نوروز در روزگار قاجار از نگاه سفرنامهنویسان
عبدالله مستوفی؛ تصویرگر نوروز در روزگار قاجار/ از آذینبندی شهر تا تدارک دیگهای رشته پلو و ماهی شب عید
شرح زندگانی عبدالله مستوفی سرشار از روایتهای تلخ و شیرین سرزمین ایران در روزگار قاجار است؛ روایتی از احوال ملک و مملکت در همان عصر. کتاب مستوفی تصویرگر آداب و رسوم غنی و پربار مردمان این دیار است. در این گزارش با «شرح زندگانی من» همراه میشویم تا نوروز عصر قاجار را برایمان به تصویر بکشد.
وى در دوران بازنشستگى، به تدوين خاطرات خود پرداخت و كتابى در سه جلد باعنوان «شرح زندگانى من» يا «تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجار» نوشت كه بیشک، يكى از منابع مهم تاريخ ايران در دوره قاجار محسوب میشود.
این کتاب در حقیقت يكی از بهترين نمونههای زندگینامهنويسی در ايران است. گرچه عبدالله مستوفی در سالهای اول تشكيل حكومت قاجار هنوز به دنيا نيامده بود و در دوران سلطنت ناصرالدين شاه به دنيا آمد، ولی سالهای ابتدایی تشكيل حكومت قاجار، به قدرت رسيدن آقامحمدخان قاجار، فتحعلی شاه، قرارداد تركمانچای و ... را، به طور کامل شرح داده است. نويسنده با موشكافی و تیزبینی، تمام زندگی مردم عادی دوران قاجار و بهویژه سالهای پايانی قرن 13 م را شرح داده است.
معماری آنروز خانههای تهران، وضعيت رعيتها و روستاهای ييلاقی اطراف تهران، دورهگردها، يهودیها، چگونگی بهوجود آمدن تعزيه و شرح كامل مراسم عزاداری برای ائمه، جشنهای ملی همچون نوروز، آداب مهمانی دادن و بسياری از ضربالمثلهایی را كه ما امروزه بهكار میبريم، با مصداق و ريشه تاريخی آنها را شرح داده است.
یکی از مطالب جذاب و خواندنی کتاب مستوفی بخشی است که به نوروز اختصاص دارد. وی در این بخش ضمن بیان اهمیت این جشن کهن، آداب و رسوم ویژه آن را بیان میکند و شرح کاملی از چگونگی برگزاری این جشن در دربار قاجار و درمیان مردم عادی ارائه میدهد.
نوروز؛ روز تازگی زندگی مخلوقات زمین
مستوفی در آغاز بخش نوروز به اهمیت این جشن ملی و تدبیر نیاکان ما در قرار دادن تحویل سال در فصل بهار اشاره میکند و مینویسد: «از ملل زنده و مرده عالم فقط نیاکان ما بودهاند که به این نکته طبیعی خلقت برخورده، نوروز را که واقعا روز نو و تازگی زندگی مخلوقات جاندار و بیجان زمین است، عید ملی خود قرار دادهاند. بیجهت نیست که مرور ازمنه و دهور و تغییرات سیاسی و مذهبی و اجتماعی که در نزد سایر ملل عیدهای سابق را از بین برده و اعیاد جدیدی به جای آن برقرار کرده، در عید ملی ما نتوانسته است تغییری بدهد و تاریخ جهان پیر از عهده تعیین تاریخی که این عید در نزد ایرانیان برقرار شده، عاجز است و ایرانیان امروز مثل ایرانیهای چندهزار سال قبل و حتی آرینهای قبلتر از آنها، روز اول فروردین را که اولین روز اعتدال بهاری و یکسان شدن شب و روز و پیرانهبندی و خودآرائی نیم کره شمالی زمین است، عید میگیرند.»
حال و هوای شهر در آستانه جشن ملی
او در ادامه به مقدمات عید میپردازد و شرح کاملی از مراسم روزهای منتهی به نوروز ارائه میدهد: «از اوایل اسفند، در بازارها، مخصوصا دکانهای پارچهفروشی و کفش و کلاهدوزی ازدحام میشد. هرکس به قدر توانایی خود به فکر لباس عید برای افراد خانواده خود بود. خیاطها منتهی تا نیمه اسفند کار تازه قبول میکردند. از بیستم اسفند به بعد پارهای از دکاندارها که سروکار مستقیم با عید داشتند، دکانهای خود را تزیین میکردند.
بقالها طبقهای معلق از سنجد ساخته و دستههای شمع پیهی که با جوهر سبز و قرمز روی آنها را نقش و نگار انداخته بودند، به سر تا سر پیشانی دکان خود میآویختند. کپههای فرسوده سال قبل را نو و سرطاسهای برنجی پشت آنها را براق و از انواع حبوبات مملو میکردند و در فاصله هر کپه، کاغذ سبز و آبی و زرد و سفید لوله کرده میگذاشتند. روی خیکهای روغن که نصف جلد آن را پاره و روغن آن را نمایان کرده بودند، نقش و نگار بیرنگ انداخته، در بعضی گوشههای آن زرورق میچسباندند. از قالبهای صابون زرورق زده، هرم کوچکی ساخته و روی آن دسته گل مصنوعی کاغذی نصب مینمودند.»
آذینبندی آجیلفروشیها و قنادیها
مستوفی سپس به توصیف مغازههای شهر و آذینبندی آنها میپردازد: «آجیلفروشیها با طبقهای علق بزرگ و کوچک از فندق و بادام و پسته و تخمه هندوانه و تخمه کدو، پیشانی و با مخروطیهایی که از انواع آجیل به هم چسبیده ساخته بودند، جلو دکان را زینت میدادند. میوهفروشیها گذشته از آرایش دکان با میوههای الوان، پیاز نرگس و سنبل در گلدانهای شیشهای سبز کرده، همچو انگاره میگرفتند که در حدود شب عید گلهای اولیه آنها به بار آید... سبزیفروشیها حاجتی به تزیین خارجی نداشتند، همینقدر که سبزیهای خود را مرتب میچیدند و از پیازچه و ترب سفید که ریشه آنها را بیرون میگذاشتند، گلهای سفیدی احداث میکردند، دکان آنها مزین میشد.»
وی ادامه میدهد: «مفصلتر از همه، آذینبندی دکانهای قنادی بود زیرا سروکار این دکانها با عید نوروز بیشتر از سایرین است. در جلو دکان، دو اصله تیر سر و ته یکی که روی آن را با کاغذ الوان نقش و نگار انداخته بودند، به دو جرز طرفین دکان تکیه داده سر آنها را به هم نزدیک و جناقی در جبهه دکان احداث میکردند. بعد از کله قند که در ته آن نارنج و بعد از آن شیشه میمندی آب لیمو و آخر همه شیشه گلاب که به آنها زرورق زده بودند، رشتههایی ترتیب میدادند و آنها را، تنگ درز، به این جناقی میآویختند. سپر و شمشیری از نبات میریختند و دو طرف جناقی به جبه دکان نصب میکردند. در جلو دکان از گچ مخروطهای سرزدهای میساختند و دوره آنها را اقسام شیرینی میچیدند و روی سرزده مخروط، جارهای چند شاخه میگذاشتند. پردههای نقاشی جنگ رستم و اسفندیار و رستم و دیو سپید در بالای جبهه نصب بود. بالای این پردههای نقاشی به چوببندی نزدیک سقف، چلچراغهایی هم آویخته میشد و تزیینات را کامل میکرد.»
آتشافروزها و غول بیابانیهای شب عید!
این نویسنده درباره دستههایی که در روزهای منتهی به سال نو در خیابانها راه میافتادند و شور خاصی به شهر میدادند، مینویسد: «در هفته آخر سال دستههایی در شهر راه میافتاد، یکی از آنها آتشافروز بود. چهار پنج نفر دست و صورت و گردن خود را سیاه کرده، مقداری خمیر به سر گرفته، روی آن پنبه و کهنه آغشته به نفت گذاشته و آتشبان میزدند و هریک مشعلی هم به دست داشتند و با ضرب تنبک و تصنیفخوانی عده دیگری، دوره افتاده از هر دکان شاهی دیناری میگرفتند و ذکر آنها این شعر بود:
آتشافروز حقیرم سالی یکروز فقیرم
دسته دیگری هم به اسم غول بیابانی بود که یک مرد قدبلند درشت قوارهای از پوست گوسفند سیاه، لباس چسبانی از سر تا به پای خود ترتیب داده، عدهای تنبکزن و تصنیفخوان دور او را گرفته، در دکانها شاهی صد دیناری دریافت میداشتند. ذکر غول بیابان این شعر بود:
من غول بیابانم سرگشته و حیرانم»
وی با ذکر خاطرهای از فروغی مینویسد: «ذکاءالملک، میرزا محمدحسین فروغی، استاد ادبیات ما در مدرسه سیاسی میگفت یک سال در اصفهان این دستهها زودتر از معمول راه افتادند و به اشکال مختلف از دکانها پول گرفتند. بازهم چند روزی به عید مانده بود، یک روز کلک گلی خالی که ته آن قدری خاکستر ریخته بودند، به دست گرفته با خواندن تصنیف و ضرب تنبک، دوره افتادند. کلک را جلو صاحب دکان میگذاشتند و همگی میگفتند "این هم کلک است" و پولی گرفته رد میشدند. شاید جمله "این هم کلک است" در مواردی که به جنجال چیز بیاساسی را میخواهند جاندار و حقیقی جلوه بدهند، بعد از این عمل وارد محاورات و بعدها نوشتهها هم معمول شده باشد.»
از سبزی پلو شب عید تا سفره هفتسین
مستوفی مینویسد: «خوردن سبزی پلو در شب قبل از عید نوروز که عوام آن روز و شب را به مناسبت روز قبل از عید قربان عرفه مینامند، مرسوم بود و استحباب وقتی کامل میشد که به این سبزی پلو ماهی هم ضمیمه باشد.»
وی درباره اهمیت سفره هفتسین میگوید: «این سفره عید سفره خانوادگی بود. بزرگتر خانه مینشست، افراد خانواده به دور او جمع میشدند، توپ تحویل که صدا میکرد، بین آنها تبریک و روبوسی رد و بدل میشد. بزرگترها به کوچکترها عیدی میدادند، شربت و شیرینی صرف میکردند، آقا و خانم و آقا کوچکها و خانم کوچکها به خدمتکارهای خانه عیدی میدادند. سفره عید جمع میشد و بساط پذیرایی دید و بازدید گسترده میگشت. در تالار یا اتاق آبرومند خانه، مجموعههای شیرینی که هریک 6 رنگ شیرینی در بشقابهای لب تخت بلور یا چینی مثل هرم چیده شده بود، میگذاشتند. گلدانهای نرکس و سنبل و جامهای پر از بنفشه و ظرفهای سبزه، در طاقچهها، لای اسباب چراغ خودنمایی میکرد.»
ترک دید و بازدید ممنوع!
مستوفی سپس به مراسم دید و بازدید نوروزی اشاره میکند: «همه به دیدن همدیگر میرفتند، حیثیت اجتماعی اشخاص تکلیف را معین کرده بود محترمین تا سه روز در خانه مینشستند و بعد از سه روز به بازدید میرفتند. برعکس اشخاص نسبتا پایینتر که در سه روز اول دیدن میکردند، بعد از آن برای دریافت بازدید، در خانه مینشستند و در هر حال تا روز سیزده دید و بازدید عید به موقع بود. اگر کسی برحسب تصادف به خانهای وارد میشد که صاحبخانه حضور نداشت، حکماً قایم مقامی از طرف او نشسته و از واردین پذیرایی میکرد و وقتی صاحبخانه میآمد، گزارش میداد که بازدید آنها فراموش نشود. همه باید وارد مجلس شوند و شیرینی و شربت بخورند.»
وی ادامه میدهد: «مسافرت در گردش عید که دوره مشروطه وسیله فرار از تکلفات عید شده بود، در اینوقت هیچ مرسوم نبود و مردم سعی میکردند که اگر سفری هم در پیش دارند، طوری ترتیب آن را بدهند که بعد از برگزار شدن ایام عید یا قبل از آن صورت گیرد. عذرخواهی از پذیرائی عید به بهانه خستگی از کارها که بعد از مشروطه معمول شده است، هیچ رسم نبود. گذاشتن کارت و فرستادن نامه و کارت تبریک را مردم بلد نبودند. همگی شخصا از هم دیدن میکردند و این کار را یکی از وظایف اجتماعی خود میدانستند و ترک آن را به هیچ بهانه و عنوانی جایز نمیشمردند. سیزده روز عید کلیه کارها و ادارات دولتی تعطیل بود.»
خوردن رشته پلو و گرفتن سر رشته کارها به دست
بنابر مکتوبات مستوفی قاجار: «در شب و روز عید خانم هر خانواده فاخرترین غذاها را برای اهل خانه خود تدارک میکرد. کمتر خانهای بود که در این دو روزه تحویل و عید حتی شب قبل از عید دیگ پلو و ماهی و رشته و مرغ پلوش به بار نباشد. رشته پلو را در روز اول سال میخوردند که سر رشته کارها به دستشان بیاید. خانوادههای توانا برای حول و حوش و همسایه خود و فقرای آبرودار، برنج و روغن عید میفرستادند و زکات جشنهای خود را به این طریق میپرداختند. مردمان توانا مجلس عید خود را خیلی مجلل و باشکوه ترتیب میدادند، مجموعهها و سینیهای شیرینی دور اتاق چیده بود، روی میز گوشه اتاق گلدانهای شیشهای پنجاه شصت پیازی از نرگس و سنبل گذاشته بودند، از صبح تا عصر بساط چای و شربت راه بود، هرکس وارد میشد چای و شربت میدادند.»
نوروز؛ بهانه تفریح و خوشگذرانی شاه تجملپرست قاجار
مستوفی درباره نحوه برگزاری مراسم نوروز در دربار قاجار نیز مینویسد: «برای پادشاه تفریحجوی تجمل دوستی مثل ناصرالدین شاه، عید نوروز بهانه خوبی بود. در ساعت تحویل شمس به برج حمل، سلام خاص در تالار موزه منعقد میگشت. قبلا رقعههای دعوت چاپی طلایی به اسم اشخاص به امضای ایشیک آقاسی باشی (وزیر تشریفات) برای رجال درجه اول و دوم و سوم و افسران عالیرتبه تا رتبه سرتیپی فرستاده میشد. قبل از ساعت تحویل، همگی با لباس تمام رسمی حاضر میشدند، منجمباشی که در این وقت میرزا عبدالغفار ملقب به نجمالملک بود، رسیدن ساعت و دقیقه تحویل را اعلام میکرد.»
وی ادامه میدهد: «شاه، اول علما را که با آنها مینشست، پذیرایی میکرد و به آنها عیدی میداد. بعد سر صندلی نشسته، رجال و مستخدمین درجه اول و دوم، طبقه طبقه، آمده عیدی میگرفتند. یک طبقه که تمام میشد، شاه طبقه بعدی را خود تعیین میکرد. مردم حق و حسابدان آن دوره در هر طبقهای که بودند، احترام پیشکسوت را رعایت میکردند و احتیاجی به تذکر رئیس تشریفات نداشتند. آنها که مقدم بودند طبعا جلو میافتادند.»
این رجال عهد قاجار با اشاره به رسم عیدی دادن پادشاه به درباریان و حکام مینویسد: «جلو شاه مجموعه بزرگی از طلا به روی زمین میگذاشتند، در این مجموعه شاهی سفید زیاد با مقدار کمی پنج هزاری و دو هزاری طلا درهم ریخته بودند، شاه در پشت این هرم طلا و نقره نشسته بود و هرکس جلو میآمد، با دست که دستکش سفید هم داشت، از این پولها چنگ میکرد و میداد. شاه کهنهکار همه را میشناخت. در اینجا هم رعایت اشخاص را کرده و برای آنها که عده زیادتری عیدیبگیر داشتند، چنگ خود را پُرتر میکرد. عده اشخاصی که در این ساعت عیدی میگرفتند، دویست سیصد نفری میشدند.
همینکه دادن عیدی تمام میشد، شاه برمیخاست، سایرین هم بیرون آمده به خانههای خود میرفتند. در خانه هم سفره هفتسین گسترده و منتظر بودند، آقا که وارد میشد، در نوبت خود به افراد اهل خانه از خانم تا آخرین خانه شاگرد، از همان شاهی سفیدها عیدی میداد و سهم نوکرهای بیرون را نگاه میداشت تا در موقع مناسب به آنها بدهد. همچنین قسمتی را هم برای خویشان خود نگاه میداشت و چون این عیدی از دست شاه خارج شده بود، همگی گرفتن آن را ولو پنج دانه بود، شگون دانسته و نظری به ارزش آن نداشتند.»
از نوروز سلطانی تا مراسم کشتیگیری در میدان ارگ!
مستوفی شرح میدهد: «روز نوروز سلطانی که اکثر فردای روز تحویل بود، طبقات پایینتر مانند خوانین قاجار و سرهنگها و نایب آجودان باشیها و پیشخدمتها و فراشخلوتها و کارمندان بیوتات سلطنتی، عیدی میگرفتند. در این روز نزدیک ظهر سلام عام هم منعقد و اصناف و نوکرهای دولت، در محلهای خود میایستادند. خطیب خطبه سلام میخواند، شاعر شعر تازهای که گفته بود به عرض میرساند و تا شاه برتخت نشسته بود و با مخاطب سلام صحبت میداشت و همچنین تا آخر سلام که اصناف قشون رژه میرفتند، هر دقیقه یکی دو توپ منظما شلیک میشد.»
او درباره مراسم روز دوم عید مینویسد: «فردای این روز، در جلو حوض ارگ، نمایش کشتیگیری و ورزش دایر میگشت. پهلوانهای پیر و پیشکسوت در گوشهای ایستاده هیئت منصفه این مسابقه را تشکیل میدادند. شاه هم به بالاخانه سردر باغ تخت مرمر آمده، به تماشا مینشست و به آنها که هنرنمایی میکردند انعام میداد. یکی از نمایشهای این روز پراندن ته کوزه دهنگشاد به ضربه نوک انگشتها بود که باید بدون اینکه کوه از جایش حرکت کند، ته کوزه را با یک ضربت بپراند. در این ضمن تردستی و شیرینکاریهای عامل این عمل هم که دو سه کوزه را روی هم گذاشته و ته یکی یکی را میپراند، خالی از تماشا نبود. در تمام مدت نمایش یک نفر در حوض بزرگ ارگ مشغول شنا و سایر بازیهای ورزش شناگری بود.» (تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه از آقامحمد خان تا آخر ناصرالدی شاه یا «شرح زندگانی من»، تالیف عبدالله مستوفی، چاپ ششم، تهران: زوار 1388 صص 353-364)
نظر شما