شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۰
بهداروند:رسانه‌ها نقش بزرگي در شناساندن نويسنده و شاعر دارند/ سياست يكي از وجوه انديشه هنري شاعر است

اكبر بهداروند، پژوهشگر و بيدل‌پژوه که ميهمان اتاق گفت‌وگوي ايبنا بود گفت: شاعران و نويسندگاني كه بتوانند با آثار خود رشد كنند و ببالند كم‌‌ هستند و در اين بين رسانه‌ها نقش بسزايي ايفا مي‌كنند. وي افزود: كم‌اند شاعران و نويسندگاني كه جزو استثناها باشند و بدون پوشش خبري وسيع رشد كنند و ببالند و نيازي به تبليغ رسانه‌هاي مختلف نداشته باشند. اين پژوهشگر بيش از 30 سال است كه روي آثار بيدل كار مي‌كند. با وي درباره شاعران شهرستان، نقد و كاركرد جريان روشنفكري در ايران و كتاب‌هايی كه درباره بيدل نوشته است گفت‌وگو کرده‌ایم.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)-فرشاد شيرزادي:  بهداروند متولد 1329 شهرستان اندیمشک است. «کليات محتشم کاشاني»، «کليات اقبال لاهوري»، «ديوان حافظ»، «گلستان سعدي»، «نگار دانش»، «از تبار شبنم»،«آواز سبز ايل»، «آينه مهر» ،«چکامه زخم»، «کليات سه جلدي بيدل دهلوي» «نثرهاي بيدل»، «رباعيات بيدل»، «غزليات بيدل دهلوي»(سه‌جلد)، «غزليات بيدل دهلوي»(یک جلد)، «مثنوي هاي بيدل دهلوي»، «نثرهاي بيدل دهلوي»، «تبسم يک قافله آه»، «مقالات اقبال شناسي»، «غزليات ظهوري ترشيزي»، «رباعيات ظهوري ترشيزي»، «کليات ملک قمي»، «کليات واعظ قزويني»، «شهربانو و خاکسترهاي سرد»، «مقالات بيدل شناسي»، «کليات ظهير فاريابي»، «دوبيتي از مشروطه تا امروز»، «کليات طبيب اصفهاني» و «فرهنگ رشيدي» از آثار تحقيقی و تصحیحی او به شمار می‌آیند.
 
جناب بهداروند، چرا شاعران و نويسندگان شهرستان كمتر در رسانه‌ها بروز و ظهور دارند؟
اساساً چون حوزه‌هاي انديشه، سياست، فرهنگ، ورزش و ساير پديده‌هاي انساني در مركز كشور قرار دارند و مركز دايره هم هميشه قابل اهميت است، بقيه در شعاع و حاشيه به سر مي‌برند. همه سويه‌هاي ارتقا انديشه و ترقي مباني اهل قلم بايد در تهران به ثبوت و منصه ظهور برسد و اين از معايب است و ما نبايد آن را يك حسن قلمداد كنيم.
 
ما استثناهايي مانند برخي چهره‌هاي ادبي نيز داشته‌ايم كه خودشان رشد كرده‌اند و باليده‌اند.
بله، مثلاً شهريار شاعري است كه در روستاهاي تبريز متولد شده، در تبريز عمر صرف مي‌كند و در دانشكده اينجا مي‌ماند. مطبوعات فقط در مركز قرار دارند. استان‌هاي بزرگي مانند فارس، خوزستان، خراسان و آذربايجان با كمبود نقيصه رسانه‌اي روبه‌رويند. اين در حالي است كه اهل هنر نياز به يك پايگاه تبليغاتي دارند. پس اين موضوع دو شكل پيدا مي‌كند. هنرمند ولو در روستايي دوردست باشد، از طريق هنر عالي و متعالي خودش به جامعه معرفي مي‌شود اما اين موضوع از استثناها هست و به ندرت اين واقعه اتفاق مي‌افتد و دوم اين‌كه رسانه‌ها و مطبوعات و زد و بندهاي سياسي تعيين مي‌كنند كه فلان شاعر، نويسنده يا خطاط و موزيسين به جامعه معرفي بشود يا نه.
 
آيا همه شاعران و نويسندگان در گروه نخست جاي مي‌گيرند؟
در جنبه هنري شاعران و انديشمندان ما موضوعيتي كه اول به آن اشاره شد كمتر وجود دارد. همان‌طور كه آب باعث رشد درخت مي‌شود، رسانه‌ها نيز باعث رشد و پرورش همه جانبه و معرفي و شناساندن هنرمند واقعي در جامعه هنري و جامعه‌اي كه در آن زيست مي‌كند خواهد بود. اگر به يك درخت آب و آفتاب و مواد رشدي ندهيم قابل رشد نيست. هنرمند مانند همان درخت همين ويژگي‌هاي رشد و پرورش را به همراه خود دارد. اگر رسانه‌ها و مطبوعات از يك‌سوگیري‌هاي كاذب و بسيار شنيع چشم‌پوشي كنند و اسب انديشه‌شان را زين كنند و در شهرستان‌ها و استان‌هاي دور و به انزواي خانه‌هاي اهل ادب و انديشه سري بزنند و دقت نظر داشته و پي‌جو باشند و براي پيدا كردن هنرمندان تفحص كنند هنرمندان ما مي‌بالند و رشد مي‌كنند.
 
چون تمركز رسانه‌ها و مطبوعات ما در مركز و در تهران است هنرمند شهرستاني همواره در محروميت به سر مي‌برد مگر اين‌كه به واسطه روابط عمومي شخصي‌اش اين نقيصه را برطرف كند. اولياي امور و مديران انديشمند رسانه‌اي و مطبوعاتي و مسوولان فرهنگي و هنري كشور مي‌توانند از هر شهرستان و استان و هر روستا آمارگيري كنند كه فرضاً شهرستان رشت چند هنرمند در زمينه خطاطي دارد و مثل مربيان فوتبال كه به روستاها سفر مي‌كنند تا بازيكن مورد نظرشان را پيدا كنند آن‌ها را به خودشان و مردم بشناسانند. مربيان فوتبال امروز براي يافتن بازيكن مورد نظرشان حتي به ايرانياني كه آن سوي مرزها هستند توجه ويژه دارند و همواره سعي مي‌كنند بازيكن  مورد نظر خودشان را از تيم‌هاي مختلف باشگاهي بياورند و با آن‌ها مذاكره كنند.
 
البته برخي روزنامه‌ها و نشريات استاني چنين وظيفه‌اي بر عهده دارند اما در عين حال نگاه‌هاي ما به نوعي سياست زده است. به طور مثال اگر شعري از احمد شاملو در تلويزيون پخش شود نامي از او برده نمي‌شود. نظر شما درباره اين تب و نگاه سياست زده موجود كه خيلي‌ها را بايكوت مي‌كند و بسياري ديگر كه در حد و اندازه‌هاي ملي نيستند، در اين بين مطرح مي‌شوند چيست؟
نگاه ما بايد نگاهي عالمانه و هنري باشد نه نقد اخلاقي. امكان‌دارد شيخ ابوعلي سينا اخلاق رذيله هم داشته باشد ولي به عنوان يك فيلسوف و متفكر بزرگ ايراني از او اسم مي‌بريم و سمينارها و همايش‌هاي متعددي براي او تشكيل مي‌دهيم.


 
البته روشنفكران ما صبغه سياسي داشتند.
مگر بزرگان گذشته ما نداشتند؟ آن‌ها هم تبعيت حكومتي داشتند. مگر عين‌القضات و منصور حلاج صبغه سياسي نداشتند، يا عارف قزويني و مرحوم ملك‌الشعرا بهار و صادق سرمد و پروين اعتصامي صبغه سياسي نداشتند. شاعر و انديشمندي كه تهي از سياست باشد انديشه‌اي ندارد. سياست يكي از وجوه انديشه هنري شاعر است. در واقع اين قدرت تميز دادن هنرمند است. وقتي كه ما ظلم را مي‌بينيم بايد در مقابل مفاسد ظلم موضع‌گيري كنيم و در محاسن عدالت سخن بگوييم. وقتي خونريزي و جنگ، رئوفت و دوستي را مي‌بينيم بايد درباره آن‌ها صحبت كرد. چرا گفت «از خون جوانان وطن لاله دميده است»؟ به دليل اين‌كه در زماني زيست مي‌كرديم كه جوانان را براي احقاق عدالت و يك حكومت دلخواه تيرباران مي‌كردند. پس اين تفكر به عنوان انديشه شاعر در شعر و سروده‌ها مطرح شد.
 
به پرسش نخست برگرديم. چرا شاعران و نويسندگان شهرستان در انزوا به سر مي‌برند؟
چون شاعر شهرستاني به وسيله وزارت ارشاد يا رسانه‌ها يا خبرگزاري‌ها جايگاهي پيدا نمي‌كند و در رسانه‌ها به آن‌ها بهايي نمي‌دهند. زماني كه ما جوان بوديم سينماها اين‌قدر گسترده نبود. يك جيپ ارتشي بود كه فيلم سينما سيار مثلاً جلو سازمان آب به نمايش مي‌گذاشت كه به فرض در مورد ميكروب يا بيماري مالاريا بود. معتقدم خبرنگاران بايد از ساختمان خبرگزاري‌ها و از تهران خارج شوند و به دنبال بزرگان و انديشمندانمان بگردند. اسم نمي‌برم كه در كجا و كدام شهرها مي‌توان آن‌ها را پيدا كرد اما شاعر بزرگي در چهارمحال و بختياري مي‌زيست كه حماسه‌هايي درباره ملي شدن نفت به شعر محلي بختياري مي‌سرود اما هيچ كس او را نمي‌شناخت تا اين‌كه زنده‌ياد دكتر عبدالحسين سپندها كتاب او را چاپ كرد و شعر او در ايل بختياري فراگير شد. پس اين رسانه است كه مي‌تواند انديشه‌ها و هنرمندان را از انزوا و زوايا بيرون آورد و افراد را متشخص و برجسته كنند. اين كار به وسيله خود مردم آن نواحي هم مي‌تواند انجام شود. وزارت ارشاد، سازمان ميراث فرهنگي، سازمان مفاخر شهرستان مي‌توانند اطلاعيه دهند و از مردم بخواهند تا آن‌ها بگويند كه چند شاعر و نويسنده و خطاط در مناطق مختلف زندگي مي‌كنند. با همين شيوه مي‌توان افراد را به مراكز استان معرفي كرد و مراكز استان نيز آن‌ها را به مركز كشور بشناساند.
 
چرا برخي از كشورهاي آسيايي كه ريشه استبداد تاريخي دارند با نگاه سياسي سراغ هنرمندانشان مي‌روند و در عين حال ياشار كمال يا ناظم حكمت در كشوري مانند تركيه تا آخرين لحظات زندگي خود داستانشان را مي‌نوشتند يا اورهان پاموك هنگام دريافت جايزه نوبل ادبيات مي‌گويد وقتي نام من پشت كتابم است كشورم از مليت من دفاع مي‌كند؟  آيا شاعراني مانند اكبر بهداروند و 10 يا 15 نخبه ديگر واقعاً مي‌توانند دردسرآفرين باشند؟ چرا برخي از مديران تندرو چنين فكر مي‌كنند؟
نه، بين متكلمان و مخاطبان ما بايد ارتباط عاطفي برقرار شود. من شاعرم و شنوندگان من شعردوستند كه اينجا گرد هم مي‌نشينیم. اما اگر بخواهيم جنبه حقوقي نقد اخلاقي را به اينجا بكشانيم كه اين شاعر چون مثلاً از اقليت‌هاست و هيچ كاري برايمان نكرده نبايد تحويلش بگيريم درست نيست. هنر يا متعالي است يا متعالي مي‌شود. ماركز آمريكاي لاتيني در حوزه خودش نويسنده معروفي است. مسوولان ادبي و فرهنگي كشورش و آن حكومت و آن قوم و اقليم به خاطر اين‌كه ادبياتشان جهاني شود و جنبه مفاخره به خودشان دهند به رسانه‌ها رشوه مي‌دادند و مي‌گفتند نويسنده ما را به جهان معرفي كنيد. خب طبعاً از اين كار «صد سال تنهايي» بيرون آمد. مسوولان فرهنگي ما بايد دانش ادبي و انديشه عالمانه و قدرت اكتشاف داشته باشند. يعني همان‌طور كه مهندس نفت زمين را تجسس مي‌كند و در زمينه كشف و استعداد زميني را درمي‌يابد و مكانيزه مي‌كند و اكتشافاتش را به آزمايشگاه مي‌برد و متوجه مي‌شود در اين زمين نفت و گاز وجود دارد، اهل انديشه و ارشاد و اهل رسانه و مطبوعات ما نيز بايد اين‌گونه به مردم خدمت كنند.
 
در حال حاضر همه چيز در تهران هست اما آيا ايران يعني تهران؟! چه كسي به روستاهاي داراب رفته تا ببيند و بداند كه معلمي در يك روستا مشغول تصحيح ديوان حافظي است كه برتر از همه تصحيح‌هاي ديوان حافظ امروز است؟ چه كسي به ميناب بندرعباس يا قشم رفته تا ببيند فلان آهنگساز كه در فستيوال‌هاي اروپا و فرانسه مشهور است كجا زندگي مي‌كند و او را بيابد؟ تنبورزني در خراسان بود كه در كنگره‌هاي جهاني در فرانسه به او نشان شواليه دادند اما در ولايت خودش او را نمي‌شناختند. اهل هنر ما مصداق اين جمله نادرشاه است كه گفت «من در ولايت خودم نادرقلي هستم و وقتي به هندوستان مي‌روم به من مي‌گويند نادر شاه و قبله عالم!».
 
همان‌طور كه مرواريد در دل صدف است كار مكتشف بيرون آوردن صدف از مرواريد است. هنرمند نيز مانند همان مرواريد است كه بايد از صدف اقليم‌هاي مختلف بيرون كشانده شود و حكومت نيز از آثار او و انديشه‌هايش پشتيباني كند. اين كار رسانه و مطبوعات و مكتشف است اما متأسفانه مسوولان ما كم‌كارند و خروجي‌هاي جلسه‌هاي سياسي و ادبي‌شان تقريباً نزديك به صفر است.
 
مرحوم مشفق كاشاني استاد من بود. او گفت بعد از كشف شدن سهراب سپهري، من به عنوان معاون آموزش و پرورش كاشان به نطنز رفتم. در يكي از مدارسي كه تا ششم ابتدايي كلاس داشت و در روستايي بود، يكي از معلم‌ها گفت يكي از بچه‌ها خوب مي‌خواند. او را صدا كرديم و با صداي زيبايي برايمان خواند. به او گفتيم پدرش را به آنجا بياورند و آوردند. از او نامش را پرسيدند و گفت من خواجه‌اميري هستم. مشفق به پدرش مي‌گويد اين بچه را بايد به هنرستان موسيقي در تهران بفرستي، آيا دستت به دهنت مي‌رسد؟ و او پاسخ داد بله. همين به پيدايش ايرج خواننده منتهي شد، استاد مسلم آوازها و تصنيف‌هاي ايراني كه پسرش هم احسان خواجه‌اميري خواننده خوبي است.
 
تفحص دانش و علم مي‌خواهد. مسوولان براي تعيين افراد در زمينه‌هاي مختلف هنري بايد سواد و انديشه متعالي و حس و توان اكتشاف براي پي‌جويي هنرمندان داشته باشند.


 
سابقه بيدل‌شناسي در ايران از چه زماني شروع شد و چه‌گونه است؟ آيا در ايران همايش‌هايي براي بيدل برگزار شده است؟
در اين عمر طولاني كه صرف تصحيح بيدل كرده‌ام ابتدا آوازه بيدل را از زبان زنده‌ياد اخوان ثالث شنيدم. آن موقع من در آبادان دانشجوي ادبيات بودم و اخوان هم آنجا بود. بيدل و بسياري از شاعران هندي را از زبان ايشان شناختم و او هم علاقه چنداني به بيدل نداشت به دليل آن‌كه خراساني بود و انديشه خراساني داشت. گرچه ما شاعران خوبي مانند استاد قهرمان و غلامرضا قدسي را در استان خراسان داريم اما معمولاً خراساني‌ها با شاعران هندي چندان سنخيتي ندارند و رضايتي از هم ندارند. بزرگ همه اين‌ها زنده‌ياد ملك‌الشعرا بهار بود كه او هم ميانه خوبي با هندي‌ها نداشت.
 
وقتي بيدل را تصحيح كردم با دوست بزرگوار و انديشمندم كه انصافاً از بيدل‌پژوهان خوب ايران است، دكتر پرويز عباسي داكاني سه جلد از غزليات، مثنوي‌ها و مخمس‌ها و تركيب‌بند و ترجيعات و مستضاد بيدل را به ناشر و دوست خوبم نصرالله حكمت سپردم كه چاپ شد و اين آثار در زمان بسيار محدودي فروش رفت. اين اولين جهش و چاپ آثار بيدل و شناسايي اين شاعر در ايران بود.
 
پيش از ما دكتر شفيعي كدكني جزوه كوچكي چاپ كرده بودند كه بسيار محدود بود و تعدادي از غزل‌ها و رباعيات اين شاعر را دربرمي‌گرفت اما ما كل مثنوي‌ها و غزل‌هاي او به غير از نثرها و رباعياتش را چاپ كرديم كه با استقبال خوبي هم روبه‌رو شد. بعد از آن هم به شكل فردي و به تنهايي به تصحيح مجددي نسبت به چاپ جديد اين آثار همت كردم چون اغلاط زيادي در آن بود و ما هم به دليل جواني‌مان در اين زمينه چنان پخته نبوديم كه انديشه و كلام بيدل را بشناسيم.
 
بعد از چاپ غزل‌هاي بيدل چه پروسه‌اي را طي كرديد؟
غزل‌ها را به نشر نگاه سپردم كه ناشر بسيار دوست‌داشتني آقاي عليرضا رئيس‌دانايي كه انصافاً خدمت بسزايي به ادبيات كرده‌اند آن را به چاپ رساندند. بعد از آن نيز نثرها و رباعيات بيدل را به ايشان دادم و سپس كتاب سه جلدي تازه‌اي از بيدل را با تصحيح مجدد و مقدمات زيبا و نگاهي‌تازه‌تر به انتشارات نويد شيراز سپردم. همين‌ها باعث شد كه عمرم را روي تحقيق و تفحص درباره بيدل بگذارم و هر سال نگاهي تازه به آثار او داشته باشم. تا به حال در حدود 14 جلد از كل آثار بيدل را چاپ كرده‌ام و تنها شخصي كه به ضرس قاطع مي‌تواند بگويد كه در جهان آثار و كليات بيدل را از همه بيشتر چاپ كرده شخصي جنوبي و خوزستاني به نام اكبر بهداروند است.
 
متأسفانه در ايران به دليل حب و بغض‌هاي بي دليلي كه افراد نسبت به هم دارند و گرفتار دسته‌بندي و باندسازي هستند، بر اساس ادب و انديشه با هم دوستي نمي‌كنند بلكه بر اساس باندبازي‌ها و نوع نگاه گروه‌هاي حقير خودشان تصميم‌گيري مي‌كنند. پاستور و اديسون، ماركز و نيل آرمسترانگ انسان‌هاي بزرگي‌اند. در ايران دو جشنواره‌اي كه به نام «عُرس بيدل» برگزار شد يكبار از من كه به عنوان متولي و شخصي كه كل آثار بيدل را چاپ كرده‌ دعوت نكردند. آيا بي‌اعتنايي ناشي از بغض و كينه مجهول آن‌ها نيست؟ اين بازمي‌گردد به اين نكته كه گفتم چرا يك شاعر شهرستاني بايد محروم و ناشناس باشد. در راديو افغانستان، پاكستان، هندوستان و تركيه و پادواي ايتاليا هفته‌اي 10 دقيقه درباره من و كتاب‌هايم گفت‌وگو مي‌شود. اما در کشور خودمان مرا ناديده مي‌گيرند. اگر شخصي بگويد من درباره بيدل كار كرده‌ام بهترين قضاوت درباره من آثاري است كه پشت ويترين كتابفروشي‌هاي ايران است.
 
 
چه پيشنهادي براي رفع نقيصه‌هايي كه تشريح كرديد داريد؟
وزارت ارشاد بايد براي احياي شاعران شيعي قوي و بزرگ مثل بيدل و بابافغاني و صائب نهادي تأسيس كند به نام «احياي شاعران بزرگ شيعي». مي‌توان در اين نهاد از علما و انديشمندان بزرگ دعوت كرد تا بزرگان و پژوهشگران درباره اين شاعران سخن بگويند. به تازگي سه جلد ديگر از غزل‌هاي بيدل نيز از سوي يك ناشر خوب شهرستاني منتشر خواهد شد و با چاپ اين آثار من ديگر از اين كار فراغت خواهم يافت تا ديگري كار مرا دنبال كند. به هر حال من كل آثار بيدل را از رباعي و غزل و مثنوي و نظم و نثر تصحيح كرده و شرح داده‌ام.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها