبیر دیگر، جهانی بهتر برای فردا!»
در کتاب حاضر که بعضاً چکیدهای است از ایدههای اصلی بیگانه با خودمان، کریستوا از موضع فیلسوفی جهانوطنی و در عین حال «غریبهای ممتاز» به بررسی مفهوم کلی بیگانگی و دیگربودگی میپردازد. او که خود در فرانسه شهروندی خارجی محسوب میشود، با اشاره به وضعیت مهاجران در اروپا و از طریق واکاوی وضعیت بیگانگی در تاریخ فکریـ الهیاتی غرب، در پی دست یافتن به ایدهای پویا از ملیگرایی است که مبتنی بر مفهوم «روح کلی» منتسکیو باشد. موضع او از سویی بر فرض وجود ازلی غرابتی درونی در سوژه ایلیاتی بنا دارد و از سوی دیگر میکوشد میان دو حد افراطی ملتپرستی سرسختانه و ملتگریزی سرخوشانه حد میانهای بیابد.
کتاب «ملتهای بدون ملیگرایی» نوشته ژولیا کریستوا ترجمه مهرداد پارسا با شمارگان هزار نسخه در 100 صفحه به بهای هفت هزار تومان از سوی نشر شوند منتشر شده است.
نظر شما