چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۹
تعظیم نکنید به دروغتان/ یادداشتی از فرزام شیرزادی

شبکه‌های اجتماعی، فضای مجازی، رسانه‌های صوتی و تصویری، سینما، بحث‌های روزمره و هزار فعالیت سهل‌الوصول دیگر، فارغ از مفید بودن یا نبودنشان، گویا راه‌هایی هستند تا به بهانه‌ آنها از مطالعه بگریزیم. امروزه متاسفانه معضل کتاب‌نخوانی نه‌تنها عموم جامعه بلکه دامن طبقه نخبه از جمله خبرنگاران حوزه کتاب را رها نمی‌کند. فرزام شیرزادی، داستان‌نویس و روزنامه‌نگار در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده تلنگری به جماعت گریزان از کتاب زده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- فرزام شیرزادی: جمعیتی است صف کشیده و زیاد؛ دست‌کم برای این وقت شب. به خودم می‌گویم لابد «سبدکالا» می‌دهند. نیش ترمز می‌زنم. فرمان را به راست می‌پیچانم. ساعت 9 و ده دوازده دقیقه است. جمعیت، تو هم و در چند ردیف نامرتب پشت سر هم ایستاده‌اند. کله می‌کشم که خیل جمعیت را دقیق‌تر ببینم.  صف هفتاد هشتاد متر است یا شاید هم بیشتر. از دو طرف نبش خیابان صف کشیده‌اند. صف کشیده‌اند بی‌آن‌که همدیگر را هل بدهند و زیر لب فحش بدهند و روی پنجه پا بایستد و زل بزنند به جلو صف یا جایی نامعلوم. چند نفر لابه‌لای جمعیت، شاد و سرخوش و بی‌اعتنا از این‌که نوبت بهشان برسد یا نرسد سلفی می‌گیرند و یخلا و رها می‌خندند. دو سه  نفر هم پوک و غمزده با ژست‌های فیلسوفانه به نقطه‌ای موهوم خیره‌اند و سیگار می‌کشند.

جمعیت شیفته و شیدای هنر هفتم فقط در یک سینما این‌قدر زیادند؟ چه جماعتِ نازنینی. همه اهل هنر، فرهنگی، کتابخوان، موسیقی‌شناس و قس علی هذا. عجیب که همه اهل دلند و فقط تیراژ کتاب بدبخت در این مملکت به صد و پنجاه نسخه رسیده است. جماعت جلو سینما ذهنم را می‌برد سمت عده‌ای از دوستان روزنامه‌نگارم که طی سال‌های اخیر در مطبوعات با هم نشست و برخاست کاری داشته‌ایم ولاغیر. عمده این رفقا که از هر سن و سالی هم در آنها دیده‌ام  برای وجهه بیرونی‌شان وانمود می‌کنند که دوستدار سینما هستند و مدام فیلم می‌بینند و فیلم و فیلم و چند صباحی بعد هم خودشان هم باور می‌کنند که منتقد سینما هستند. این رفقا که کمتر سراغ داشته‌ام دست‌کم روزانه فقط نیم ساعت را به مطالعه بگذرانند، فیلم دیدن و بعد هم حرّافی‌های دم‌دستی و دسته چندم نشریات درجه سه و دو درباره فیلم‌ها برایشان نقابی شده است مندرس و لِه و حال بهم‌زن. این مثلا روزنامه‌نگاران که عموماً در یک نقطه اشتراک اساسی دارند ـ کتاب نخواندن و تلاش برای رسیدن به هر مقصودی ـ سعی می‌کنند خودشان را هم فریب دهند و با مرور سرسری و آسان‌گیرانه و پیش‌پاافتاده گزارش‌های آبکی نشریات اظهار فضل کنند و خود را در مقام منتقد فیلم ببینند. البته طبیعی است که خسته می شوند، کتاب خواندن سخت است خب. و اینجا رسیدن به دم دستی‌ها، آن هم از نازلترین نوع حرف اول را می‌زند؛ کتاب خواندن دشوار است، حتی داستان خطی و سرراست، چه برسد به فلسفه و جامعه‌شناسی و مباحث فکربرانگیز. بارها شنیده‌ام که بسیاری از حضرات مدرک گرفته دانشگاه‌های امروزی می‌گویند نمی‌دانند چرا وقتی کتاب می‌خوانند خوابشان می‌گیرد.
 کتاب سریال تلویزیونی نیست که لم بدهید جلو تلویزیون با زیرشلواری یا شلوارک‌ و هر جا حواستان پرت شد فیلم را برگردانید.

گرچه همه چیزمان باید به هم بیاید. درست است که با گیوه نمی‌شود سوار بنز آخرین مدل شد و نمی‌توان با کلاه‌شاپو و دندان طلا آروغ بعد از دوغ و کباب زد و از «ژان‌کوکتو» گفت، اما در سرزمین من بنز و گیوه و گوسفند از هم دور نیستند و مدرسی را سراغ دارم که فلسفه غرب یاد می‌دهد به دانشجو و از نوشتن چند جمله انگلیسی بدون غلط عاجز است.

بگذریم. رفقا، دست‌کم سر خودتان کلاه نگذارید. به خودتان دروغ نگویید. گرچه دروغ آن‌قدرها  بد نیست. بد آن است که دروغ می‌گویید و بعد به دروغتان تعظیم می‌کنید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها