به مناسبت سیزدهم فروردین، روز طبیعت
سفرنامهها و کتابهای تاریخی از سیزدهمین روز نوروز سخن میگویند/ از گره زدن سبزه تا بازی باقلى بهچند من بیرون دروازه دولاب
پژوهشگران، مورخان و سیاحان در بررسی نوروز و آیینهای آن به روز پایانی این جشن کهن نیز توجه داشته و مطالب ارزشمندی درباره آیین سیزدهم فروردین که به سیزده بدر معروف است در آثار خود بیان کردهاند که در این گزارش مروری کوتاه بر آنها داریم.
در گزارش پایانی ویژه نوروز سراغ سیزده بدر و آیینهایش رفتیم و از لابهلای کتابهای تاریخی، خاطرات و سفرنامهها مطالب خواندنی درباره این آیین نوروزی بیرون کشیدیم.
سیزده بدر در آثار مورخان و «آثارالباقیه» بیرونی
ابوریحان بیرونی که به حق مردمشناس تیزبینی است در «آثارالباقیه» به نقل از «دانشنامه مزدیسنا» در مقابل لغت سیزهبهدر مینویسد: «روز سیزدهم نوروز در ایران، همگان برابر یک رسم به بیرون شهر رفته و به تفریح و گردش میپردازند تا به اصطلاح نحوست این روز را بهدر کنند.»
گرهزدن سبزه یکی از رسوم سیزدهبهدر است که دیدگاههای بسیاری درباره فلسفه آن وجود دارد. یکی از قدیمیترین اظهارنظرها درباره این رسم از حمزه اصفهانی در کتاب «سنی ملوک الارض و الانبیا» و همچنین «آثار الباقیه» ابوریحان است. بر اساس مطالب این دو کتاب، مشی و مشیانه روز سیزدهم فروردین با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه مورد، پایه ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز بهخوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را - بهویژه دختران و پسران دم بخت - انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت میکنند و سبزه گره میزنند.
عبدالله مستوفی؛ روایتگر مراسم روز پایانی نوروز
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» بخش قابل توجهی را به نوروز اختصاص داده است و در پایان این بخش توجه ویژهای به سیزده بدر دارد. وی در این باره مینویسد: «سیزدهم نوروز عید ورزش و تفرج بود. روز یا شب پیش، هرکس بقدر وسع و لزوم تدارکى براى این روز میدید. از صبح این روز خانوادههاى شهرى با سماورهاى کوچک و بقچه بستههایى که در آن خوراکى روزانه را بسته بودند، خیابانهایى را که به بیرون شهر میرفت پر میکردند. دسته دیگر که سیزدهبدر را فقط براى عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر بهاین خیابانها رو میآوردند. از شهر که بیرون میرفتند، هر دستهاى کنار نهر آب و سبزهزارى مینشستند. نهار را در زیر طاق آسمان و اگر چند درختى گیر آورده بودند، در زیر سایه کم آن صرف میکردند. آجیل و شیرینی هم چه قبل از نهار و چه بعد از نهار داشتند، بهعلاوه عصر کاهو با سرکه یا سکنجبین و یا سرکه شیره حکما باید بخورند. بعضی از خانوادههای نسبتا تواناتر رشته بریده و نخود و لوبیای پخته و اسفناج خرد کرده شسته در دو سه کیسه و دوغ و کشک در یک کوزه و مقداری پیاز و روغن همراه برده و در یورتی که برای خود گرفته بودند، آش رشتهای هم ضمیمه سایر خوراکیها میکردند.»
مستوفی ادامه میدهد: «سماور آنها از صبح بار بود. شاید این روز ده یک اهل شهر هم در شهر نمیماند و اجمالا هرکس تمکن بدنی داشت، از این تفریح و تفرج خودداری نمیکرد. خانوادههای اعیان اکثر به باغهای داخل یا خارج شهر میرفتند و در آنجا سیزده بدر را با تمام لوازم و جزییات برگزار میکردند. مادرم از اقوام و دوستان خود دعوت میکرد و در باغ بیرون که نزدیک سه راه خیابان برق و شهر ری امروز واقع بود، سیزده بدر حسابی برپا میداشت، خانمها به داربست مو کنار دیوار باغ تاب میبستند و تاب میخوردند حتی الک دولک و توپ بازی هم میکردند. ما هم البته در این ضیافت شرکت داشتیم، ولی این کار مانع آن نبود که عصر سری به بیرون دروازه دولاب زده و منظره سیزده بدر عمومی را هم تماشا کنیم.»
وی در ادامه به بازیهای ویژه سیزدهبهدر (در دوره قاجار) اشاره میکند: «منظره بیرون شهر بسیار جالب بود، بچهها و جوانها و کاملمردها دستهدسته ببازیهاى ورزشى از قبیل الکدولکبازى، اعم از سردستى و سرسنگى و چرى یا نچرى زوئى و توپبازى، گردو، بل بگیر بالا بیا و چپ توپ و باقلى بهچند من؟ و بازى جرنکجرنک اسب چه رنگ؟ و اگر وضعیت مکان اجازه میداد، گرگمبههوا و قایمباشک مشغول بودند. میمونبازها و خرسبازها و بزبازها و غولبیابانى و دورىگردانها با تنبک و تصنیف خواندن خود هم میآمدند و با دَه شاهى پنجشاهى اسباب سرگرمى میشدند.»
بساط سرگرمی سیزده بدر؛ از داشمشدیها تا پهلوان کچل
مستوفی مینویسد: «دستههای مطربی که تارزن و آوازهخوان هم داشتند زیاد بودند. طبقهای آجیل و شیرینی و بالاختصاص کاهو به حد فراوان به روی چهار پایههای چوبی گذاشته شده و فروشندگان با توصیفات معموله خود مشتری میطلبیدند. داشمشدیها، عباها را یک شاخ به دوش انداخته، گاهی به اجتماع با خواندن یکی از تصنیفهای متداول جلب توجه میکردند. بعضی از آنها با چوب پاهای بلند از جلو و جمعی از عقب باز با خواندن تصنیفهای خود بچهها را جلب کرده هیات عظیم پرسروصدایی راه میانداختند. این داشها بازی خاصی داشتند که به آن خرپشته میگفتند. به حکم قرعه اول یکی برای خرپشته ساختن تعین میشد، این شخص باید آنقدر خم شود که دستش را به کعب پایش تکیه بدهد و سایرین دورخیز گرفته با تکیه دادن دستها به گرده او از رویش بپرند هرکس کار خود را خوب عهده نمیکرد و خطائی در عمل بروز میداد، به جای او خرپشته میساخت. یکی از روزهای سیزده عید، عبور ما از پای دیوار خرابه یخچالی در بیرون شهر افتاد، به فاصله بیست سی ذرع پای دیوار جمعی ایستاده منتظر نوبت بودند. کمر این دیوار یک مقوای کلاه گذاشته بودند، آقایان یکی یکی به دو به سمت دیوار آمده از خاک زیرپای دیوارکه از خرابی سر آن ایجاد شده بود، بالا رفته و با دست خود مقوای کلاه را از بالا پائین میانداختند.»
این سیاستمدار عهد قاجار درباره دیگر مراسم سیزده بدر میگوید: «بساط حقهبازی و پهلوان کچل و خیمه شب بازی هم این سر و آن سر پهن بود که وقتی مردم از ورزش خسته میشدند دور بساط این آقایان جمع شده خستگی در کنند و خود را برای بازیهای ورزشی دیگر آماده نمایند.مردمان اعیان هم در این روز به باغات بیرون میرفتند ولی آنها به ورزش نمیپرداختند. ورزش آنها همان سواری و رفتن تا باغ بود، با وجود این جوانهای آنها الکدولک و توپ بازی را راه میانداختند.»
مستوفی پایان آیینهای این روز را اینگونه توصیف میکند: «وقت عصر، مراجعت مردم از زن و مرد و بچه و سواره و پیاده بهخصوص در خیابانهای نزدیک به دروازهها که پر از جمعیت بود واقعا تماشا داشت. تا یکی دو ماه از عید گذشته هم روزهای جمعه در سبزهزارها و باغات بیرون شهر، البته نه به عمومیت روز سیزده، ولی در هر حال از این بازیها برپا بود که جوانها از صبح یا بعد از ظهر به این گردشهای ورزشی میرفتند.» (تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه از آقامحمد خان تا آخر ناصرالدین شاه یا «شرح زندگانی من»، تالیف عبدالله مستوفی، چاپ ششم، تهران: زوار 1388 صص 367-364)
سیزدهمین روز نوروز از نگاه جهانگردان اروپایی
یاکوب ادوارد پولاک، هنریش بروگش و اوبن از جمله سیاحانی هستند که در سفرنامههای خود اشارهای نیز به آیینهای سیزده بدر داشتهاند.
پولاک در این باره مینویسد: «سرانجام روز سیزدهم یعنی آخرین روز عید فرا میرسد. مطابق با یک رسم کهن گویا تمام خانهها در چنین روزي معروض خطر ویرانی هستند. به همین دلیل همه از دروازه شهر خارج میشوند و به باغها روی میآورند. بهخصوص زنان که علاوه بر هراس از خطری که ظاهرا آنها را تهدید میکند به انگیزههای دیگری نیز به دشت و صحرا میروند.»
وی ادامه میدهد: «برای اینکه تا حدودی از هجوم زنان به خارج شهر جلوگیری شود به دستور کلانتر از هر زنی عوارض ناچیزی وصول میشود. با این روز دیگر شادیهای نوروز پایان میپذیرد. از نظر کشاورز عید مبدا زمانی است که بر محور آن کار آمادهسازی زمین، بذر پاشیدن و محصول برداشتن را تعیین میکند؛ وی میداند که این تخم یا آن تخم را بیست روز پیش یا پس از عید باید افشاند؛ این یا آن درخت را چند روز پیش یا پس از عید باید پیوند زد؛ روي هم رفته نوروز در زیر آسمان شاد و زیبای ایران جشنی است برای شادی و شادکامی؛ مع هذا به علت اسراف و تبذیری که در کار برگزاری این جشن میشود آثار نامساعد آن تا مدتی در زندگی خانوادهها برجا میماند». (ایران و ایرانیان، یاکوب ادوارد پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی 1361، صص265-266)
اوبن فرانسوی بیرون رفتن مردم از خانههای خود و گشت و گذار در اطراف شهر را به این دلیل میداند که مردم میخواهند تازه شدن طبیعت را جشن بگیرند.
هنریش بروگش روز سیزدهم نوروز را روزی نحس از نگاه ایرانیان دانسته و علت این نحوست را اینگونه بیان میکند: «یکی از روزهای بسیار نحس سال، روز سیزدهم ماه فروردین است. ایرانیان معتقدند که در این روز که به آن سیزده بدر میگویند، نباید در خانه ماند چون ممکن است نحوست آن دامنگیر صاحبخانه شود. لذا همه مردم از شهرها و روستاها خارج شده و به صحرا میروند تا این روز را در هوای آزاد و در زیر سقف آسمان بگذرانند. در این روز نباید ناراحت بود بلکه باید خوش گذراند تا اینکه دیوهایی که در خانه هستند بهانهای برای آسیب رساندن به صاحبخانه و اعضای خانوادهاش نداشته باشند.» (سفری به دربار سلطان صاحبقران، هنریش بروگش، ترجمه مهندس کردبچه، تهران: اطلاعات 1367، ص 138)
نظر شما