«استفانی هیل»، نویسنده و متخصص نشر و نویسنده آثاری چون «چطور یک میلیون نسخه از کتاب خود را به فروش برسانید» و «زن میلیونر» در نوشتهای نظرات خود را در باب بازار نشر، ناشران مستقل، و قطع کتابهای جدید عنوان کرده است.
وی برایم تعریف کرد که چگونه در یتیمخانه بزرگ شد، به سوی مواد کشیده شد اما ناگهان متحول و در حال حاضرکارآفرینی بسیار موفق است. حالا پس از طی فرازونشیبهای بسیار قلب او دیگر آرام گرفته است. وی بیشتر از این که به فکر انتشار کتابش باشد دلش میخواست با گفتن داستانش به دیگران کمک کند. او را دوست داشتم و برایش احترام قائل بودم. داستانی داشت که با تعریف کردنش میتوانست منبع الهام افراد زیادی شود.
اما در حال صحبت از کتاب بودیم که ناگهان دچار شوک شدم. از او پرسیدم حجم کتابش چه قدر است و او گفت «بیست هزار کلمه»!
اشتباه نکنید. بیست هزار کلمه خوب است و مطمئنم برای هر کس که دلش بخواهد قدم در این راه بگذارد بسیار مفید است اما آیا میتوان یک مطلب بیست هزار کلمهای را «کتاب» نامید؟ میدانم که بسیاری از نویسندگان از من برای این حرفم میرنجند. اما بهتر نیست این مطالب را «بروشور» یا مثلا «جزوه» بنامیم؟
شاید من انسان بدبینی باشم اما به نظر من این نویسنده فقط به این دلیل که کتابش زودتر منتشر شود مطلبی چنین کوتاه تهیه کرده است.
همیشه میشود کوتاهی یک مطلب را به دلیل وقت نداشتن خواننده و توجه ناکافی آنان توجیه کرد! سوال اینجاست که حجم یک کتاب استاندارد چند صفحه است و یک نوشته چه زمان یک کتاب محسوب میشود؟
در زمان گذشته فقط دو گروه انتشاراتی وجود داشت؛ اولی گروه انتشارات معروف دنیا مانند «پنگوئن» و «مکمیلان» و گروه دوم انتشاراتی مثل vanity بودند. همه کتابهای دنیا در همین دو دسته قرار داشتند. محدودیت افراد در حوزه نشر نیز مشخص بود. اگر اثر از ارزش بالایی برخوردار بود مطبوعات توجه زیادی به آن میکردند. اگر کتاب از استانداردهای لازم انتشار برخوردار نبود نویسنده باید برای انتشار اثر خود هزینهای پرداخت میکرد و با استقبال چندانی روبهرو نمیشد.
اما امروزه انتشارات مستقل یا توانایی انتشار کتاب توسط خود فرد این مرزها را از بین برده است. دیگر کنترلی روی آثار مسخره، متوسط یا ممتنع که همین الان در حال فروش روی سایت آمازون هستند وجود ندارد. بعضی محصولات نوشته 8 صفحهای و الکترونیکی هستند. کتابهای خوب و قابلتوجه بسیار کم شده است.
بار دیگر میپرسم: یک کتاب استاندارد باید چند صفحه باشد؟ یک رمان چند صفحه و کتاب غیرداستانی چند صفحه باشد؟
آیا یک ناشر معتبر کتابی بیستهزار کلمهای را برای انتشار میپذیرد؟ خیر! حتی در دنیای جدید که قوانین گذشته تغییر کرد و امکان چاپ کتاب در حوزه وسیعتری امکانپذیر است.
روزنامهنگاران و منتقدان چطور؟ آیا به این کتاب روی خوش نشان میدهند؟ آیا با چنین کتابی همان برخوردی را خواهند کرد که با کتابی دو یا چند برابر آن میکنند؟ خیر! آنها به چنین نوشتهای به دید گزارش یا جزوه نگاه خواهند کرد.
شما چطور؟ اگر دو کتاب را در یک قفسه ببینید و یکی قطر کمتر و دیگری قطر بیشتری داشته باشد کدام را بیشتر میپسندید؟ برای کدام نویسنده احترام بیشتری قائل هستید؟
البته همیشه در هر موضوعی استثناء وجود دارد. مثلا رمان کوتاه «کوهستان بروکبک» نوشته «آنی پرو» که بسیار پرفروش شد اما باید در نظر داشت که به جز استثناء بودن این کتاب انتشار آن پس از شهرت نویسنده رخ داد.
دلیل اهمیت دادن و قدردانی از نویسندهها در طول سالیان مختلف نیز همین بوده است. کتابها اصولاً از 70هزار تا 90هزار حجم دارند و با توجه و دقت بسیاری نگاشته شدهاند. اگر نوشتن کار آسانی بود که حالا همه نویسنده بودند! مشکل اصلی هم همین است که این روزها همه نویسنده شدهاند. قصد توهین ندارم. من از صنعت نشر مستقل طرفداری میکنم. نشر مسقل فرصتی مناسب برای نویسندگان بااستعداد و کتاب اولی است. در عین حال این فرصت را به همگان میدهد که مقایسهای بین افراد انتشارات مختلف انجام دهد اما نام این آثار را کتاب نمیگذارم. ارزش و قدر این نام بسیار بالاتر است.
فقط به این دلیل که کتابی به فروش برود و کسی جایی حاضر باشد برای خریدن آن کتاب هزینهای بپردازد بدین معنا نیست که باید آن نوشته را چاپ کرد. فقط به این دلیل که هیچکس در هیچ مجله و روزنامهای درباره اثر شما نقدی نمینویسد و نظری منفی نمیدهد بدان معنا نیست که نوشته شما از کیفیت بالایی برخوردار است.
آیا وقت آن فرا نرسیده که نویسندگان با کاهلی وداع کنند و استاندارهای نشر را بالا ببرند؟!
نظر شما