شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۵
«علف شبانه» مودیانو به ایران رسید

رمان «علف شبانه» پاتریک مودیانو، برنده نوبل ادبیات 2014 از سوی نشر چشمه منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) رمان «علف شبانه» پاتریک مودیانو با ترجمه شبنم درویش از سوی نشر چشمه به کتاب‌فروشی‌ها راه یافت.

در مقدمه این رمان 128 صفحه‌ای می‌خوانیم: «پاتریک مودیانو (متولد 1945 پاریس) میان نویسندگان قرن بیستم فرانسه جایگاه ویژه‌ای دارد. این جایگاه نه به نوبل ادبی‌ای که در 9 اکتبر 2014 نصیب او شد، که به ویژگی‌های ساختاری و محتوایی آثار او برمی‌گردد. در جهان روایی مودیانو، که اغلب به ساده‌ترین و دقیق‌ترین شکل روایت می‌شود، گذشته در تاریک روشناست. خاطرات مبهم و هویت فردی، مورد تردید است. پاریس یا در اشغال است یا دگرگون شده. شخصیت‌های داستان‌های مودیانو، از اولین رمان  او، «میدان اتوآل»(1968) تا امروز، همواره در تنهایی‌ها و پرسه‌زنی‌ها شبانه‌شان، دنبال پاسخ معمایی در گذشته هستند. گذشته‌ای که از بین نرفته است- یا در حقیقت، گذشته‌ای که نگذشته است. هر اتفاق، جغرافیای مشخصی دارد که راوی با گذری دوباره از آن در زمان حال، بی‌آنکه به پاسخ مشخصی برسد، به واکاوی وسواس‌گونه‌اش می‌پردازد. و هربار در پایان آثارش این نکته را درمی‌یابیم که در آن تمام آن خاطره‌بازی و شب‌گردی‌ها، رفتن، هدف اصلی بوده است، نه رسیدن. این سوال است که مسیر زندگی را مشخص می‌کند، نه پاسخ آن.
 
در رمان «علف شبانه» که سال 2012 در فرانسه منتشر شد، همچون دیگر آثار مودیانو، با دنیایی پر از تردید و ترس روبه‌رو می‌شویم؛ تردید درباره ماهیت هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده و ترس از ناپدید یا نابود شدن. خاطرات نه می‌میرند، نه از بین می‌روند. در گوشه‌ای از ذهن انسان می‌خوابند و روزی به ناگاه برمی‌خیزد. اما خاطرات راوی داستان «علف شبانه» خلاف خاطرات اکثر مردم، واضح‌ و سرراست نیستند. با رؤیا، واقعیت و خواب‌هایش درآمیخته‌اند، در گذر زمان کم‌نور و گاهی بی‌رنگ شده‌اند، و به همین سبب به سادگی نمی‌شود آن‌ها را رمزگشایی کرد...»
 
در بخشی از این رمان می‌خوانیم: ««اگه من یه نفر رو کشته بودم چی می‌گفتی؟»
فکر کردم شوخی می‌کند یا این سوال را به خاطر رمان‌های پلیسی‌ای می‌پرسد که عادت به خواندنشان داشت. علاوه بر این، این کتاب‌ها تنها چیزی بودند که او می‌خواند. شاید در یکی از آن رمان‌ها، زنی همین سوال را از نامزد خود می‌کرد.
 
«چی می‌گفتم؟ هیچ‌چی.»
 
امروز هم همان جواب را می‌دادم. آیا ما حق داریم درباره آن‌هایی که دوست‌شان داریم، قضاوت کنیم؟ اگر آن‌ها را دوست داریم، حتماً به خاطر چیزی است. و آن چیز، ما را از قضاوت کردن درباره آن‌ها منع می‌کند. نمی‌کند؟»
 
در بخش دیگری از این رمان می‌خوانیم: «با این حال من خواب ندیده‌ام. هروقت یک بار در خیابان، انگار صدای کس دیگری را بشنوم، خودم را در حال گفتن این جمله می‌یابم. صدایی بی‌رمق. نام‌هایی به ذهنم می‌آیند، بعضی چهره‌ها، بعضی جزئیات. دیگر کسی نیست که با او درموردش حرف بزنم. هنوز باید دو یا سه شاهد زنده‌ای باشند. اما بدون شک آن‌ها همه چیز را فراموش کرده‌اند. آخرش هم خودم می‌پرسم که آیا واقعاً شاهدانی وجود داشته‌اند؟»
 
رمان «علف شبانه» در شمارگان هزار نسخه به قیمت 9 هزار تومان به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها