سیدعلی صالحی چند وقتی است که کتاب تازهای در دست نوشتن و انتشار ندارد. از او درباره این موضوع جویا شدیم و گفت: در عصری که شتاب گلوله به کلمه فرصت نشستن نمیدهد، جز تکرار عبارت «چه باید کرد» واقعاً چه باید کرد؟! آیا باید نومید شد؟! هرگز! وقتی که جهالت، امالجنون میشود. وظیفه ما آگاهی دادن و امید به روشنایی نهایی است.
«آخرین عاشقانههای ری را»، «دعای زنی در راه که تنها میرفت»، «چیدن محبوبههای شب را تنها به باد یاد خواهد داد»، «دریغا ملا عمر...»، «از آوازهای کولیان اهوازی» (شعرهای دوران جوانی، 1357-1350)، «سمفونی سپیدهدم»، «ردپای برف، تا بلوغ کامل گل سرخ»، «زندگی کن بگذار دیگران هم زندگی کنند» و «پنهانی چند شعر عاشقانه برای دو سه نفر» نام دیگر کتابهای این شاعرند. با او درباره اوضاع عصر حاضر و اینکه چرا او نمینویسد، صحبت کردهایم.
از این روزها چه خبر، چه میکنید و چه کتابی در دست چاپ دارید؟
جز شهادت بر سختترین شرایط منطقه و گواهی بر این تاریخ تیره چه کاری از ما ساخته است؟ قدرتهای جهانی با همان حرص سرمایهداری ستمگر، پارهای از جنازه این جغرافیا را به نیش کشیدهاند. در این میان، مثل همیشه این مردم هستند که از شدت بیپناهی، تن به تاوانپذیری دادهاند؛ آن هم تاوانی که نتیجه بیعدالتی محض است. این روزها و این سالهای ما، یعنی همین نظاره به نوبت نشستن است. در این میان در مقام یک شاعر که استعاره و نماد را میشناسد، میبینم جنگهای ناپیوسته آسیایی و آفریقایی، همه و بدون استثناء بر سر نمادها و استعارههای کهن است. در عصری که شتاب گلوله به کلمه فرصت نشستن نمیدهد... جز تکرار عبارت «چه باید کرد» واقعاً چه باید کرد؟! آیا باید نومید شد؟! هرگز! وقتی که جهالت، امالجنون میشود. وظیفه ما آگاهی دادن و امید به روشنایی نهایی است. او که در برابر سرنوشت انسان، بیتفاوت بنشیند، ابله خوشباوری است که تنها برای توجیه دروغهای تاریخ، در تاریکی خود را تماشا میکند.
یکی از سازوکارهای آگاهی، انتشار کتاب است. چه آثاری را در نوبت نشر دارید؟
دو سه سال پیش از این، چهار مجموعه شعر من در انتشارات نگاه، مهیای طی امور شد، دو دفتر دیگر امسال شهریور امسال منتشر میشوند. اگر باز مشکلی پیش نیاید.
در رسانهها خواندیم که تصمیم غیر قابل پیشبینی شما مخاطبان شعر را شوکه کرد. ناگهان در اوج کار، اعلام کردید که فعلا تا زمانی نامعین، کتاب شعرهای تازه خود را منتشر نخواهید کرد، آیا این واقعیت دارد؟
از یک سو «کتاب» پدیده انتشار آگاهی است، از سویی دیگر من ظاهرا عقبنشینی کردهام. این مصداق عینی تناقض است. حواسم هست چه میکنم. من نگفتم از انتشار اشعارم طفره خواهم رفت، گفتم از شکل صوری کتاب به عنوان محمل، فعلا فاصله میگیرم. سقوط تیراژ کتاب، ربطی به اراده و خواست مردم و مخاطبان شعر ندارد. شعر من همچنان پیشکش این مردم است، منتها از طریق دیگر که محدودیت کمتری را اعمال میکند. این تصمیم امروز من نیست نیاز به زمان، فکر و تصمیم داشتم. در دولت پیشین بسیار اذیت شدم. اذیت انتظار مجوز، آدمی را پیر و کور میکند. آنقدر صبر کردم تا با خود کنار آمدم تا مدتی شاید، آرام شوم.
علت این تصمیم همین مساله انتظار مجوز بوده است؟ یا در حوزههای دیگری چون بخش خصوصی صنعت نشر نیز بنبستهایی دیدهاید؟
اگر منظور ناشران هستند، خیر! همینقدر که انسانی آمده و ثروتاش را به جای تولید آش رشته، صرف کتاب کرده است، قابل تکریم است. اما همه چیز هم مطلق و باب میل نیست. همه با این مشکلات آشنا هستنند. یک نفر نیامده بپرسد خانم فرشته ساری چرا سکوت کرده است؟ امیرحسین چهلتن چرا سکوت کرده است؟ و آیا سکوت کردهانند، یا شرایط آنها را به سایه دعوت کرده، چرا...!؟ این چه وضعی است که شاعر خوبی مثل غلامحسین نصیریپور هرگز به حق معنوی خود نمیرسد، کاظم سادات اشکوری الان کجاست؟ سراغ بگیرید، چرا آثار دکتر مجابی به ندرت رخصت چاپ و مجوز میگیرند؟ چرا وقتی من پای این امور میایستم، حرفم را محدود میکنند؟
شما چه بخواهید چه نخواهید، «قهر» کردهاید! شما حق ندارید قهر کنید زیرا در برابر مخاطبان پرشمار و جدی خود مسئول هستید. در این تصمیم آیا به آنها فکر کردهاید؟ آنها نیز حقی دارند!
دو بار از واژه «حق» استفاده کردید، آفرین! کوچه هنرمند و هنرپذیر دو طرفه است. من حق بستن این کوچه راـ حتی از یک سوی آنـ ندارم. ما راهبند نیستیم، راه گشاییم. اما چرا این کوچهها این همه پر از غریبه شده است که نه همزبانند و نه همراه؟ گاهی این غریبهها چنان جلوی پایت سنگ میاندازند که تو چارهای جز نفیر نداری. با این حال من ارتباطم را با مخاطبین با شعور از دست نمیدهم. بهطور کل زمینه برای برداشتهای آزاد، مهیاست. دلم میخواهد لااقل برای مدتی به حواشی آشکار و پنهان کتاب، فکر نکنم. نمیشود همه دردها را یکی یکی برشمرد.
آیا این آرامش طلبی با این هدف نیست که بخواهید به آفاق تازهتری در شعر دست پیدا کنید؟ اول موج ناب، دوم شعر گفتار و سوم چه؟ یا احتمالا چشمتان از جهان کتاب سیر شده است.
آینده را تنها در آینده میتوان پیشبینی کرد. چشمهای من خیلی ضعیف است...؟
مطبوعات و رسانهها را ترک نمیکنید!
چرا ترک میکنم، البته بعد از مرگ، آن هم شاید!
و بفرمایید که در ایران میمانید. اثباتاً هم زمینه برای اقامت در نروژ مهیا شد برای شما که با نام «شاعر میهمان» تا همیشه آنجا باشید و هم کانادا به شما اقامت دائم داد. شنیدهایم که میمانید، خودتان بگویید!
آنها که رفتنند عشقشان به این مردم بیش از من بوده است. من هم گهواره و گورم اینجاست. عشقم، مردمم، زبانم، روحم اینجاست. 60 سالگی، تازه آغاز تولد در وطن است.
نظر شما