چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۵
چراغ عقلانیت را دوباره برافروزیم/ یادداشت یحیی یثربی

یحیی یثربی، استاد فلسفه در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده نوشته است: «کار ارزشمند در دنیای معاصر آن است که علوم را در جهان اسلام بومی کنیم و چراغ خاموش شده‌‌ای را که روزی در قرن پنجم هجری، ابن‌سینا و ابن‌رشد روشن کردند دوباره احیاء کنیم؛ چرا که اروپاییان با این چراغ، راه عقلانیت را پیش گرفتند و آن را کامل کردند در حالی که در سرزمین‌های مسلمان به بهانه تصوف و عرفان چراغ عقلانیت خاموش شد.»

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- یحیی یثربی، استاد فلسفه و کلام اسلامی: تعهد و نداشتن تعهد دو موضوع کاملا مهم در پرداختن به فلسفه است. قدما بر این اعتقاد بودند که فلسفه دانشی نزدیک به واقعیت است پس برای تحلیل آن نباید تعهد و جانبداری همراه با محققان و شارحان باشد. هنر اینجاست که بتوانیم در عین بی‌تعهدی به فلسفه، علوم را در جهان اسلام بومی کنیم. حرکت تجدد و روشن‌اندیشی در قرون گذشته از ایران (جهان اسلام) و از بین فیلسوفان اسلامی مانند «ابن‌سینا» و «ابن‌رشد» آغاز شد. آثار این دو فیلسوف نشان داد که ایرانیان و مسلمانان دارای استعداد شگرفی در تجدد و روشن‌اندیشی هستند. آنها چراغ روشن‌اندیشی را روشن کردند اما متاسفانه ما انسان‌های معاصر آن را خاموش کردیم اما غربی‌ها به خوبی توانستند از این چراغ مسیری روشن برای عقلانیت خود باز کنند.  
 
ابن‌سینا و ابن‌رشد در قرن پنجم هجری آثاری ارایه دادند که غربی‌ها در همان زمان آن‌ها را ترجمه و دنیای اسلام را «دنیای جدید» خواندند. آثار ابن‌سینا و ابن‌رشد روش آموزش عقلانیت و خردورزی بود که متاسفانه این دو روش با روشن‌شدن چراغ تصوف و عرفان در جهان اسلام خاموش شد و در مقابل اروپاییان با کمک از این آثار مسیر عقلانیت را پیش گرفتند.

برای روشن‌تر شدن موضوع به فصل دهم کتاب سه جلدی «تاریخ فلسفه غرب» برتراند راسل اشاره می‌کنم. این فیلسوف آثار «ابن‌رشد» و «ابن‌سینا» را برای شرق و غرب مسیحی نقطه آغاز می‌داند و برای شرق اسلامی نقطه پایان. تمامی روشن‌اندیشان پیش از رایج شدن عناوینی مانند روشن‌اندیشی و روشنفکری از آثار «ابن‌رشد» الهام می‌گرفتند اما متاسفانه امروزه ما اصلا «ابن‌رشد» را نمی‌شناسیم یا اگر می‌شناسیم محدود به دو سه کتابی است که درباره وی نوشته شده که ای کاش نوشته نمی‌شد.  

توجه به دو نکته در این مجال خالی از لطف نیست و آن این‌که روشن‌اندیشی در جهان اسلام در قرون پنجم و ششم هجری قمری و قبل از آن، نشان می‌دهد جهان اسلام در آن دوره‌ها از اروپا و مسیحیت بسیار جلوتر بوده و به حق از سوی اروپاییان «دنیای جدید» خوانده شده است. همان‌طور که می‌دانید، مسیحیت «کلیسا» را به جای انسان نشاند؛ یعنی کلیسا برای مسیحیان مظهر خدا بود اما در مقطعی که رنسانسی و روشنگری در اروپا اتفاق افتاد، مظهر خدایی «کلیسا‌» نیز فروپاشید و برخی اندیشمندان، ستاره‌شناسان و طبیبان از کلیسا روی گرداندند و خود دنبال حقیقت رفتند. حالا اگر به اسلام برگردیم، می‌بینیم که اسلام از ابتدا «انسان» را خلیفه خداوند بر زمین قرار داد، که پرداختن به این موضوع در آثار اندیشمندانی مانند «ابن‌رشد» و «ابن‌سینا» به وضوح دیده شده است، اما چنان‌که در بالا به آن اشاره کردم، این مشعل فروزان عقلانیت و روشن‌اندیشی متوقف و چراغ آن برای همیشه خاموش شد. 
 
مساله اساسی دیگری که علاوه بر افول فلسفه اسلامی، علوم انسانیِ امروز را تهدید می‌کند این است که همواره با این سوال مواجهیم که آیا تولید علم در علوم انسانی نیز میسر است؟ یا تنها این اتفاق در علوم تجربی رخ می‌دهد؟ باید بگویم که تولید علم در علوم تجربی نتیجه تولید علم در علوم انسانی است. اگر در مغرب زمین فیلسوفانی امثال هیوم، بیکن و دکارت تحول اساسی در علوم انسانی یعنی در متُد، منطق و طرز تفکر ایجاد نمی‌‌کردند هیچ وقت دیدگاه در علوم تجربی امروزین ایجاد نمی‌شد. نیوتن که پدر دانش تجربی جدید است فرزند فلاسفه مدرن زمان خود مانند هیوم است که علوم انسانی گذشته را نقد کرد و منطق جدیدی به دست جویندگان حقیقت داد.

با این تفاسیر و در این مجال کوتاه باید به این مطلب اذعان کرد که جهان اسلام نیازمند احیای متون کلاسیک فلسفه اسلامی است که اروپا از آن برای پیشرفت خود مدد گرفت. در این بین محققان و پژوهشگران دارای وظایف خطیری هستند که با تالیفات مناسب و درخور به احیا و بازشناساندن فیلسوفان مورد غفلت‌شده بپردازند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها