آن چه میخوانید حاصل گفتوگوی ایبنا با دکتر عیسی ولایی است.
روشنفکر دینی از منظر شما چه شرایط و ویژگیهایی دارد؟
اجازه بدهید ابتدا شرایط و ویژگیهای یک «روشنفکر» را برایتان بشمارم. اصولاً روشنفکر به کسی میگوییم که هم زمان و جهان و هم در کنار آنها جامعه و درد جامعهاش را بشناسد. او باید فرهنگ و سنتهای جامعه خود و آسیبها و چالشهای آن را شناسایی کند و داروی آن را داشته باشد. در عین حال، شجاعت بیان آن را نیز دارا باشد. او باید منصف باشد و واقعیتها را زیر پا نگذارد. واپسگرا نباشد. بهروز باشد. به تعبیر ــ حضرت علی (ع) ــ فرزند زمان خود و آرمانش، پیشرفت جامعه باشد. از نظر من، روشنفکر، اینچنین فردی است که در رفع کاستیهای جامعه خود قدم برمیدارد.
این تعریف شما تا چه حد با مصداقهای عنوان «روشنفکر» تطبیق دارد؟
گفتم من چنین کسی را روشنفکر میشناسم. روشنفکر را کسی نمیدانم که صحبت از مردم میکند اما اگر همین مردم، طبق سلیقهاش نباشند، آنها را طرد میکند و فرهنگ آنها را به مسخره میگیرد. آنها را بیسواد، بیشعور، بیفرهنگ و مشتی ژندهپوش و بدبخت میداند و خود را برتر از همه میداند. به نام مردم به رغم مردم حرکت میکند. زودرنج و حساس است. او به دلیل آن که از توده مردم فاصله میگیرد، نه دغدغه آنها را میفهمد و نه زبان آنها را میداند. ما نمیتوانیم در میان مردم نباشیم و با آنها زندگی نکنیم و درد و رنج، شادی و خوشی آنها را نشناسیم اما همیشه از طرف آنها حرف بزنیم و بگوییم مردم چنین میگویند و چنین میخواهند.
با این تعریف شما، روشنفکر دینی چه کسی است؟
در تعریف روشنفکر دینی باید بگوئیم: روشنفکر دینی کسی است که با دارا بودن صفات یک روشنفکر راستین، اعتقاد دارد که اسلام پاسخگوی نیاز جوامع بشری است. طبعاً برخلاف معتقدات خود عمل نمیکند. خودباختگی ندارد. ناامید نیست. خود را از دیگران برتر نمیبیند. با مردم بودن، دغدغه مردم داشتن و کار برای مردم کردن را وظیفه دینیاش میداند و بدون هیچ گونه منت و خودبرتربینی، آداب و رسوم و فرهنگ مردم را محترم میشمرد و در احیای سنتهای اصیل دینی و اصلاح سنتهای غلط میکوشد. روشنفکر دینی نباید بیمحابا علیه مردم و اعتقادات آنها شورش کند.
مصداقی برای این تعریف خود در نظر دارید؟
مصداق بارز آن برخورد حضرت ابراهیم (ع)، با مردم زمانه خویش است. حضرت ابراهیم (ع) ابتدا با مردم زمانهاش همراه میشود و به ظاهر با اعتقادات آنها همگام میشود و با زبان خودشان با آنها حرف میزند. اما بعدها، بتشکنی میکند و میکوشد اعتقادات آنها را به مسیر درست راهنمایی کند. او اول میگوید خدای من ماه است؛ خدای من خورشید است. کمکم جلو میرود تا آنجا که روزی به بتکده آنها میرود و تمام بتهای سنگی آنها را میشکند و تبر روی دوش بت بزرگ میگذارد. وقتی او را احضار میکنند که چرا چنین کردی؟ میگوید: از بت بزرگ که تبر بر دوش دارد بپرسید چه کسی دست به این کار زده است. با این کار به مردم میفهماند که چرا بت بزرگ که شاهد خرد شدن بتهای دیگر بود، از آنها دفاع نکرد. چرا آنها از خود دفاع نکردند؟ اشاره به این که کسی که نمیتواند از جان خود حفاظت کند، چگونه میتواند حافظ شما باشد و از منافع شما دفاع کند و از شما دفع ضرر کند؟ خدایانی که جانشان در دست یک نفر است و او میتواند همه را نابود کند چگونه مورد پرستش شماست؟ پس اف بر شما و خدایانتان.
روشنفکر دینی کسی است که به جای این که خود را از مردم جدا بداند در کنار مردم باشد. حضرت پیامبر (ص)، با صحابه خود، همیشه در حالت دایرهوار مینشست چون برای خود حریم قایل نبود.
با توجه به تألیفها و تحقیقهایی که در زمینه فقه، اصول فقه و نواندیشی در احکام دارید، از دیدگاه شما نواندیشی دینی چگونه میتواند در فقه و اجتهاد فقهی نمود پیدا کند؟
ما اعتقادمان بر این است که تقلید از مرده جایز نیست. چرا؟ چون اجتهاد باید بهروز باشد. اعتقادمان بر این است که ما یک «موضوع» داریم و یک «حکم». وقتی میگوییم: «دروغ حرام است»، دروغ، «موضوع» و حرام «حکم» است. موضوع، نسبت به حکم، جنبه علیت دارد؛ یعنی احکام، روی موضوع بار میشوند. باید توجه داشت که موضوع، عرفی است و عرف مطابق زمان و مکان عوض میشود. عرف زمان پیغمبر (ص) با عرف ما تفاوت دارد. پیشتر میگفتند که «شطرنج» حرام است، امام خمینی (ره)، اعتقاد داشت، اگر شطرنج، برای قمار نیست و عملی فکری است، حلال است. وقتی موضوع عوض میشود، حکم نیز تغییر میکند. امام خمینی (ره)، برای اجتهاد، زمان و مکان قائل شده است. ما به این، «نواندیشی دینی» میگوییم.
پس تشخیص موضوع بر اساس زمان و مکان را میتوان یکی از کلیدهای پویایی فقه و فقه پویا دانست؟
حتماً. زمانی بود که تشخیص موضوع سخت بود. در حال حاضر، مسائلی مطرح میشود که در گذشته اصلاً مطرح نبوده اما امروز مسئله روز شده است مثل مسئله ناباروری و اهدای گامت. باید در فقه آن را حل کرد. به همین دلیل، مجتهد باید بهروز باشد. نمیتوانیم امروز خودمان را عقب بکشیم و راه نشان ندهیم. یکی از مشکلات عمده ما این است که در گذشته ماندهایم. آیا «قاعده فِراش» (فرزند زن مشهور به زنا، منسوب به شوهر آن زن است) امروز میتواند مورد استناد باشد در حالی که بهراحتی با DNA میشود فهمیدکه بچه از آن کیست؟ و اگر قاعده فراش در گذشته بهترین راه بود آیا امروز میشود به رغم تشخیص پزشکی که این بچه از زانی است، او را آیینه دق برای شوهر کنیم و هر روز با دیدن او صحنه جنایت جلویش ظاهر شود چون این قاعده چنین میگوید؟
متأسفانه با این برخوردهای سلبی، مردم را از دین فراری دادهایم چون دین را بد معرفی کردهایم. ما کجفهمیهای خود را به دین نسبت دادهایم و دین اسلام را پر از خشم و جنگطلبی معرفی کردهایم.
با این تفسیر، آیا میتوان گفت، نواندیشی بدون پشتوانه و نمود اجتماعی، پروژهای ناموفق است؟
همه مطالبی که گفتم در همین راستاست که اولاً دین را آن گونه که هست بشناسیم، بشناسانیم و فتوا دهیم. ثانیاً، در عمل به دین، اولین عامل باشیم. تنها به پند و اندرز بدون پشتوانه عملی و یا حتی عمل بر ضد آن نخواهیم مردم را دینباور کنیم. دین اسلام بسیار شیرین است. اگر به مردم میگوییم دروغ نگویید و تهمت نزنید، ابتدا باید خودمان به این موضوع عمل کنیم؛ دروغ نگوییم و تهمت نزنیم. امیر مؤمنان (ع)، حق دارد یقه من را بگیرد، چرا که دینی مانند اسلام داریم؛ امامی مثل امیر مؤمنان (ع) داریم. جوانان ما آمادگی دارند که دین را بپذیرند اما باید با زبان درست و مطلوب با آنها سخن گفت.
اخیرا کتابی با عنوان «صد سؤال و صد جواب» از شما منتشر شده است، که در آن به پرسشهایی در حوزههای گوناگون دین پاسخ دادهاید. چه ضرورتی شما را به تألیف این کتاب واداشت؟
هدفم در همه تألیفهایم و از جمله کتاب «صد سؤال و صد جواب»، دفاع عقلایی از دین است. معتقدم اگر اسلام خوب فهمیده و عمل شود، جهانگیر میشود وگرنه در اداره مردم مسلمان خودمان هم میمانیم. آیا امروز همچنان میتوانیم با استناد به روایات «من احیی ارضاً میتة فهی له» (هر کس زمین مردهای را احیا کند، متعلق به اوست) آنچنان حکم کلی صادر کنیم که کل محیط زیست و جنگلها و مراتع را به نابودی بکشانیم؟ آیا امروز هم میتوان گفت: هر معدن در ملک هرکسی یافت شود، از آنِ اوست؟ و اگر در زمین چند هکتاری خودم که مثلاً احیا کردم و مال من شده و یا ارث پدریم بوده یا خریدهام، اگر چاه نفت کشف شد، از آنِ مالک است؟ آیا با فتاوی سلبی دادن و همواره حکم حرمت صادر کردن و همه را در اکثر امور بر حذر داشتن، میشود گفت این فقه، پویاست؟ آیا میشود گفت این دین بنبست ندارد؟ یا تمام راهها را بستهایم و اگر مجتهدی جرات کند برخلاف سیره گذشتگان حرفی به خلاف سلیقه برخی بزند، او را بیسواد میخوانیم و تکفیر میکنیم. مگر مردم، انبیا را به دلیل آن که حرفی خلاف عقاید و رفتارشان زدند، دیوانه نخواندند و از خود نراندند؟ تا کی ما هم میخواهیم چنین باشیم؟ نواندیشی دینی یعنی کشف موضوعات و شناسایی دقیق آنها و جرات به خرج دادن و از قالب خودساخته بیرون رفتن و آن گاه فتوا صادر کردن.
عناوین مرتبط:
قاسمی: در خوانش «روشنفکری دینی»، دین برای انسان است نه انسان برای دین/ تأخیر تاریخی و معرفتی «نواندیشی دینی»
عدالتنژاد: نواندیشی دینی در پی بیان روشن و شفاف از دین و بهبود وضع سیاسیـاجتماعی مردم است
حبیبی: نواندیشی دینی باید از فلسفه اسلامی آغاز شود/ برداشتهای نو اهل فلسفه اسلامی هنوز در حد یک جرقه است
منصوری لاریجانی: نواندیشی، ضرورت انسان بودن است/ نیازهای زمان و نواندیشی در عرفان اسلامی
کوشا: آیتالله طالقانی از سردمداران نواندیشی دینی بود/ تواضع طالقانی در «پرتوی از قرآن» مشهود است
علیبابایی: جامعه نو معیار نو میخواهد/ خاستگاه نواندیشی دینی، قرآن و لغزشگاه آن روشنفکری سکولار است
ملکیان: تغییر اندیشهام از سر حقیقتطلبی است نه مد روز
فاضل میبدی: قرآن سند محکم نواندیشان دینی است/ خط قرمزی که «نواندیش دینی» را بدل به «روشنفکر لائیک» میکند
کتابشناسی نواندیشی دینی پس از انقلاب اسلامی/ از خاستگاه نواندیشی تا اجتهاد و مسائل زنان
تلاشی برای شناخت جغرافیای نواندیشی دینی/ گزارش تجمیعی از راه طیشده در ایبنا
نظر شما