در نشست نقد دو داستان از «مو یان» برنده نوبل 2012 مطرح شد
درمنکی: نگفتن امر «مگو» به «ملال» در ادبیات ایران انجامیده است/سیفالدینی: نباید بعد از «بوف کور» رمان دهقانی می نوشتیم!
خلیل درمنکی در نشست نقد دو داستان بلند «گوساله و دونده دو استقامت» نوشته «مو یان»، نویسنده برنده جایزه نوبل سال 2012، وضعیت ملالانگیز داستان فارسی را با داستان «دونده دو استقامت» مقایسه کرد و گفت: در ادبیات امروز ایران زبان و تکنیک خوب استفاده میشود، اما فقر تخیل وجود دارد، چون داستاننویسها دنبال امر مگو نیستند که به این وضعیت در جهان «ملال» میگویند. علیرضا سیف الدینی هم تاکید کرد که نباید بعد از «بوف کور» به عقب می رفتیم و غیر متعهدانه رمان دهقانی می نوشتیم.
در ابتدای جلسه، خلیل درمنکی درباره کیفیت و ساختار این دو داستان گفت: داستان «گوساله» با توجه به داستان های داخلی و ترجمههای داخل ایران از کیفیت مناسبی برخوردار نیست، اما «دوندهی دو استقامت» داستان خوبی است و شباهتهایی بین این داستان با وضعیت فرهنگی جامعه ما دیده میشود.
وی با اشاره به برههای از تاریخ چین و مسئله «کامبوج» در داستان دونده دو استقامت تصریح کرد: برای درک بهتر اردوگاه اشاره شده در داستان دونده دو استقامت، میتوان به مسئله کامبوج اشاره کرد که در برههای رژیم مائویستی خِمرهای سرخ این کشور در پایتخت آن «پنومپن» را از سکنه خالی کرد و جمع زیادی که اغلب از طبقه دهقانها بودند، به بخش روستایی و اردوگاههای کار اجباری انتقال داد. در دولت کمونیست کامبوج این تفکر وجود داشت که این افراد اخلاق شهری را درک نمیکنند و مناسبات سرمایهداری را نمیشناسند. داستان دونده دو استقامت در یکی از همین اردوگاه ها روایت میشود، اردوگاهی که در آن شخصیتها و نخبههای اجتماعی جمع شدند و به کارهای فرومایه با توجیه کار خوداصلاحی میپردازند.
درمنکی درباره وجوه دیگر این داستان بیان کرد: در داستان دو تیپ شخصیت را میتوان روبهروی هم قرار داد، ابتدا معلم و راوی که هر دو یکی از نظر بدنی و دیگری از نظر تجربه و خبرگی ناتوان هستند و در مقابل آنها در اردوگاه، شهروندانی نخبه وجود دارند که از سطح آدمهای عادی بالاترند.
درمنکی در انتقاد به اثر مو یان بیان کرد: مو یان فقط روابط موجود را خدشهدار میکند و حرف تازهای نزده است. همانطور که فیلمی درباره جنگ ساخته میشود و روابط موجود در آن را خدشه دار و مسخره میکند، ولی این کار مهمی نیست.
وی در ادامه در انتقاد به روابط و مناسبات مو یان با حکومت چین افزود: همیشه تئوری ادبی از این صحبت میکند که وقتی فرکانس خاصی از دولت گرفته میشود، حرف درستی نمیتوان زد. دلوز در همین باره در کتاب «هزار فلات» از تبدیل زبان به ماشین جنگی گفته است و دائما از آن یاد میکند.
این منتقد ادبی در ادامه با اشاره به داستان دونده دو استقامت گفت: در این داستان با یک جامعه و تجربه ملال روبهرو هستیم که در آن نخبگان در اردوگاه با زور اجتماعی بیشتر نسبت به مردمان عادی باید به کارهای مسخره بپردازند. اگر نقدی از جانب همکاران مویان به آثار او وارد باشد بیشتر از این منظر است که یک ادبیات ضعیف برای کنار زدن ادبیات بزرگ در آثار مو یان نمیجنگد و همیشه یک ادبیات تثبیت شده و مورد تایید دولت وجود دارد که با یک توان زیاد میخواهد چیزهای کوچک را جابهجا کند.
درمنکی با اشاره به وضعیت ملالانگیز داستان فارسی با تشبیه این وضعیت با داستان دونده دو استقامت اظهار کرد: در ادبیات امروز ایران زبان و تکنیک به خوبی استفاده میشود، اما فقر تخیل وجود دارد چون داستاننویسها دنبال امر مگو نیستند و همانند شخصیت قصه که با توانی زیاد باید خرگوش شکار کنند در ایران مسئله نبرد دیگریها و ادبیات ضعیف و صدای خاموش علیه یک ادبیات بزرگ وجود ندارد که به این وضعیت در جهان ملال میگویند.
سعید شریفی، داستاننویس و ویراستار ادبی نیز در ادامه این جلسه گفت: داستان گوساله را که خواندم، شباهتهایی بین این داستان با «پیرمرد و دریا» نوشته همینگوی پیدا کردم. با این تفاوت که در پیرمرد و دریا شخصیت پیرمرد در تمام مدت با اراده خود میجنگد و در گوساله هیچ شخصیتی ارادهای برای انجام کار محوله ندارد. همینگوی درباره این داستان گفته است: من هرچیزی را در سر جای خود قرار دادم و بدون نمادسازی به خواننده اجازه دادهام تا موضوع را درک کند، اما مو یان این فرصت را از خواننده گرفته است و آنقدر از سمبل و نماد استفاده کرده که آنها را به بیمعنایی کشانده است.
این داستاننویس افزود: در داستان شعاری نمادین با عنوان «شعار بزرگ، اشاعه بزرگ و اعلان بزرگ» که در دولت چین رواج دارد گفته میشود. از طرفی در ادامه سه شخصیت و سه گاو داریم که بعد از مرگ گاوها سه روز بعد، 300 نفر از بیماری میمیرند که این یکی از بازیهای نویسنده با نمادهاست. یا در داستان گوساله فکر میکنیم گوسالهها که اخته میشوند در واقع سیستم نظام چین اخته میشود در صورتی که سیستم عقیم است و کسی نمیتواند آن را زنده نگه دارد و در آخر هم میمیرد و بوی گند همهجا را پرمیکند و همه را نابود میکند.
وی با اشاره به حکومتی بودن مو یان افزود: برخی از سیستمها بدون بدگویی از آنها و موضع گرفتن در برابرشان با بیطرف روایت کردن ضد خود عمل میکنند. مویان بهجای مخالفت با این سیستم در توافق با آن صحبت میکند اما با خوانش داستانهای او میبینیم چهقدر سیستم فاسد است. به نظر من مخالفتهای ما با یک چیز به آن مشروعیت میدهد و همین که میتوان درباره و علیه آن حرف زد آن را تایید میکند. کار دیگر مو یان تبدیل آدمها به فهرستهاست و نشان میدهد در این سیستم آدمها اشیا، و عدد هستند و هویتی در خارج از شی بودن خود ندارند.
شریفی همچنین از داستان دونده دو استقامت به عنوان یک داستان با رویکردهای مدرن و استانداردتر نسبت به داستان گوساله یاد کرد و در این باره گفت: در دونده دو استقامت در برخورد اول با یک داستان شلخته روبهرو میشویم اما با خوانش دوباره، رویکردهای مدرن بیشتر دیده میشود. نویسنده با تقسیم کردن داستان به چند بخش مقدمه کوچک، مقدمه بزرگ، متن کوچک و موخره یک بازی تکنیکی انجام داده است و در روایت انگار همهچیز برای امری بیهوده گفته میشود و در نقطههایی داستان ناگفته باقی میماند و داستان دیگری شروع میشود که این نشان میدهد داستانی برای نقل وجود ندارد و تبدیل به امری بیهویت شده است.
یوسف انصاری نیز در ادامه این نشست درباره واکنشهای جهانی نسبت به دریافت جایزه نوبل توسط مو یان اظهار کرد: نخستین نویسندهای که نسبت به دریافت جایزه نوبل ادبیات توسط مو یان واکنش شدید نشان داد، هرتا مولر نویسنده آلمانی و یکی دیگر از نوبلیستهایی بود که میشناسیم. مولر حتی این انتخاب را سقوط جایزه نوبل دانست، چرا که مو یان در مصاحبهها و سخنرانیهای خود به وضوح سانسور را تایید کرده و لازم دانسته است.
وی این کار مولر را یک کار زیرکانه توصیف کرد و افزود: با نگاهی به سالهای گذشته جایزهی نوبل میبینیم از یک تاریخ به بعد انتخاب ویژهای نشده است و در مقابل نویسندههای مطرحی مثل کوندرا، فوئنتس، فیلیپ راث و... نادیده گرفته شدهاند. خب ما نویسندهای مثل مولر را داریم و نویسندهای مثل مو یان و هر دو هم جایزه نوبل گرفته اند. من به شخصه پیامی را که هرتا مولر سعی کرد به گوش دیگران برساند شنیدم و با این واکنش سراغ آثار مو یان رفتم و در این دو داستان متوجه میشویم مولر بیراه نگفته است.
انصاری با اشاره به شباهتهایی در رویکرد مو یان به ادبیات و رویکرد نویسندهای چون امیرخانی در ایران گفت: در ایران برای مثال رضا امیرخانی نویسنده ای است که علنا اعتقاداتش را به راحتی میگوید و گاهی در مصاحبههایش انتقادهایی میکند که هر نویسندهای جز او این اجازه را ندارد و شاید گفتن آن حرفها از زبان نویسندههای مستقل باعث مشکلاتی برایشان شود. مثلا در یکی از مصاحبههایش گفته بود: ایران در حال فروپاشی است، چهطور امیرخانی میتواند بدون واهمهای این حرف را بزند اما نویسنده دیگری حتی اگر بتواند این حرف را بزند صدایش شنیده نمیشود چون اگرچه به نظر میرسد حرف یکی است ولی بیان شدن آن از زبان امیرخانی با نویسندهی مستقل فرق زیادی دارد. امیرخانی همیشه برادریاش را به وضعیت موجود ثابت کرده و این معصومیت را پیدا کرده است تا در مورد چیزهایی حرف بزند که در نگاه اول به نظر سیاسی هم برسد، در حالی که مثل آثار مو یان این مخالفتها و انتقادها در یک محدوده مشخص تعریف شده است که هم در رمانها و هم در کتابی چون «نفحات نفت» او میتوان دید.
انصاری همچنین به شباهت مو یان با غلامحسین ساعدی از منظر داستانی اشاره کرد و در این باره تصریح کرد: هر دو نویسنده شخصیتهایی از قشر پایین جامعه انتخاب میکنند و در ایران ساعدی رئالیسم جادویی را آورده است و از این منظر با مارکز مقایسه شده و همچنین با فاکنر هم مقایسه شده است که در این ها شباهت هایی بین این دو نویسنده مشاهده میشود. اما با وجود این شباهتها تفاوتهای فاحشی هم دیده میشود. ساعدی سالها در دوران حکومت شاه زندان بوده و شکنجه شده است و مقالههای سیاسی بسیاری نوشته است و در ادبیات با طنز تلخ موقعیتها را دست انداخته است. شاید مقالات سیاسی ساعدی را خیلیها میتوانستند بنویسند ، اما «ترسو لرز» یا «عزاداران بیل» را کسی نمیتواند بنویسد. همیشه دوست داشتم ساعدی به جای مقالات سیاسی و مبارزات سیاسی چند تا ترسولرز دیگر مینوشت. ساعدی از معدود نویسندگان بزرگ و با ارزش ایران است اما در کار مو یان این نویسنده بزرگ دیده نمیشود.
انصاری با اشاره به دو طیف نویسنده یکی مبارزهجو و دیگری خنثی در ایران گفت: قبل از انقلاب شمیم بهار و اطرافیانش اعتقاد داشتند که کاری که میکنیم هنر برای هنر است و با سیاست کاری نداریم و فقط نویسندهایم. اگر قرار باشد مداخلهای کنیم در متن و داستان مداخله میکنیم. حالا در داستانهای شمیم بهار هم چندان مداخلهای نمیبینیم، درست است آن داستانها از نظر ارزش هنری هنوز ماندگاراند، اما از منظر سیاسی داستانهای شدیدا سیاستزدایی شدهای هستند. بعد از انقلاب ایران از دههی 80 این رویکرد در ادبیات ما به شدت رواج پیدا کرد.
این داستان نویس در ادامه تاکید کرد: امیرخانی محصول همین نگاه است و باید به این نکته توجه داشت که چهقدر میتواند ایدهای چون نگرش مو یان به ادبیات در ایران خطرناک باشد که ما امروزه از شمیم بهار که حداقل درون ادبیات خود ادبیات را نشانه میرفت به ادبیات اختهای برسیم که نه از نظر ادبی ارزشی دارد و نه از نظر سیاسی.
خلیل درمنکی در واکنش به مقایسه مو یان با رضا امیرخانی گفت: بین نئولیبرالیزم چین با ایران تفاوت وجود دارد. در دولت کمونیسم چین نویسنده مثل سایر مردم بود و رانتی نمیگرفت. اما در ایران یک عده آدم به معنای آدمی که در ادبیات مارکسیستی میتواند خودش را نشان دهد شکل گرفتهاند که به راحتی میتوان گفت به نوعی لمپن پرولتاریا هستند.
سعید شریفی نیز در این باره گفت: رضا امیرخانی و مو یان در ظاهر هر دو درون سیستم مینویسند اما در همه سیستمها دو جنبه خوب و خشن وجود دارد که امیرخانی بخش خشن را سانسور میکند اما مویان بخشها را کنار هم میگذارد.
در ادامه این جلسه احمد ابوالفتحی داستاننویس گفت: ما قبل از صحبت درباره مو یان و امیرخانی باید آنها را خوب بشناسیم. امیرخانی یک سفرنامه به سیستان دارد که در آن به ناتورالیستیترین شکل ممکن وضعیت فقر در ایران را نشان میدهد و خیلی رادیکالتر از مو یان است اما روش هر دو در رویکرد به حکومتها یکی است. برای صحبت از مو یان باید تاریخ چین را بشناسیم، چین 1978 به بعد را نمیتوان با چین 1978 به قبل مقایسه کرد و مو یان نویسندهای است که از 1981 شروع به نوشتن میکند. در حال حاضر نوشتن از چین مائو در این کشور تابو نیست. چین در دهه 1950 به قحطی سرای خیلی بزرگ تبدیل میشود که شمههایی از آن را خیلی کمرنگ میتوان در این کتاب دید. مائو که خودش در ایجاد این وضعیت دست داشت مجبور میشود برای اینکه این مشکل را گردن نگیرد انقلاب فرهنگی کند. خود مائو منتقد وضع چین بوده و در حال حاضر در چین هر روز با محاکمه رهبران حزب کمونیست روبهرو میشویم و در این شرایط گفتن این چیزها اتفاق خاصی نیست.
علیرضا سیفالدینی، نویسنده و مترجم ادبی در پایان این جلسه با اشاره به تعهد ادبی نویسنده و اهمیت آن در خلق اثر گفت: در سال 1315 داستانی خلق می شود به اسم بوف کور و بعد حدود 70 سال بعد نویسنده ای فکر می کند بعد از آن تحرکات مدرن، ملت به خواندن چه چیزی نیاز دارد و به این نتیجه میرسد که به رمان دهقانی نیاز هست. آیا این نویسنده نباید احساس تعهد از نظر فرهنگی و زبانی داشته باشد؟ در اینجا مسئله تعهد ادبی است و تعهد سیاسی مطرح نیست. اثری بعد از بوفکور باید خیلی پیشرفته باشد اما خیلی هم عقب مانده است. من برای شخصی که این تعهد را ندارد احترامی نمیبینم و آدمی که به عنوان نویسنده بعد از بوف کور رمان دهقانی مینویسد تاریخ ملت و عصر خودش را نمیشناسد. ما نیاز به ادبیاتی داریم که سابقه و پیشینه را دیده باشد و چیز متفاوتی خلق کند. اگر 70 سال بعد از بوفکور، بوفکور پیشرفتهای خلق میکردیم دیگر این همه از بوف کور صحبت نمیکردیم و از آن در این حد گسترده حرف نمی زدیم.
سیفالدینی در ادامه با مخالفت با سرگرمی صرف دانستن ادبیات گفت: به تعهد ادبی و ادبیت ادبیات معتقدم و به این شدت به سرگرمی معتقد نیستم. چون کلمه و جنس کلمه چیزی است که ممکن است به عنوان سرگرمی از آن استفاده کنم اما از اساس سرگرمی نیست.
اصغر نوری مترجم این اثر با اشاره به اینکه چرا این دو داستان را ترجمه کرده توضیح داد: من با علاقه شخصی سمت کتابی میروم و علاقه شخصی من به ادبیات و رمان قبل از هرچیزی جنبه سرگرم کننده اثر است که در کشور ما متاسفانه تبدیل به ناسزا شده است. نویسنده یا هر فردی اگر حرفی سیاسی دارد میتواند در قالب مقاله و در ستون روزنامهها بنویسد و هر کسی هم میتواند این کار را بکند اما هر کسی نمیتواند رمان بنویسد.
نوری افزود: سرگرمی درجات مختلف دارد، دنکیشوت هم سرگرمکننده است و رمانهای پلیسی بی اساس هم سرگرمکنندهاند. چرا نویسندهها رو به این ها میآورند، چون سطح آنها همینقدر است. همینگوی جز وداع با اسلحه چیز دیگری نمیتواند بنویسد و فهیمه رحیمی هم همانقدر که سواد دارد و دنیا را دیده است میتواند بنویسد. مو یان قبل از هرچیز قصهگوی خوبی است و همین باعث میشود تا مخاطب با آن ارتباط خوبی برقرار کند. در دنیای امروز با ابزارهای مختلفی که برای سرگرمی وجود دارد مجاب کردن دیگران به خوانش رمان کار سختی است و در این شرایط تنها با قصه میتوان مخاطب را جذب کرد که مویان در این کار خبره است.
وی با اشاره به اینکه جایزه نوبل تا به حال به نویسندگان بد داده نشده است گفت: کتابهای همه کسانی را که نوبل گرفتهاند نخواندهام اما به جرات میتوانم بگویم تا به حال نوبل به نویسنده ضعیف و معمولی داده نشده است چون نوبل داوران بسیاری دارد که آثار مختلفی را میخوانند.
نوری در ادامه با اشاره به اینکه تاریخ خوبی و بدی نویسندهها را نشان می دهد و رابطه آنها با سیاست دلیلی بر بد بودن آثار آنها نیست، توضیح داد: در ادبیات فرانسه سلین با آلمانهای اشغال کننده فرانسه همکاری کرد و همین کار باعث شد سالهای سال آثار سلین چاپ نشوند و پس از روی کار آمدن لیبرال ها بعد از دهه 50 میلادی این آثار چاپ شدند. اما امروز سلین خیلی بهتر از نویسندههای مبارز فرانسه شناخته میشود.
وی همچنین گفت: مخالف مبارز بودن نویسندهام. چون که در این صورت با عدهای نویسنده روبهرو هستیم که مدتی اجازه نوشتن ندارند. باید آزادی انتخاب و انتقاد را به نویسندهها بدهیم اما به هیچ نویسندهای نباید آزادی بد نوشتن حتی برای حرف خوب داده شود. مو یان نویسنده محافظهکار و همکار دولت است اما نویسنده است و در این صورت خوب بودن یا ضعیف بودن کار او به ما ربط دارد. نویسنده که به یک زشتی مشروعیت میدهد قابل قبول نیست اما مو یان در کارش نه تنها به سیستم دیکتاتوری چین مشروعیت نمیدهد بلکه خیلی جاها مسخره هم میکند.
«گوساله و دونده دو استقامت» را انتشارات نگاه با ترجمه اصغر نوری با قیمت 10 هزار تومان منتشر کرده است.
نظر شما