انوشه منادی، داستان نویس در یادداشتی که به مناسبت چاپ کتاب «شعارنویسی بر دیوار کاغذی»(از متن و حاشیه ادبیات معاصر) به قلم امیراحمدی آریان نوشته است میگوید: دهه 60 و 70 ، دوره رنسانس در زمینه داستان بود اما با بسته شدن نشریات ادبی یکی پس از دیگري، این دوره تقطیع شد.
بخش اول «شعارنویسی...» به زمانه و زمینه در دهه 80 می پردازد و براي منی که دهه 60 کار ادبی را آغاز کردم یعنی بیست سال. اگر فرض بگیریم درآن ایام 20 ساله بودم اکنون در آستانه چهل یا پنجاه سالگیام که به گفته نویسنده دراین دهه درجمع فسیلها و به تاریخ پیوستهها محسوب میشوم یا میشویم. گرچه اساساً فرهنگ را چیزي زنده و پویا و یکپارچه و در تعامل با تمام اجزا می بینم و نمیتوانم تصور کنم که می شود بخشی را برید و جدا و بررسی کرد ، بی آنکه تعامل و تاثیر همه عناصر دیگر فرهنگی را نادیده گرفت.
با این تفصیل که خود جاي بحث و جدل دارد، به دلیل درستی متد نویسنده درباره این فصل حرف زیادي براي گفتن ندارم چرا که با شکل بررسی موافقم و نظریات نویسنده، گوشههایی از تحولات این دهه را برایم روشن کرد، یعنی بی اعتنایی نسل جوان و جوانگرایی جبري که همراه امواج تحول آمد و مثل سونامی همه ابعاد جامعه را در برگرفت.
شرح و بسط این نکته در «شعارنویسی...» به خوبی بیان شده است و تنها نکته ای که میتوانم بیافزایم و به گمانم باید این جنبه هم درنظر گرفته میشد، «عوام زدگی» است که از همان «یکی بود یکی نبود» جمالزاده مبارزه برعلیهاش آغاز شد، مبارزهاي که روشنفکران خارج تحصیل کرده تحت تاثیر رنسانس به همراه آوردند و گمانم به طور قطع اگر درست ادامه مییافت و مرحوم آل احمد سویههایش را تغییر نمیداد قطعا ره به جایی میبرد. البته موضوع را شخصی نمیدانم، به عنوان مثال اسم آوردهام تا شناختهشدهترین باشد براي درك بهتر ایرادي که طرح میکنم. آلاحمد با ارایه نظریه غرب زدگی،کج راههای ایجاد کرد که در صورت نبودش ، شاید تحولات این ملک بسیار عمیقتر و اساسیتر اتفاق میافتاد و میشد نشست بر بال خیال و نوشت تا حداقل ارکان دموکراسی که لازمه هر نوع تحول و پیشرفت فرهنگی ست کمی نهادینه میشد. در این صورت بود که ما هم در مقابل انگلیسیهاي موذي که 300 سال سابقه شوراي شهر و محلی دارند حداقل پنجاه یا شصت سال، گفتوگو کردن را در جامعه تجربه میکردیم و این گونه لال و زبان نگشوده، پرتاب نمیشدیم به دامان مدرنیسم!
اما در بخش دوم این کتاب، بررسی ادبیات ما تحت تاثیر «پو» و «چخوف» به عنوان یک نظر بسط و گسترش داده می شود که به نظرم خیلی قابل توجه است اما میخواهم نظر نویسنده را به شکافهایی که باقی مانده و بررسی نشده و یا عمداً و سهواً از رويشان عبور کرده جلب کنم. این تقسیمبندي در مورد داستان کوتاه به طور کلی صدق نمیکند چرا که به همان دلایلی که نگارنده ذکر کرده ، در عرصه داستان کوتاه پیشرفت حاصل شد و همچنان درحال حرکت به جلوست . دهه 60 دههاي خاص بود چه در زندگی اجتماعی و چه در عرصه فرهنگی.به گمان من نمی شود موصوع فرهنگ را در وقت بررسی تفکیک کرد و سیاست قبض آب جدا و گاز سوا برایش قائل شد! چون کلمه فرهنگ به همان اندازه اسم جمع است که موضوعش.
دهه 60 اتفاقاً گروهی نویسنده تربیت کرد که آگاهانه دریچههاي نو در داستان کوتاه گشودند و براي این که زیادهگویی نکنم فقط به کلاسهاي عصر پنج شنبه هوشنگ گلشیري اشاره میکنم که دراین میان نویسندگانی پرورش یافتند با گرایشهاي متنوع که هیچ کدام به دیگري شبیه نیست ، ضمن این که هم به «پو» و «چخوف» شباهت دارند و هم ندارند. مثل بیژن بیجاري، یا مرحوم بیژن نجدي. کتاب هشت داستان نیز سند این تنوع است که خوشبختانه چاپ شد و ماند.
در برهه ای از زمان یعنی وقتی دانشگاه ها به مدت چهار سال زیرهمان فشار جوان گرایی و سونامی عوام زدگی تعطیل شد، راه محافل ادبی و هنري باز شد و تجربه دور هم جمع شدنها عرصههاي جدید را باز کرد و حضور سنت استاد شاگردي ولو کم رنگ باعث شد تا عدهاي زانوي تلمذ ببندند و بیاموزند. در همین ایام کلاس هاي سیروس طاهباز و سپس گلشیري و چندي بعد براهنی ، عده زیادي از علاقهمندان را جذب کرد و کار جدي و کلاسی به روي یادگیري امر داستاننویسی آغاز شد، کلاسهایی که در تاریخ ادبیات مملکت ما تک بودند و ماندند و متاسفانه ادامه پیدا نکردند.
ثمره تمام این کلاسها خیلیها هستند که خرد و کلان می نویسند و خوب و بدش را میگذارند براي قضاوت منتقد یا همان غربیل تاریخ. در آن ایام به دلیل مشغله زیاد تاریخسازان غفلتی حاصل شد و ثمره اش را فرهنگ این ملک برد.
نسل بعدي که به دهه 80 نزدیک میشد خود خوانده و خودکار، داستان را شناخت و دست به قلم برد و «دولخی» هوا کرد که هنوز غبارش موجود است اما هنوز نمی توانم ببینم آیا دراین میان کسی توانسته بهتر و عمیق تر از «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» نوشته محمد رضا صفدري بنویسد؟ این رمان ثمره هشت سال کار نویسندهاش است که با حقوق بازنشستگی معلمی در حاشیه تهران نشسته و کار میکند.
به زعم بنده دهه 60 و 70 ، دوره رنسانس در زمینه داستان بود اما با بسته شدن نشریات ادبی یکی پس از دیگري تقطیع شد و جریانی جایگزین شد که سنشان از 20 سال تجاوز نمیکرد و اداره نشریهاي فخیمه را به عهده گرفتند و با همان دور و بريها شروع کردند به گرفتن مطلب و چاپ کردن. علیرغم تلاش نویسنده کتاب «شعار نویسی..» براي پیدا کردن راه گریز یا نجات، تلخی عمیقی در کل اثر روح را میخراشد. شاید نوشتن همین سرنوشت و درست دیدنش باعث شود تا به قول «والتربنیامین» بار گذشته را از روي دوش برداریم و پیش روي بگذاریم و سبک بال شویم تا راه دیگری بیابیم.
کتاب «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» اواخر سال گذشته از سوی نشر چشمه راهی بازار کتاب شد.
نظر شما