صفحات تلویزیونی پر از تصاویر جدید فانتزی است؛ از صحنه پایانی فیلم «عطش مبارزه» گرفته تا فیلم «مریخیها». اگرچه فیلم «مریخیها» در آغاز کتابی بود که خود سرمایه انتشارش را فراهم کرد اما در نسخه سینمایی آن رئالیسمی متفاوت از کتاب رخ مینماید. سفر در زمان یک قرن است که زمینه داستانهای علمی-تخیلی را فراهم کرده است و حالا تعدادی فیلم در تلاش هستند تا اتفاقاتی را که در صورت میسر شدن رخ خواهد داد به تصویر بکشند.
«من پروازهای فضایی را بسیار دوست دارم. در خانه نشسته بودم که با خود تصور کردم چطور سفر انسان به مارس (مریخ) ممکن خواهد شد؟ نه برای قصهگویی بلکه در حقیقت چطور میشود این کار را انجام داد!»
بنابراین «ویر» به این نتیجه رسید که چگونه یک ستارهشناس زندانی در سیارهای دیگر میتواند اکسیژن موردنیاز خود را تامین و برای زنده ماندن غذا و آب موردنظر خود را فراهم کند. داستان او به عنوان داستانی سخت شناخته میشود چون تلاش کرده است اتفاقات را تا حدی باورپذیرتر توصیف کند و با علوم جدید تطبیق دهد. و تفاوت این داستان با قصههای علمی-تخیلی دیگر در همین است که به واقعیت نزدیکتر است.
گزارشگر وبسایت www.space.com میگوید: «بسیاری از کارمندان ناسا از همین داستانهای علمی-تخیلی الهام میگیرند. همیشه ترکیبی از واقعیت و تخیل در داستانهای علمی-تخیلی وجود دارد و همه اینها تخیل درباره واقعیت وجودی کره زمین است.»
یکی از بهترین نویسندگان این گونه ادبی «کیم استانلی رابینسون» است. او چندین داستان درباره ماجراهای سفر به مریخ نوشت و به تازگی کتابی به نام «آئورورا» نوشته است. داستان «رابینسون» در پانصد سال آینده واقع میشود و درباره سفر فضایی به «تائو سیتی» است که نویسنده معتقد بود نزدیکترین مکان مسکونی نزدیک به کره زمین است. «دلم نمیخواهد از اتفاقات غیرواقعی داستانی استفاده کنم. مایل هستم از اتفاقاتی که ممکن است در آیندهای نزدیک به وقوع بپیوندد بهره بگیرم.»
در طی سالهای گذشته بسیاری از جمله «ایزاک آسیموف»، «رابرت هاینلاین» نیز چنین کردهاند.
«رابینسون» به این نتیجه رسید که سفر به آنجا حدود دویست سال به طول میانجامد و این بدان معناست که پس از اتمام این سفر عمر چندین نسل از زمینیها به پایان رسیده است.
موضوع جالب به ورود انسانهایی جدید در این فضاپیما است که به دنیا آمده و در فضاپیما نیز از دنیا میروند و چندین نسل بین ستارهها سپری میکنند. بنابراین داستان کمی شبیه داستانهای افراد زندانی است گویی همه این آدمها در مهمانخانهای کوچک زندانی شدهاند.
اما تصور کنید انسان به دلیل نابودی اکوسیستم کره زمین و زنده ماندن مجبور شود به فضا برود و این موضوع کتاب علمی-تخیلی جدید نوشته «نیل استیونسون» است. داستان به صورت جزئی چگونگی حرکت کشتی فضایی در آسمان و حتی شرایط ژنتیکی مناسب برای بقای انسان در ستارههای دیگر را بررسی میکند.
استیونس میگوید: «داستانهای علمی-تخیلی در واقع تمرینی برای ساختن دنیا هستند. مثلاً داستان جدید من Seveneves در زمانی رخ میدهد که دیگر هیچ سفر فضایی جدا از ایستگاههای فضایی بینالمللی صورت نمیگیرد.» وی معتقد است انسان معاصر انگیزه خود برای پیگیری پروژههای نسل پیشین مانند تصمیم دولت در اعزام انسان به ماه و ساختوساز در آنجا را از دست داده است. «تکنولوژی کمکی به این موضوع نکرد و فقط سود بسیار داشت و جوانان علاقهمند به دنیای الکترونیک را جذب خود کرد.
در دهههای پیشین انسانهای باهوش دهه 50 و 60 به ساختن راکت مشغول بودند. اما حالا مشکل چیز دیگری است. ما انسانها در تصور اتفاقات مثبت در آینده مشکل داریم. و اینجاست که داستانهای علمی-تخیلی نقش اصلی خود را ایفا میکنند. اگر آینده روشنتری میخواهیم، باید داستانهای بهتری بنویسیم. انسان عصر جدید نیازی به ارائه خرابههای بشریت در آخرالزمان ندارد.
البته داستانهای جدید گاهی مسخره به نظر میآیند چون دوست دارند هر آنچه بشر به آن علاقه دارد از او بگیرند-ساختمان، شهر، ماشین- و روی شهر ویرانشده جهانی دیگر بسازند.»
اما داستانهای علمی-تخیلی که تلاش میکنند قصهای نزدیک به واقعیت بگویند و به آینده امیدوار باشند مفید هستند و همین داستانها کارآفرینان سرمایهدار را تشویق به نگاهی در آسمان کردهاند. نویسندگانی چون «آیزاک آسیموف» و «رابرت هاینلاین» الهامبخش این سرمایهگذاران هستند.
اما «کیم استانلی رابینسون» اعتقاد دارد چنین فانتزی خطرناک نیز هست. چون مردم تصور میکنند اگر کره زمین را ترک کنند و زندگی جدید در سیارهای دیگر آغاز کنند مشکلات نیز از زندگی آنها رخت برمیبندد.
وی میگوید: «ساختن آرمانشهر در سیارهای دیگر فقط یک داستان و مریخ فقط یک مثال است. من هم کره مریخ را دوست دارم اما قرار نیست از آن بروم چون اینجا تنها خانه ما در کهکشان راه شیری است.»
مهم نیست چقدر رؤیا ببینم اما باید بدانیم زمین تنها محل زندگی انسانهاست.
نظر شما