منوچهر آشتیانی از استادان پیشکسوت فلسفه غرب در یادداشتی که در اختیار ایبنا، قرار داده نوشته است: «پژوهشگر فلسفه در ایران در «جزر و مد» تالیف و ترجمه به سر میبرد و متاسفانه ترجمه آرای فیلسوفان غربی مانند «تب»ی است که آنها را فراگرفته است.»
در مدت هفتاد سال که به آن اشاره کردم، ناگهان با «جزر» مواجه شدیم که طی آن بازار کتاب با انبوهی از ترجمهها و تالیفات روبهرو شد و بعد از آن «مَد»ی در میان مولفان و مترجمان به وجود آمد، که میتوان از آن به فترت تالیف یاد کرد. متاسفانه در ایران برخلاف اروپا هیچ تداوم متراکمی دیده نمیشود و افت و خیز همچنان در عرصه قلم در حال خودنمایی است. فاصله 10 سال پس از انقلاب، اوج ترجمه متون فلاسفه غربی در ایران بود، این مهم به این دلیل اوج گرفت که مردم ایران خواهان درک مسائل بودند. وضعیت جمهوری اسلامی، فضایی را برای مردم و پژوهشگران فراهم کرده بود که میتوان آن را به نوعی مشروطه زمان دانست، زیرا مردم خواهان تغییر در دیدگاه خود بودند و از تمام نظرات و متون برای ترجمه و مطالعه استقبال میکردند.
این دوره البته در «انجمن حکمت و فلسفه ایران» نیز به چشم میخورد. بسیاری از دوستان من،استادانی مانند دینانی، مجتهدی و داوریاردکانی در این انجمن دست به ترجمه آثار بسیار زیادی زدند و برای نخستینبار مجموعهای از «کانت» در ایران ترجمه شد. باید بگویم، وضعیت کنونی ایران وضعیتی مواج و مغشوش است. ایران نیز مانند اروپا که از فئودالیسم به بورژوازی متقدم رسید در حال گذار است. این مواج بودن در میان پژوهشگران فلسفه از «کانت» به ترجمه آثار «هگل» رسید و متاسفانه هماکنون در وضعیتی بهسر میبریم که من از آن به عنوان «تب» ترجمه «هگل» یاد میکنم و شاید دورهای باشد که «رستاخیز هگل» در ایران است.
متاسفانه «تولید معنوی» در کشور ما رو به افول است. دیگر در آثار نویسندگان، خبری از فلاسفه اسلامی مانند ابنسینا نیست. امروزه حکمت و فلسفه سینوی در دانشگاههای معتبر جهان در حال تدریس است اما در ایران ما خبری از شاگردان و پیروان ملاصدراها، ابنسیناها و سهروردیها دیده نمیشود و این امر جای تاسف دارد.
اروپای امروز مملو از هگلیان جوان و متاخر و متقدم است، پس کجا هستند، صدراییان جوان و متاخر و متقدم در ایران؟
نظر شما