به مناسبت سالروز تولد عمران صلاحی
اکبر اکسیر: عمران صلاحی پایهگذار طنز شریف در ادبیات معاصر است/ شاعری منشوری که مولتیمدیای طنز بود
اکبر اکسیر درباره جایگاه عِمران صلاحی و شأن طنز او گفت: عمران از شدت جدیت طنزناک دیده شد او پایهگذار طنز شریف در ادبیات معاصر است.
اکسیر، عمران صلاحی را پایهگذار طنز شریف در ادبیات معاصر میداند. او در این باره گفت:
صحبت از عمران صحبت از طنز شریف است و طنز شریف همان وسیله اصلاح جامعه است، ابزار مبارزه با زشتیها و پلشتیها. عمران نه مربوط به عوام است و نه خواص. او در هیچکدام از این دستهبندیها جا نمیگیرد، چرا که او یک انسانِ منشوری بود و در چندین بُعد حرکت میکرد و در کدامشان هم جای مشخصی داشته و دارد، از این بابت هیچکس نمیتواند عمران صلاحی را به نام خودش مصادره کند. عمران یک انسان فروتنِ خاکی بود که از شدت جدیت طنزناک دیده شد. جامعه ما هنوز عمران را با نوشتههای منثورش در ژورنالیسمِ نیمه جاندار دهه 60 و 70 میشناسد، اما این فقط بخشی از اوست. عمران از نوجوانی با طنز همراه شده بود و اولین طنز او توفیق یافته که در مجله توفیق منتشر بشود و قبول خاطر اهل هنر و اهل فضل و اهل طنز قرار بگیرد.
این شاعرِ طنزپرداز درباره شیوهها و گونههای طنز و ویژگیهای طنز عمران صلاحی اضافه کرد: عمران در بداهه سرایی واقعا سرآمد بود. در ساخت و پرداخت سوژه حرف نداشت. مرد لحظههای طنز بود. بیشتر محبوبیتاش به دلیل نقیضهپردازیهایش در مجله دنیای سخن بود که به دلیل آن یک سری مشکلهایی هم در آنجا برایش پیش آمد. اما اگر من شیفته عمران هستم نه به واسطه فکاهیاتش در مجله توفیق هست، نه به دلیل نقیضه پردازیها و متلکپرانی او به بزرگان و سیاستمداران و اخبار رسمی. اینها عمران را عمران نکردهاند، من اولین بار با شعر لعیادت» عمران را شناختم. شعری که برای یک آدم سرطانی است و اینگونه آغاز میشود: «مرگ از پنجرهی بسته به من مینگرد/ زندگی از دم در قصد رفتن دارد/ روحم ازسقف گذر خواهد کرد/ در شبی تیره و سرد/ تخت حس خواهد کرد/ که سبکتر شده است/.../ تودهی زشت کریهی شدهام/ بچههایم از من میترسند/ آشنایانم نیز/ به ملاقات پرستار جوان میآیند.» این یک طنز-تراژدی است. موقعیتی است که شاعر در فینال شعر ماهیت دیگری از انسان را القا میکند. و من فکر میکنم همین طنز جدی «عیادت» پایهگذار طنز شریفِ امروز ماست. طنزی که نشتر بر جراحت انسان میزند و آغاز یک جریان نو را نوید میدهد. طنزی که تاریکی را پس میزند و رو به نور گام بر میدارد.
شاعر مجموعهی «زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند» در ادامه سخنانش درباره آنچه عمران صلاحی را محبوب کرده است توضیح داد: اما اینها نیستند که عمران را تا این اندازه برای ما عزیز کردهاند. حافظ میگوید که «صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحبنظر شود». شما اگر یک شب با عمران مینشستید او را میشناختید. سادگی، فروتنی، ادب، مهربانی، همه را به یک چشم دیدن و خود را در برج عاجِ روشنفکری نپنداشتن و پز چنین و چنان را ندادنها بود که او را در دل ما همیشگی و یگانه کرد. وقتی با ما رو به رو میشد به قدری شامل محبت او میشدیم که انگار دارد با یک شخصیت بزرگ صحبت میکند. بس که فروتن و افتاده بود این مرد! برای همه احترام قائل میشد، هر صفحهای که از او مطلب طنز میخواست، شما بگویید یک صفحهی کم ارزش با تیراژ صد تا در دورافتادهترین نقطهی ایران، او برایش مطلب میفرستاد. عمران به ما درس فروتنی داد، یادمان داد که همیشه مراقب خودمان باشیم و کرامت انسانی و شرافت قلممان را حفظ کنیم. یادمان داد که هرگز به برای شهرت خودمان را مضحکه این و آن نکنیم، برای چاپ یک شعر غرورمان را نشکنیم و تحقیر را نپذیریم. یادمان داد انسانیت مهمتر از همهی اینهاست.
اکسیر در بخش دیگری از سخنانش افزود: من وقتی طنزهای عمران را میخوانم فقط به خود عمران میاندیشم، که چنین انسانهای با شرافتی هم روزگاری بودهاند و توانستهاند همه را به یک چشم ببینند و دوست بدارند و در زندگی روشنفکری دیگران هم تاثیرگذار باشند. من با عمران خانواده دوستی و مناعت طبع را شناختم، درویشی و خرسندی را شناختم و همه اینها باعث شد که امروز عمران نامی باشد بر تارک شعر و طنز معاصر ایران، نامی باشد زندهتر از زندگان ما. جوری که انگار دارد با ما راه میرود و نفس میکشد و میخندد. هنوز که با یاشار صلاحی، فرزند عزیز او حرف میزنم یا وقتی با خانوادهاش سلام وعلیک میکنم بوی عمران را از پشت تلفن میشنوم. چرا که ما شیفته مهربانی و سادگی آدمها میشویم و آنهایی که به نام روشنفکری خودشان را از مردم جدا میکنند، آنهایی که با انواع عنوانها و جریانها و بهانهها سعی میکنند دایرهای دور خودشان بکشند و «از ما بهتران» بشوند باید از عمران درس بگیرند.
شاعر مجموعه «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز» با اشاره به اندوهی که در طنز عمران صلاحی موج میزند تشریح کرد: زندگی طنزپردازها از تضاد ساخته میشود. یک پارادوکس باشکوه است برای ستایش زندگی. اتفاقا آنهایی که از فقر و درد و بیچارگی و فلاکت در قالب طنز مینویسند انسانهایی هستند بسیار جدی و تلخ و درداندیش؛ و البته تنها. اما از شدت درد به طنز رسیدهاند. شما به شعرهای اولیه عمران نگاهی بیندازید و زندگیاش را در آن دوره دنبال کنید. مثلا شعر «بچه جوادیه» نمونه خوبی است. وقتی میگوید: «من بچه جوادیه ام/ از روی پل که می گذری/ غمهای سرزمین من آغاز می شود/ ای خط راه آهن/ ای مرز/ با پرده های دود/ چشم مرا بگیر/ مگذار من ببینم چیزی را در بالا/ مگذار من بخواهم/ مگذار آرزو/ در سینه ام دواند ریشه/ مگذار». یک فقر شریفی در این شعرهای او وجود دارد که به ما نهیب میزند، اما ما به جای اینکه هماندیشی کنیم و در غم یکدیگر شریک باشیم خندهمان میگیرد. این خنده حاصل آن تضاد و ناهمزمانیای است که طنز در خود به صورت درونی دارد. طنز رو به رو کردن دو چیز متضاد است تا ما با توجه به آن پی به حماقت خودمان ببریم. ما در واقع به حماقت و غفلت و جهالت خودمان میخندیم. وظیفه طنز این است که حواسمان را جمع کند تا در اعمالی که هر روز انجام میدهیم اما به آن واقف نیستیم دقیقتر شویم. در ریاکاریها و بداخلاقیهامان، در توهمهامان. این خندهها پیش از هرکس به خودمان برمیگردد. به حقارتها و محدودیتهامان.
این شاعر با یادآوری شعرهای ترکی عمران صلاحی درباره «شعر هجایی» نیز توضیح داد: شعر هجایی برخلاف شعر عروضی تابع وزن عروضی خاصی نیست. مایه و پایهی این گونهی شعر، هجاهای کلمه است و در بیاتیهای آذری به وفور دیده میشود. شاعر در این شکل از شعر با آزادی تمام بدون اینکه درگیر وزن باشد با سیلاببندیهای خاصی شعرش را پیش میبرد. در شعرهای ترکیای که من از عمران شنیده و خواندهام این مساله وجود دارد و شعر هجایی او یادآور شعرهای عاشقهای دوره گردی است که ساز میزدند و آواز میخواندند. این عاشقها در ایلات ایران شعرهای خودساختهشان را با سازی مخصوص که قدری از تار بزرگتر است و به سینه خود آویزان کردهاند، میخوانند. بیاتیهایی سیال و زیبا اما ساده، که در نهایت شکوه اجرا میشوند. عمران صلاحی هم از اینگونه اشعار استقبال کرده و تجربههای خوبی را در زبان ترکی رقم زده است.
وی همچنین به نقد و نگاه اجتماعی عمران صلاحی و عدم حمایت از طنز اشاره و کرد و گفت: این مشخصه بارز عمران است. چرا که کار طنز نقد اجتماع است، نقد کاستیها و ضعفهاست، اما آنچه نقد را به سرانجام میرساند نشریات و رسانه است که این امکان وجود نداشته و هنوز هم به آن صورت که باید وجود ندارد. نه رادیو و تلویزیون قدرت اجرای آن را دارد و نه نشریات قویای در این مقوله داریم. مگر چند تا مجله گل آقا داشتهایم که عمران صلاحی در آن کار کرده است؟ ضمن اینکه باید در نظر داشته باشیم ما اکثرا طنز ژورنالیستی را به فکاهه تعبیر میکنیم. فکاهه انتقادهای شوخناک و شوخی کردن با ترافیک و گرانی و تخم مرغ و نبود گوشت و اینگونه مسائل شهری است، اما آنچه به انسان میپردازد و به اجتماع و به روابط آدمها و زخمهای عمیق زندگی اجتماعی را نشان میدهد طنز شریف یا طنز سیاه است. عمران در همه این زمینهها نوشتههایی دارد و آنقدر هم پرکار بود که در هر موردی قابل اتکا و بحث باشد. اما مسالهای که همیشه مغفول مانده آن بخش از عمران صلاحی است که شاعر شعرهای جدی است. شعرهای جدی عمران در پرده غفلت مانده است، به طور مثال شما غزلهای ساده عمران را نگاه کنید، در همان کتابهای اول و دوماش؛ به جرات میتوانم بگویم که ایشان آغازگر غزل ساده فارسی است. یعنی سادگی خودش تبدیل به زیبایی شده است در این شعرها. شعرهای نیمایی او نیز واقعا مهم و قابل بحثاند. اما چون در طنز یگانه بوده و در آن دوره توی مجلات و روزنامهها با طنز ژورنالیستی معرفی شده است دیگر همه او را با نوشتههای طنزش میشناسند و خیال میکنند او همین یک بعد را داشته است. در صورتی که عمران صلاحی یک انسان چند بعدی بود. یک شاعر، نویسنده، طنزپرداز و گرافیست. باور کنید هنوز که هنوز است جانشینی برای این مولتی مدیای طنز نداریم.
اکسیر در پایان سخنانش نیز با آرزوی شادی روح برای عمران صلاحی گفت: دوست دارم به خانواده محترم عمران سلام کنم و برای پسر هنرمندش آرزوی موفقت داشته باشم؛ یاشار صلاحی، طراح و کاریکاتوریست، که طراحی روی جلد همه کتابهای من کار اوست. امیدوارم روزی برسد که پا جای پای پدر بگذارد و در طنز ترسمی به آنچه استحقاقش را دارد برسد.
نظر شما