«هنری جیمز»، نویسندهای تأثیرگذار در ایالاتمتحده بود. کشف نامههای این نویسنده پس از مرگ وی نشان از انحراف اخلاقی وی در طول سالیان دارد اما خانواده وی تلاش بسیاری کردند که این موضوع از چشم عموم پنهان بماند. «گاردین» در این مطلب به سیر اتفاقات پس از مرگ وی و کوشش بسیار خانواده وی در پنهان کردن این موضوع میپردازد.
وی اگرچه ساکن بریتانیا بود اما وصیت کرد که خاکسترش در «کمبریج» ایالت «ماساچوست» به خاک سپرده شود. بخش اعظم اموال خود را نیز به خانواده برادرش «ویلیام» که در سال 1910 از دنیا رفته بود به ارث گذاشت.
در چهارم دسامبر سال 1915 «سینگر سارجنت» برای «ادموند گراس» نامهای نوشت و گفت: «هنری جیمز در 48 سال گذشته دو سکته خفیف کرده است. سمت چپ بدن او کاملاً فلج و از یکی از برادرزادههایش تقاضای کمک شده است.»
خبر بیماری وی توسط منشی وی «تئودورا بوسانکت» که هر روز وقتش را با «جیمز» در آپارتمان او در چلسی سپری میکرد به دوستانش از جمله «ایدیت وارتون» اطلاع داده شد. سالها بعد «وارتون» اعلام کرد پس از اینکه این خبر را به دوست صمیمی «جیمز»، «هاوارد سرجیس» داده است عکسالعملی عجیب نشان داد و گفت: «بالاخره مرگ سراغ او هم آمد». خود جیمز دراین باره گفته بود: «مرگ مانند هیولایی است که بالاخره دستش به من رسید.»
دمای بدن «جیمز» بالا و پایین میرفت اما از منشی خود میخواست که ماشین تایپش را برایش ببرد. اوایل داستانی درباره «ناپلئون بناپارت» به او میگفت و کمی بعدتر که دچار توهم شد فکر میکرد خودش «ناپلئون» است.
13 دسامبر بود که «آلیس جیمز»، بیوه «ویلیام» به لندن رسید. سالها پیش به «ویلیام» قول داده بود که هنگام مرگ «هنری» او را ملاقات خواهد کرد. او «بوسانکت» را اخراج کرد و خودش کنترل امور را به دست گرفت. «آلیس» از نوشته «بوسانکت» به «وارتون» و چگونگی بیان شرایط «جیمز» شاکی بود. او که در «بوستون» زن اول خانه «جیمز» بود از «ایدیت وارتون» خوشش نمیآمد. «بورخس نوکر» که خدمتکار «جیمز» در «ساسکس» بود پس از جنگ نیز در کنار او ماند. «آلیس» در این باره نوشته بود: «صحنه بسیار تکاندهندهای بود. بورخس در کنار تخت زانو زده بود و سرش نزدیک به هنری بود و تلاش میکرد حرفهای زیر لبی جیمز را بفهمد.» جیمز در پایان زندگی خود نیز دستش را به شکل نوشتن گرفته بود و همچنان فکر میکرد در «ایرلند» یا «کالیفرنیا» به سر میبرد.
شرایط او که بدتر شد برادرزادهاش «هری»، پسر «ویلیام» و مادرش «آلیس» که هم نام همسر بیوه «ویلیام جیمز» و هم اسم خواهر او ««آلیس» بود به لندن رسیدند و «هری»خودش را برای سمت مدیر اجرایی عمویش آماده کرد. «پگی» خواهر «هری» نیز آنجا بود.
«هنری جیمز» در 28 فوریه سال 1916 از دنیا رفت. مراسم یادبود وی در کلیسای قدیمی چلسی برگزار شد. بدن او را سوزاندند و خاکسترش توسط «آلیس» در ایالاتمتحده به خاک سپرده شد.
«جیمز» هنگام مرگ به برادرزادههایش گفت: «به آنها بگویید راه من را ادامه دهند، وفادار باشند، و حرفهایم را جدی بگیرند.» این جمله وی پس از مرگ وی بسیار جدی گرفته شد و سرآغاز کشف حقایقی جدید درباره زندگی شخصی وی شد.
«جیمز» چند سال پیش از مرگ نوشتن نسخهای از اتوبیوگرافی خود را آغاز کرد و نامش را «یادداشتهای یک پسر و برادر» نامید. وی از نامههای برادرش که از طریق همسر برادرش به او رسیده بود استفاده میکرد و اصلاحاتی نیز در آنها انجام داد تا بتواند از آن استفاده کند. پس از درز این خبر «هری» برای عمویش نامهای نوشت و جیمز در جواب گفت: «حق داری از این موضوع ناراحت شوی.» و «هری» در جواب فقط یک علامت تعجب برای او فرستاد. وی مایل بود مدیریت انتشار نامههای پدرش را خودش به عهده بگیرد. از طرفی «آلیس جیمز»، خواهر «هنری» نیز دفاتر خاطرات بسیاری داشت و «هری» دلش میخواست پس از بررسی همه دفاتر آنها را منتشر کند.
همه این آدمها فقط نام «جیمز» را با خود یدک میکشیدند اما هیچکدام استعداد نسل قبل را به ارث نبردند. خانواده «جیمز» انسانهای کودنی بودند و دلشان میخواست عموم مردم به آنها احترام بگذارند. «ایدیت وارتون» در بین برادران جیمز «هری» را که فارغالتحصیل دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد بیشتر از بقیه قبول داشت.
چهار نسخه مختلف از دفتر خاطرات «آلیس» وجود دارد. «ویلیام» نسخه خود را در گاوصندوق گذاشته بود. «هری» نسخه دفتر خاطرات خود، دستنوشتهها، و نامههای خود را سوزاند. «کاترین لورینگ»، دوست «آلیس» یک نسخه از دفتر خاطرات او را داشت و آن را به ناشران سپرد و در سال 1934 منتشر شد. فرزندان «آلیس» از این وضع ناراحت بودند. «هری» و «پگی» از اینکه داستان ناراحتیها و شکستهای عمهشان در اختیار عموم قرار گرفته است بسیار ناراحت بودند.
همسر برادر «هنری»در طی دو روز سوزاندن بدن او در لندن با وکلای او درباره تقسیم اموالش مذاکره کرد. تصمیم به چاپ نامههای او گرفته شد. کار ویراستاری این نامهها به «پرسی لاباک» سپرده شد. رفتار «لاباک» هنگام مرگ «هنری» مورد تحسین خانواده «جیمز» قرار گرفته بود و از نوشتههای او لذت برده بودند. اما همه چیز باید تحت نظر خانواده انجام میشد چون خانواده «جیمز» به خوبی میدانستند که تاکنون بخش بزرگی از زندگی عمویشان دور از چشم دیگران باقی مانده است.
«لابوک» مایل بود ویراستاری نامههای «هنری» را انجام دهد اما خوب میدانست کار با خانواده او بسیار سخت است و نیاز به دقت بالایی دارد. دوستان «جیمز» در لندن نیز آگاه بودند که خانواده «هنری» شناخت زیادی از او ندارند و تا چه حد ممکن است پس از خواندن نامههای او و «ویژگیهای متفاوتش، بذلهگویی هوشمندانه، و نزدیکی بسیارش با افراد متحیر شوند.»
«لاباک» در حال کار کردن روی نامههای جیمز بود و قرار شد بخشهای ناخوشایند زندگی و ایدههای او درباره آن، نامههای محبتآمیز او به پسران جوان، و علاقه زیاد «هنری» به زندگی و پول را از آن حذف کند-نسخه ویراستاریشده «لاباک» حدود پنجاه سال است که به عنوان نسخه استاندارد نامههای «جیمز» در اختیار خوانندگان قرار دارد-البته «هری» و برادر و خواهرش «بیلی» و «پگی» و مادرشان تقاضای سانسور بیشتر هم داشتند و «لاباک» مجبور بود تن به خواسته خانواده «جیمز» بدهد. با وجود این باز هم نگران فاش شدن رازهای خانوادگی خود بودند.
یک سال پس از انتشار نامهها، «آلیس» در نامهای به پسرش، انزجار خود را از برخی برداشتهای مردم اعلام کرد و گفت: «مردم نامههای عمویت به پسران جوان را بد برداشت میکنند. بیچاره عمو هنری!» بعدها «هری» از اینکه نامههای عمویش به خود را منتشر کرد پشیمان شد. در بخشی از نامههای عمویش به وی، آمده است که «چرا اینجا حضور نداری تا با هم قدم بزنیم؟ از بالکن خانه دریای آبی و مناظر سبز را میبینم. رو بالکن برای سیگار کشیدن تو هم جای مناسبی است» یا «میان دو احساس متفاوت معلق ماندهام؛ امید به تنفس در فردا و حسرت روزهای گذشته!»
کمی پس از این ماجرا «هری» در خیابان با «هندریک آندرسون» مجسمهساز که در «رم» با «جیمز» آشنا شده بود برخورد کرد. در این دیدار «آندرسون» از «هری» اجازه خواست که نامههای «جیمز»-78 نامه- به خود را منتشر کند اما «هری» این درخواست وی را نپذیرفت.
«هنری جیمز» نویسنده شناختهشدهای بود. از زمان مرگ «جیمز» تا سال 1940 گاهی او را در دسته رماننویسان مانند «ازرا پوند»، «فورد مادوکس فورد»، و «تی. اس. الیوت» در یک سو و در سوی دیگر در گروه «ربکا وست» و «ای. ام. فورستر» قرار میدهند. الیوت درباره او گفته بود: «جیمز ذهنی بسیار قوی دارد و هیچ ایدهای نمیتواند قدرت ذهنش را نقض کند!»
بسیاری از کتابهای او در این دوره تجدید چاپ نشدند اما در دهه 40 علاقه به آثار او در میان مردم عادی بار دیگر زنده شد. 30 عدد از آثار او بین سالهای 1942 تا 1949 در ایالاتمتحده تجدید چاپ شدند. مردم با دیدگاهی متفاوت از قبل آثار او را خواندند و تفسیر کردند.
اما در دهههای بعد مردم علاقهای به دانستن انحراف جنسی این نویسنده ندارند. نامههای وی در نهایت در کتابخانه دانشگاه «هاروارد» نگهداری شد و «هری» بسیار نگران فاش شدن محتویات آن بود. «هری» در سال 1930 به یکی از معدود افرادی که اجازه خواندن این نامهها را داشت گفت: «دلم میخواهد قانونی بگذارید که دانشجویان را از نوشتن پایاننامه در این باره منع کند.»
در این میان فردی به نام «لئون ادل»، اهل کانادا و یکی از طرفداران خانواده «جیمز» توانست اعتماد خانواده را کسب کند و به او اجازه داده شد داستان زندگینامه «هنری جیمز» را بنویسد. پس از اینکه حق چاپ نامههای «جیمز» به «آندرسون» به دانشگاه «ویرجینیا» فروخته شد «ادل» تلاش کرد تا دسترسی به این نامهها را برای عموم محدود کند. شغل وی این بود که همه تلاشش را بکند تا مردم از انحراف اخلاقی و گرایشهای غیر متعارف «هنری جیمز» باخبر نشوند اما «ادل» اهداف دیگری نیز داشت و دلش میخواست اطلاعات خاص این نامهها را برای استفاده شخصی خود در زندگینامه «جیمز» استفاده کند. او میدانست که در نهایت برای قابل وثوق بودن کتابش باید این مساله اشاره کند اما امیدوار بود کسی پیش از او این موضوع را لو بدهد تا زحمت او کمتر شود.
یک سال پس از انتشار آخرین مجلد زندگینامه جیمز محدودیت نامههای او در «هاروارد» از میان رفت. اما سال 200 بود که نسخه دو زبانه نامههای وی به «آندرسون» در «ایتالیا» منتشر شد و کمی پس از ان کتاب «عزیزان من؛ نامه هنری جیمز به پسران جوان» منتشر شد. در زندگینامههای دیگری از این نویسنده بهنام توسط «لیندال گوردون»، «فرد کاپلان»، و «شلدون نویک» تصویر دیگری از این نویسنده به خوانندگان داده شد و اعضای خانواده او هم در قید حیات نیستند تا این حقیقت را از چشم دیگران مخفی کنند.
نظر شما